مجاهد بزرگ شيخ محمد خيابانى در سال 1297 هق در روستاى خامنه از توابع تبريز به دنيا آمد. پدرش حاج عبدالحميد خامنه اى بود كه مدت سى سال در روسيه اقامت داشت . زمانى كه محمد، علوم مقدماتى را در مكتب خانه هاى قديم به پايان رسانيد تا به روسيه سفر كرد و نزد پدر مشغول كار شد. همين سفر باعث شد كه در اوايل نوجوانى با عملكرد استعمارگرانه تزارها آشنا شود.
محمد كه از اوان نوجوانى ، در فكر راهى براى نجات ملت ايران بود، ماندن در كشور روسيه را تحمل نكرد، و عشق به وطن مجبورش كرد تا دوباره به شهر تبريز باز گردد و به تحصيل علوم دينى مشغول شود. او كه براى رسيدن به هدف ، فراگيرى علم را واجب مى دانست ، با شوق بسيار فقه و اصول را از حاج ميرزا ابوالحسن انگجى آموخت ، و تا درجه اجتهاد پيش رفت . علوم نجوم ، حساب و حكمت را نيز از مرحوم ميزا عبدالعلى منجم آموخت و در رشته كلام و ادبيات نيز سرآمد دوستانش شد.
محمد با مطالعه كتابهاى مختلف در صدد آشنايى به همه علوم بود. وى علاوه بر فضايل و برتريهاى علمى ، از زهد و تقواى ويژه اى نيز برخوردار بود.
بيانش به زبان مادرى و زبانش آميخته به فارسى بسيار رسايى بود كه آميختگى بيان و زبان نيز حلاوت كلامش را دو چندان كرده بود و اين محسنات برجسته باعث شده بود تا در جوانى به عنوان امام مسجد جامع كريم خان تبريز انتخاب شود. حسن اخلاق شيخ محمد خيابانى هزاران نفر را بر گردش جمع كرده بود تا در صفوف نماز، به او اقتدا كنند.
شيخ محمد خيابانى كه يك لحظه از فكر مظلوميت مردم غافل نبود به اين نكته توجه داشت كه در ايران قبل از هر چيز بايد يك انقلاب فكرى و فرهنگى به وجود آيد تا اول مردم به حقوق خود آشنا شوند.
او كه فلسفه حركت كربلاى حسينى آميخته به جانش بود، علت قيام امام حسين - عليه السلام - را با تمام وجود درك مى كرد و در تشخيص حق و باطل از يكديگر بسيار قوى بود و نيك مى دانست كه حق ، گرفتنى است و از هر راهى بايد براى گرفتن حق اقدام كرد و بر اين عقيده نيز استوار بود.
نقش شيخ محمد خيابانى در مشروعيت
در شهريور 1287 ه ش هنگامى كه عين الدوله حاكم آذربايجان شد اقدام به لشكر كشى گسترده اى عليه مردم مظلوم تبريز كرد. شيخ محمد خيابانى براى دفاع از حق و آزادى به كمك هموطنانش شتافت و در كنار آنها دليرانه به دفاع پرداخت . او كه مى دانست كه اگر دست روى دست گذارد مشروطه از راه خود منحرف شده و از بين خواهد رفت .
در اين دوران جنگهاى داخلى تبريز هر روز جان عده اى از مردم بى گناه شهر را مى گرفت و مغازه ها و خانه هاى مردم دستخوش غارت و دسيسه هاى مزدورانى چون عيد الدوله مى شد. ايران در آن زمان از يك سو گرفتار خرده بورژواهاى داخلى بود كه كشاورزى و تجارت مردم زحمتكش را در انحصار گرفته بودند و از طرفى گرفتار مالكين عمده كه كوچكترين حقوقى براى زحمات بى حد كشاورزان قايل نبودند. اين استثمارگران خون آشام تنها به فكر بهره كشى و سوء استفاده از طبقات زير دست بودند.
بورژواها و مالكين عمده كه تحت نفوذ دولت ظالم روسيه تزارى بودند و با افتخار گردن به نوكرى روسيه داده بودند زير سايه اين قدرت روز به روز سلطه خود را به مردم گسترش مى دادند، در چنين اوضاع و احوال نكبت بارى بود كه شيخ محمد خيابانى قيام كرد كه براى مردم ستمديده ميهن خود احقاق حق كند. از طرف ديگر نهضت مشروطه كه در آغاز با ايثارگريهاى مردان پاك و مبارزى پاگرفته بود، هر روز دستخوش خيانتى جديد مى شد. خيابانى كه از يك طرف با استبداد تزار و از سويى با قرار دادهاى ننگين وثوق الدوله روبرو بود هرچه بيشتر تلاش كرد تا پايه هاى قيام مردم تبريز را مستحكم كند.
