پس از آن كه اميرالمؤمنين على بن ابى طالب علیهالسلام در جنگ صفین، با اصرار و درخواست بسيارى از فرماندهان و سپاهيان خود، حكميت را با اكراه پذيرفت و جنگ ميان سپاهيان خود و سپاهيان معاويه را به پايان آورد، گروهى از لشكريان آن حضرت به پذيرش حكميت اعتراض كرده و آن را اقدامى غيرمشروع و اهانت آميز براى خود به حساب آوردند.[۱]
حضرت على علیهالسلام در پاسخ آنان فرمود: من از آغاز نيرنگ هاى معاويه و عمرو بن عاص را مى دانستم و بالابردن قرآن ها را بر روى نيزه ها، جز فريب چيز ديگرى نمى ديدم. ولى شما فريفته نيرنگ هاى آنان شديد و بر روى من شمشير كشيده و گفتيد: يا على! يا دستور آتش بس و خاتمه جنگ را بده و يا با تو مى جنگيم و تو را همانند عثمان مقتول، به قتل مى آوريم!
حال كه با اصرار شما حكميت را پذيرفتيم و به آن رضايت داديم، نمى توانيم بى جهت برگرديم و نقض عهد كنيم. آيا نشنيده ايد كه خداوند سبحان در قرآن مجيد مى فرمايد: «وَاَوْفُوا بِعَهْدِاللّهِ اِذا عاهَدتُمْ وَ لاتَنْقُضُوا الأيمانَ بَعْدَ تَوْكيدِها وَ قَدجَعَلْتُمُ اللّهَ عَلَيْكُم كَفيلاً، إنّ اللّهَ يَعْلَمُ ما تَفعَلُونَ».[۲]
از آن پس، آنان راه خود را از حضرت على علیهالسلام جدا كردند و حضرت على علیهالسلام نيز از آنان تبرى نمود. هنگامى كه حضرت على علیهالسلام پس از پايان جنگ صفين، در ربيع الاول سال 37 قمرى به كوفه بازگشت، اين دسته از معترضان كه به خوارج معروف شدند از ورود به كوفه خوددارى كرده و به "حرورا" در ناحيه كوفه رفتند و در آن جا متمركز شدند.
ساير همفكران آنان و كسانى كه از حكومت عدل پرور امام على علیهالسلام ناراضى بودند به آنان پيوستند. همگان منتظر اعلام نتيجه حكميت ماندند. خوارج در اين مدت اقدام به خلاف كارى هاى زيادى نمودند و مرتكب جناياتى گرديدند. از جمله چند تن از مؤمنان و هواداران حضرت على علیهالسلام، مانند عبدالله بن خباب و همسرش و عدى بن حارث را ناجوانمردانه به شهادت رسانيدند.
تا اين كه حَكَمَيْن سپاه عراق و سپاه شام در اجتماع بزرگان دو طرف، اعلام نتيجه كرده و با خيانت ابوموسى اشعرى و نيرنگ هاى عمرو بن عاص، حكميت به سود معاوية بن ابى سفيان به پايان رسيد. اين أمر، آتش اختلاف هاى داخلى و آتش افروزى هاى خوارج و منافقان را شعله ورتر كرد.
منافقان كه ضديت خود با امام على علیهالسلام را شدت بخشيده بودند، از حرورا خارج شده و به منطقه اى به نام "نهروان" رفته و در آن جا، همه منافقان و دشمنان آن حضرت را گردآورده و اعلان جنگ نمودند. حضرت على علیهالسلام كه هميشه از خونريزى ميان مسلمانان گريزان بود، تلاش زيادى به عمل آورد كه بار ديگر آتش جنگ شعله ورتر نگردد. به همين جهت برخى از ياران اهل سخن و بيان خود، مانند عبدالله بن عباس و صعصعة بن صوحان را به نزد آنان فرستاد تا با آنان به تفصيل گفتگو كنند. ولى از اين راه نيز نتيجه مطلوبى بدست نيامد.
منافقان، براى امام على علیهالسلام مزاحمت هاى زيادى به عمل آورده و هر روز مرتكب جنايت ديگرى مى شدند كه صحنه را بر آن حضرت، تنگ كرده و آن حضرت را ناچار به مقابله نمودند. آن حضرت اعلام بسيج عمومى كرد و با فراهمآورى لشكرى توانمند به سوى نهروان حركت كرد. امام على علیهالسلام در آغاز، از آنان درخواست كرد كه قاتلان عدى بن حارث، عبدالله بن خباب و همسرش را به آن حضرت تحويل داده تا به كيفر جنايات خود برسند. ولى خوارج از تحويل قاتلان و جنايت كاران امتناع كرده و در پاسخ آن حضرت گفتند: همه ما قاتل آنان هستيم! امام على علیهالسلام خود، با آنان چندين بار گفتگو كرد و سر آخر در ميدان نهروان، ضمن خطبه اى با آنان اتمام حجت كرد و آنان را از آتش افروزى و خونريزى بى حاصل مسلمانان برحذر نمود.
