زندگینامه (1) - شهادت سيد جمال الدين اسد آبادى (1275)

زندگینامه (1)

تاریخ وقوع: شهادت سيد جمال الدين اسد آبادى (1275)

سـيـد جـمـال در سـال 1217 شـمـسـى ، در اسد آباد همدان در خانواده اى روحانى چشم به جهان گشود. نسب وى به امام حسين (عليه السلام ) منتهى مى گردد. پدرش سيد صفدر و مادرش سكينه بيگم ، دخترم مرحوم ميرشرف الدين حسينى قاضى است .
وى از پـنج سالگى فراگيرى دانش را نزد پدر آغاز، و با قرآن و كتابهاى فارسى و قواعد عربى آشنا گرديد و به خاطر استعداد و نبوغى كه داشـت ، بـزودى بـا تـفـسـيـر قـرآن آشـنـا شـد و بـراى ادامـه تـحـصـيـل بـه شـهـرسـتـان قـزويـن و سـپـس بـه تـهـران عـزيـمـت كـرد و در سـال 1228 شـمـسـى ، عـازم نـجـف و و از مـحـضـر دو مـرجـع تـقـليـد بـزرگ زمـان شـيـخ مـرتـضـى انـصـارى در فـقـه و اصول و ملاحسينقلى در جزينى همدانى در اخلاق و عرفان بهره هاى علمى و معنوى فراوان برد.
سـيد در سال 1232 شمسى ، بنا به دستور شيخ انصارى ، عازم هندوستان شد و در آنجا ضمن آشنايى با علوم جديد، كوشش كرد تا مردم و بويژه مـسـلمـانـان را عـليـه اسـتـعـمـار انـگـليـس بـسـيـج كـنـد و بـه مـبـارزه وا دارد، امـا بـه دليـل سـلطـه هـمـه جـانـبـه انـگـليـسـى هـا پـس از يـك سـال و نـيـم اقـامـت در آن ديار، مجبور به ترك آنجا شد و به ممالك عثمانى رفت و چون با حسادت علماى دريارى آنجا مواجه شد، ناگزير به مصر عزيمت كرد. در مصر توانست يك نهضت فكرى ضد استعمار و ضد انگليس را پايه گذارى كند و تشكيلاتى به نام انجمن مخفى به وجود آورد، اما بر اثـر فـشـار انـگـلسـتـان مـجـبـور بـه تـرك مـصـر شـد. ايـن حـركـت فـكـرى تـوسـط شـاگـردانـش از جـمـله شـيـخ مـحـمـد عـبـده دنبال شد و در سالهاى بعد زمينه ساز قيام مردم مصر عليه استعمار انگلستان گرديد.
سـيـد جـمـال پـس از تـرك مـصـر، مـدتـى در هندوستان ماند و آنگاه روانه اروپا شد. در پاريس با همكارى محمد عبده دست به انتشار روزنامه ((عروه الوثقى )) زد و به پاسخگويى به "ارنست رنان " كه مقالاتى عليه اسلام در يكى از روزنامه هاى پاريس مى نوشت ، پرداخت .
سـيـد بـه دعـوت نـاصـر الديـن شـاه بـه ايـران آمـد و گمان مى كرد كه مى تواند با نزديكى به شاه انديشه هاى اصلاح طلابنه خود را به اجرا بـگـذارد، امـا چـون مـاهـيـت و طـبـع شـاهـانـه بـا هـيـچ اصـلاحـى مـوافـق نـبـود و سـيـد نـيـز آشـكـارا شـاه را عامل بدبختى هاى مردم ايران معرفى مى كرد، از ايران اخراج شد. سيد جمال وقتى براى دومين بار به ايران آمد، به آستانه حضرت عبد العظيم - در شهرى رى - تبعيد شد و در آنجا على رغم كنترل ماءموران مبادرت به تشكيل جلسات مختلف كرد و مردم را به قيام عليه بيدادگريهاى شاه تشويق مى كرد و شاه نيز كه وجود او را در ايران به زيان خود مى ديد، دستور داد مجداد او را در حالى كه بشدت بيمار بود، از ايران اخراج كنند.
سـيـد جـمـال پس از اخراج از ايران وارد بصره ، و در آنجا به همكارى يكى از مجتهدين و رهبران قيام مردمى (سيد على اكبر شيرازى ) نامه اى به آيه الله العظمى سيد حسن شيرازى مى نويسد و در اين نامه ظلامهاى فراوان شاه به مردم ايران را متذكر مى شوند.
برخى معتقدند كه اين نامه در صدور فتواى مشهور تحريم تنباكو از جانب آيه الله شيرازى و قيام حاصله از آن ، تاءثير بسزايى داشته است .
حضور سيد در طى سالهاى 1271- 1270، در عراق تاءثير بسزايى بر حيات فكرى ، سياسى و اسلامى شهرهاى شيعه نشين و گسترش تبليغ و دعوت در جامعه اسلامى گذاشت . او براى علما و محافل فرهنگى ساير شهرهاى بزرگ عراق ، بويژه نجف و كربلا، شخصيتى شناخته شده بود. همه او را بـعـنـوان رهـبـر حـركـت "تجديد در اسلام " مى شناختند و اين شناخت را از طريق روزنامه "عروه الوثقى " و مجله "قانون " كه در لندن به زبان فارسى منتشر مى شد و سيد نيز در نشر آن سهيم بود، كسب كرده بودند.