در سال 1324 ه ق كه رژيم ايران تغيير كرد، نيروهاى مرتجع محمد على ميرزا اطراف شهر تبريز را محاصره كردند و آب و آذوقه را به روى مردم شهر بستند. در چنين موقعيتى خيابانى اسلحه بر دوش از سنگر آزادى دفاع كرد و با كلمات كوبنده خود مردم را به مبارزه عليه سلطنت محمد على ميرزا تهييج مى نمود.
بعد از سرنگونى حكومت محمد على ميرزا در تبريز انتخاباتى برگزار گرديد و شيخ محمد خيابانى با بيشترين راءى به نمايندگى مردم آذربايجان انتخاب شد.
او در مدت اقامت خود در تهران با تمام وجود، از حقوق حقه مردم دفاع كرد.
زمانى كه اولتيماتوم معروف 1329 هق روسيه به ايران داده شد، خيابانى در مخالفت با اين عمل روسها، طى سخنرانى در مجلس ، خطرهاى قبول چنين اولتيماتومى را برشمرد و آن را رد كرد و زمانى كه دولت ناصر الملك نايب السلطنه ، اولتيماتوم را قبول كرد و مجلس دوم را به زور سرنيزه تعطيل كرد، خيابانى در سبزه ميدان ، بر بالاى بلندى رفت و عليه كودتاچيان و حكومت وقت ، در سبزه ميدان ، بر بالاى بلندى رفت و عليه كودتاچيان و حكومت وقت ، نطقى آتشين ايراد كرد و به افشاى خيانتهاى حكومت و عاملين كودتا پرداخت .
خائنين كه با وجود مجاهدانى چون شيخ محمد خيابانى ، منافع خود را در خطر مى ديدند، در صدد نابودى او و يارانش بر آمدند، اما شيخ محمد خيابانى هرگز در برابر ظلم تسليم نشد.
در پى شكل گيرى انقلاب روسيه ، آذربايجان نيز دچار تغيير و تحول شد و نهضت آزادى خواهان آذربايجان ، جان تازه اى گرفت و تشكيلات فرقه دموكرات كه پنج سال قبل تعطيل شده بود، دوباره تاءسيس شد و در مدت كوتاهى در تمام نقاط آذربايجان شعبه زد.
خيابانى و دوستانش موفق شدند، با برپايى يك كنفرانس ايالتى كه تعداد 48 تن از نمايندگان شهر تبريز در آن دعوت داشتند، امتياز روزنامه تجدد را به دست آورند. مديريت اين روزنامه به خيابانى واگذار شد.
روزنامه تجدد نزديك پنج سال تحت سر دبيرى شيخ محمد خيابانى به چاپ رسيد، و شيخ توانست با كمك دوستان مجاهد خود ضمن گسترش تشكيلات فرهنگى اقدام به اصلاحات دفاعى نمايد و ژاندارمرى آذربايجان را به وجود آورد، با اين اقدام و با تشكل نزديك به پانصد نفر ژاندارم تحت نظر آقا (سيد حسين خان ياور) به اصلاح امور پرداخت . اما اين تشكيلات بى نظير با ورود نيروهاى عثمانى به آذربايجان بكلى از بين رفت .
اواخر شعبان 1337 هق نيروهاى عثمانى به بهانه سركوب آشوريها و نجات مردم اروميه و سلماس ، به آذربايجان وارد شدند و شمال غربى آذربايجان را اشغال و دوهزار نفر سرباز نيز در شهر تبريز مستقر كردند.
در آن سال قحطى و گرسنگى سرتاسر ايران را فرا گرفته بود به طورى كه بيش از ده هزار نفر از گرسنگى به دام مرگ افتادند. در پى ورود سربازان عثمانى به آذربايجان محمد خيابانى توسط آنها دستگير و به اروميه برده شد و مدت دو ماه در زندان اشغالگران به سر برد. پس از آن خيابانى در انتخابات مردم تبريز با 9 هزار راءى به نمايندگى مردم انتخاب شد، در گرما گرم انتخابات وثوق الدوله قرار داد ننگين 1919 را به امضاء رساند. زمانى كه خيابانى به نمايندگى مردم انتخاب شد در روزنامه تجدد نوشت :
تا زمانى كه قرار داد مذكور به تصويب مجلس نرسيده است كاغذ پاره اى بيش نيست و ما آن را به رسميت نمى شناسيم
وثوق الدوله كه پس از راهيابى شيخ محمد خيابانى و پنج تن از دوستانش به مجلس ، اوضاع سياسى را در حال دگرگونى مى ديد، تصميم گرفت با دسيسه ، اين مبارزان را از پاى در آورد، اما خيابانى و يارانش به سادگى فريب نمى خوردند، از اين رو وثوق الدوله تصميم گرفت از راه جنگ ، خيابانى را از ميان بردارد، لذا عده اى از صاحب منصبان نظامى را با افرادى كه تعليمات ويژه اى ديده بودند، به تبريز فرستاد، با ورود متجاوزان به شهر تبريز، خيابانى بر ضد دولت قيام كرد، و در كمتر از دو روز تمام ادارات شهر را به تصرف در آورد.