هنگامى كه سخنان آن حضرت به پايان آمد، شيون و صداى گريه و ناله تعداد زيادى از منافقان برخاست و از آن حضرت عذرخواهى كرده و توبه نمودند و سپاه نفاق پيشه نهروان را ترك كرده و به آن حضرت پيوستند. حضرت على علیهالسلام به آنان امان داد و آنان را به شهرهاى خود بازگردانيد. از تعداد دوازده هزار نفر از منافقان كه آماده نبرد بودند حدود هشت هزار نفر پس از سخنان حضرت على علیهالسلام اظهار ندامت و پشيمانى نمودند و به آن حضرت پيوستند.
ولى چهار هزار نفر ديگر بر لجاجت و جهالت خود ادامه داده و آماده نبرد شدند و با شمشيرهاى كشيده به سوى ياران حضرت على علیهالسلام حمله آوردند. امام على علیهالسلام در اين نبرد، فرماندهى بخش ميمنه سپاه خويش را بر عهده حجر بن عدى كندى، فرماندهى بخش ميسره را بر عهده شبث بن ربعى، فرماندهى سواره نظام را بر عهده خالد بن زيد انصارى، فرماندهى پياده نظام را بر عهده ابوقتاده انصارى و فرماندهى رزمندگان اهل مدينه را (كه هفتصد يا هشتصد نفر بودند) بر عهده قيس بن سعد انصارى گذاشت و خود فرماندهى باقى رزمندگان را در قلب سپاه بر عهده گرفت.
آن حضرت به ياران خود فرمان داد كه آغاز حمله نكنند و منتظر هجوم دشمن باشند. ولى سران خوارج كه وضعيت را به زيان خود مى ديدند و دو سوم نيروهايشان به امام على علیهالسلام پيوسته و ضربت مهلك روانى بر آنان وارد شده بود، تحمل را از كف داده و دستور حمله را صادر كردند. شعله هاى جنگ بار ديگر در روز نهم ماه صفر المظفر سال 38 هجرى قمرى برافروخته شد و ياران حضرت على علیهالسلام و دشمنان آن حضرت به نبردى بى امان پرداختند.[۳]
نيروهاى خوارج، در مقابل سپاهيان حضرت على علیهالسلام پس از ساعتى نبرد تن به تن توان خويش را از دست داده و به شكست قاطع و شكننده اى مبتلا گرديدند. به طورى كه تمامى جنگ افروزان خوارج در اين صحنه بى امان به هلاكت رسيدند و تنها نُه نفر از آنان از ميدان نبرد گريخته و جان سالم به در بردند. همچنين چهارصد نفر از آنان به شدت زخمى شدند. حضرت على علیهالسلام از كشتن آنان منع كرد و آنان را به خانواده و عشيره هاى آنان بازگردانيد.
برخى از آتش افروزان خوارج كه در اين نبرد به هلاكت رسيدند، عبارتند از: عبدالله بن وهب راسبى (رهبر خوارج)، حرقوص بن زهير سعدى (از فرماندهان خوارج)، عبدالله بن شجره سلمى (فرمانده بخش ميمنه سپاه خوارج)، زيد بن حصين طايى، أخنس طايى (از دلاوران خوارج)، مالك بن وضاح، زيد بن عدى (فرزند عدى بن حاتم)، جواد بن بدر، يزيد بن عاصم محاربى و چهارتن از برادرانش و حمزة بن سنان اسدى. اما آن نُه نفرى كه جان سالم بدر بردند، دو نفر به سرزمين سجستان، دو نفر به سرزمين عمان، دو نفر به يمن، دو نفر به سرزمين جزيره (ميان دجله و فرات، در شمال غربى عراق) و يك نفر به تلموزن، گريختند و در همان جاها ساكن گرديدند.
اسامى برخى از افرادى كه در آغاز، شيوه خارجى گرى پيشه كرده و سپس با نصيحت هاى حضرت على علیهالسلام و ياران آن حضرت، پشيمان شده و سپاه خوارج را ترك كردند، عبارت است از: شبث بن ربعى، معقل بن قيس، مِسعَر بن فدكى و ابن كواء.
اما از ياران حضرت على علیهالسلام تنها نُه نفر در اين جنگ به شهادت رسيدند كه اسامى برخى از آنان عبارت است از: عروة بن أناف، صلت بن قتاده، يزيد بن نويره، روبية بن وبر بجلى، سعد بن خالد، عبدالله بن حماد و فياض بن خليل ازدى. حضرت على علیهالسلام پس از پيروزى بر منافقان و شكست قاطع خوارج به تسليم شدگان امان داد و با ظفرمندى به كوفه برگشت.[۴]
1- أنساب الاشراف (بلاذری)، ص 243.
2- سوره نحل، آيه 91.
3- أنساب الاشراف، ص 282.
4- نك: أنساب الاشراف، صص 243 و 260؛ وقعة صفين (نصر بن مزاحم)، ص 512، كشف الغمه (علي بن عيسي اربلي)، ج 1، ص 363.
منبع: پایگاه دانشنامه اسلامی