سيد جمال از ديدگاه شهيد مطهرى
شهيد مطهرى در كتاب بررسى نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخير مى گويد:
((بدون ترديد سلسله جنبان نهضتهاى اصلاحى صد ساله اخير، سيد جمال الدين اسد آبادى معروف به افغانى است . او بود كه بيدار سازى را در كـشـورهـاى اسـلامـى آغـاز كـرد، دردهـاى اجـتـمـاعـى مـسـلمين را با واقع بنينى خاصى بازگو نمود، راه اصلاح و چاره جويى را نشان داد... نهضت سيد جـمـال ، هـم فـكـرى بـود و هـم اجـتـمـاعـى . او مـى خـواسـت رسـتـاخـيـزى هـم در انـديـشـه مـسـلمـانـان بـه وجود آورد و هم در نظامات زندگى آنها.. سيد جمال در نتيجه تحرك و پويايى ، هم زمان و جهان خود را شناخت و هم به دردهاى كشورهاى اسلامى - كه داعيه علاج آنها را داشت - دقيقا آشنا شد.
سيد جمال مهمترين و مزمن ترين درد جامعه اسلامى را استبداد داخلى و استعمار خارجى تشخيص داد و با اين دو بشدت مبارزه كرد. آخر كار هم جان خود را در هـمـيـن راه از دسـت داد. او بـراى مـبارزه با اين دو عامل فلج كننده ، آگاهى سياسى و شركت فعالانه مسلمانان را در سياست واجب و لازم شمرد و براى تـحـصـيـل مـجـدد عـظـمـت از دسـت رفـتـه مـلمـانـان و بـه دسـت آوردن مـقـامـى در جـهـان كـه شـايـسـتـه آن هـسـتـنـد، بـازگشت به اسلام نخستين و در حقيقت حـلول مـجـدد روح اسـلام واقـعـى را در كـالبـد نيمه مرده مسلمانان ، فورى و حياتى مى دانست . بدعت زدايى و خرافه شويى را شرط آن بازگشت مى شمرد، اتحاد اسلام را تبليغ مى كرد و دستهاى مرئى و نامردى استعمارگران را در نفاق افكنيهاى مذهبى و غير مذهبى مى ديد و رو مى كرد.))
سيد جمال مهمترين دردهاى جامعه اسلامى را اين موارد تشخيص داده بود:
1- استبداد حكام .
2- جهالت و بى خبرى توده مسلمانان و عقب ماندن از كاروان علم و تمدن .
3- نفوذ عقايد خرافى در انديشه مسلمنان و دور افتادن آنها از اسلام نخستين .
4- جدايى و تفرقه ميان مسلمانان به عناوين مذهبى و غير مذهبى .
5- نفوذ استعمار غربى .
سيد چاره اين دردها را در امور زير مى دانست :
1- مبارزه با خودكامگى مستبدان .
2- مجهز شدن به علوم و فنون جديد.
3- بـازگـشـت بـه اسـلام نـخـسـتـيـن و دور ريـخـتـن خـرافـه هـا و پـيـرايـه هـا و سـازوبـرگـهـايـى كـه بـه اسـلام در طول تاريخ بسته شده است .
4- ايمان و اعتماد به مكتب .
5- مبارزه با استعمار خارجى .
6- اتحاد اسلام .
7- دميدن روح پرخاشگرى و مبارزه و جهاد به كالبد نيمه جان جامعه اسلامى .
8- مبارزه با خود با ختگى در برابر غرب .