اين پيروزى و نهضت خيابانى شش ماه طول كشيد. در اين مدت خيابانى با تمام وجود در بهبود اوضاع كوشيد و سعى كرد با تشكيل نيروهاى منظم كليه ادارات داخلى را تحت سرپرستى اشخاص ايرانى درآورد. او به تاءسيس مؤ سسه هاى ملى پرداخت و تصميم گرفت با روى كار آوردن كابينه اى صالح و مقتدر تمام مركز حكومتى را از بى عدالتى و هرج و مرج و نفوذ بيگانگان نجات دهد. تمام سعى خيابانى ، به كار انداختن چرخهاى آبادانى و ترقى ايران به دست ايرانيان متعهد بود.
نهضت خيابانى هر روز مردم را اميدوار مى ساخت كه ايران از شر نكبت و بدبختى فراهم شده توسط وثوق الدوله هاى دست نشانده نجات يابد، اما آنان كه براى چپاول منابع اين كشور و سلطه بر ملتش خوابهاى شوم ديده بودند به آسانى دست از منافع نامشروع خود بر نمى داشتند، از اين رو دولت وقت با اعزام مخبرالسلطنه به تبريز، طرح كودتاى خونينى را آماده كرد و با هماهنگى روسها نقشه حمله به آزاديخواهان را كشيد و شبانه با هجومى وحشيانه به مركز نيروهاى شيخ محمد خيابانى ، آنجا را تصرف كردند و مبارزان زيادى را به خاك و خون كشيدند، سپس با حمله به خانه شيخ محمد خيابانى او را به رگبار بستند و براى اينكه انتقامى از آزاديخواهان تاريخ گرفته باشند بازوى اين مجاهد قهرمان را شكستند و بعد او را به نردبانى انداختند و دست و پاكوبان و هلهله كنان خبر اين جنايت ننگين را به گوش اربابان خود رساندند.
شهيد محمد خيابانى در زندگانى سراسر مبارزه اش آرزويى جز اعتلاى ايران نداشت ، و به چيزى كمتر از تاءمين حاكميت واقعى ايران راضى نمى شد، اين طلبه قهرمان كه در ميان مردم زجر ديده مرگ بزرگ شده بود تحمل ستم بر ملت محرومش را نداشت و در طول تاريخ مبارزاتش به دور از جاه طلبى و رياست جويى به وظيفه اسلامى و انسانى خويش عمل كرد. او به يقين يكى از قهرمانان انقلاب مشروطه است كه نامش همواره در تاريخ خوبان روزگار خواهد درخشيد. شهيد بزرگوار در آخرين سخنان خود خطاب به مردم آزاده جهان چنين گفت :
تبريز مى خواهد حاكميت به دست ملت باشد، تمام ايران با زبان حال خود اين تقاضا را مى نمايد، اگر تهران از قبول اين نظر سرپيچى كند ما با اصول راديكاليسم ايران را تجديد بنا خواهيم نمود. ما مى گوييم حاكميت دموكراسى بايد در سراسر ايران جارى باشد، اهالى ايالات و ولايات بايد راءى خود را آزادانه اظهار دارند، براى مدافعه از اين حق ، آخرين مرحله مردن است و ما مردن در اين راه به زندگى بى شرمانه ترجيح مى دهيم .
با كشته شدن شيخ محمد خيابانى ، نهضت وى خاموش نشد و دو سال بعد بار ديگر نهضت جان گرفت . هواداران خيابانى كه خود را آزاديخواه مى دانستند، با شعار دشمنى با استبداد به ميدان مبارزه وارد شده بودند، از دولت مركزى خواستار بركنارى رضاخان از فرماندهى كل قوا شدند.
تشكيل كميته دموكرات و جذب روشنفكران متمايل به افكار سوسياليستى ، نهضت را به چپ واداشت و سرانجام توسط رضاخان سركوب گرديد.