آخرين نامه
سـيـد جـمـال كـه در بـاب عـالى در آنـكـارا زنـدانـى بـود، آخـريـن نـامـه خـود را در سـه شـنـبـه 5 شوال 1314/9 مارس 1897، به يكى از دوستان ايرانى خود مى نويسد و نااميد از نجات و حيات ، كشته شدن خويش را انتظار مى كشد. واپسين كلام سيد آنچنان نغز و صريح است كه نياز به تحليل ندارد.
((دوست عزيز! من در موقعى اين نامه را به دوست عزيز خود مى نويسم كه در محبس محبوس و از ملاقات دوستان خود محرومم . نه انتظار نجات دارم و نه اميد حيات ، نه از گرفتارى متاءلم و نه از كشته شدن متوحش . خوشم بر اين حبس و خوشم بر اين كشته شدن .
حـبـسـم بـراى آزادى نـوع ، كـشـته مى شوم براى زندگى قوم . ولى افسوس ‍ مى خورم از اين كه كشته هاى خود را ندوريدم . به آرزوئى كه داشتم كـامـلا نـايـل نـگـرديـدم . شمشير شقاوت نگذاشت بيدارى ملل مشرق را ببينم . دست جهالت فرصت نداد صداى آزادى را از حلقوم امم مشرق بشنوم . اى كـاش مـن تمام تخم افكار خود را در مزرعه مستعد افكار ملت كاشته بودم . چه خوش بود تخمهاى بارور و مفيد خود را در زمين شوره زار سلطنت فاسد نمى نمودم . آنچه در آن مزرعه كاشتم ، به نمو رسيد. هرچه در اين زمين كوير غرس نمودم فاسد گرديد. در اين مدت هيچ يك از تكاليف خير خواهانه من ، به گوش سلاطين مشرق فرو نرفت .
امـيـدواريـهـا بـه ايـرانـم بـود. اجـر زحـمـاتـم را بـه فـراش غـضـب حـواله كـردنـد. بـا هـزاران وعـده و وعـيـد بـه تـكـيـه احـضـارم كـردنـد. اين نوع مغلول و مقهورم نمودند. غافل از اين كه انعدام صاحب نيتس ، اسباب انعدام نيست نمى شود. صفحه روزگار، حرف حق را ضبط مى كند.
بـارى ، مـن از دوسـت گـرامـى خـود، خواهشمندم اين آخرين نامه را به نظر دوستان عزيز و هم مسلكهاى ايران من برسانيد و زبانى به آنها بگوويد: شـمـا كـه مـيـوه رسـيـده ايـران هـسـتـيـد و بـراى بـيـدارى ايـران يـدامـن هـمـت بـه كـمـر زده ايـد ، از حـبـس و قـتـال نـتـرسـيـد، از جـهـالت ايـرانـى خـسـتـه نـشـويـد، از حـركـات مـذبـوحـانـه سـلاطـيـن مـتـوحـش نـگـرديـد، بـا نـهـايـت سـرعـت بـكـوشـيـد بـا كمال چالاكى كوشش كنيد، طبيعت با شما يار است و خالق طبيعت ، مددكار.
سيل تجدد، به سرعت به طرف مشرق جارى است . بنياد حكومت مطلقه منعدم شدنى است . شماها تا مى توانيد در خرابى اساس حكومت مطلقه بكوشيد، نـه بـه قـلع و قـمـع اشـخـاص . شـمـا تـا قـوه داريـد در نـسخ عاداتى كه ميانه سعادت و ايرانى سد سديد گرديده ، كوشش نماييد، نه از نيستى صـاحـبان عادات . هر گاه بخواهيد اشخاص را مانع شويد، وقت شما تلف مى گردد. اگر بخواهيد به صاحب عادت سعى كنيد، با آن عادت ديگران را بـر خـود جـلب مـى كـنـد. سـعـى كـنـيـد مـوانـعـى را كـه مـيـانـه الفـت شـمـا و سـايـر مـلل واقـع شـده رفـع نـمـايـيـد. گول عوام فريبان را نخوريد.))
سـيـد در اواخـرعـمـر در تـركـيـه زنـدگـى ، و غـيـر مـسـتـقـيـم تـحـت نـظـر سـلطـان عـبـد الحـمـيـد، امـپـراتـور عـثـمـانـى قـرار داشـت . وقـتـى خـبـر قـتـل نـاصـر الديـن شـاه تـوسـط مـيـرزا رضـا كـرمـانـى بـه اسلامبول رسيد، به دستور امپراتور عثمانى ، از بيشتر ايرانيان درباره ارتباط سيد جـمـال و مـيـرزارضـا تـحـقـيـق بـه عـمـل آمـد و سـرانـجـام پـليـس عـثـمـانـى طـى گـزارشـى نـوشـت : ((سـيـد جـمـال الديـن ايـرانـى اسـت و مـيـرزا رضـا بـه تـحـريـك او مـرتـكـب قـتـل شـاه شـده اسـت .)) سـلطـان عـثـمـانـى از سـيـد جـمـال در هـراس افـتـاد و دسـتـور قـتل او را داد و سرانجام در 19 اسفند 1275 برابر با 9 مارس 1897، او را مموم ساختند و جنازه او را در قبرستان مشايخ اسلامبول به خاك سپردند.
در سـال 1324 شمسى ، فيض محمد، خان سفير وقت دولت افغانستان در آنكارا موافقت دولت تركيه را براى نبش قبر سيد بدست آورد و بقاياى جسد سيد را در تايوتى به كابل انتقال داد.

کلیه حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به پورتال انهار میباشد.

این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس