موسى بن بغاى كبير، يكى از فرماندهان نظامى و ترك نژاد متوكل (دهمين خليفه عباسى) بود و از سوى او، جهت سركوبى قيام ها و شورش هاى مردمى به مناطق مختلف اسلامى اعزام گرديد و با شدت و خشونت، اعتراضات مردمى را سركوب كرد.
وى در خلافت معتز عباسى (سيزدهمين خليفه عباسى)، مأموريت يافت براى از ميان بردن نخستين حكومت شيعى در شمال ايران، با داعى كبير (حسن بن زيد علوى) حاكم طبرستان، به نبرد پردازد.
وى در آغاز باجستان بن وهسودان، عامل داعى كبير در قزوين، برخورد كرد و با وى جنگ سختى نمود و بر سپاهيان علوى پيروز شد و شهرهاى قزوين، زنجان و ابهر را بار ديگر از دست مخالفان خليفه بيرون آورد و در سيطره سپاهيان خليفه درآورد.
وى، آن گاه به "رى" رفت و پس از تصرف آن، در آن جا اقامت گزيد و سپاهيان خود را به فرماندهى "مفلح" به جنگ داعى كبير در طبرستان فرستاد.[۱]
مفلح، در آغاز به سمنان لشكر كشيد و آن را از تسلط علويان خارج ساخت. در همين هنگام، احمد بن محمد سكنى كه از سوى طاهريان، حاكم منطقه بود، به سپاه خليفه پيوست و به همراه مفلح به طبرستان هجوم آوردند.
آنان، پس از سمنان و مناطق جنوبى سلسله جبال البرز، به گرگان هجوم آوردند و آن را تصرف كردند. سپس به شهرهاى سارى، آمل، چالوس و سراسر مازندران هجوم آوردند و آن ها را از دست داعى كبير بيرون آوردند. داعى كبير، به ناچار، در اطراف كلاردشت، در غرب مازندران پناه گرفت و از ديلميان استمداد جست. ولى ديلميان، وى را يارى نكردند.
تا اين كه در سال 255 قمرى، پس از خلع معتز عباسى از خلافت و مردن او، سپاهيان خليفه، طبرستان و مناطق ديگر ايران را ترك كرده و به سوى بغداد روان شدند. پس از خروج سربازان مفلح و موسى بن بغا از طبرستان، داعى كبير، دوباره اين مناطق سرسبز را به تصرف خود درآورد.[۲]
موسى بن بغا، در عصر خلافت مهتدى (چهاردهمين خليفه عباسى) به يكى از قدرتمندترين فرماندهان نظامى و سياسى تبديل شد. وى، خليفه را وادار به پذيرش شرايط خود كرد و با دسيسه هايى چند، صالح بن وصيف را كه از نزديكان و فرماندهان عالى رتبه مهتدى بود، كشت و از اين طريق، رقيب خود را از ميان برداشت.[۳]
وى در عصر معتمد عباسى (پانزدهمين خليفه عباسى) نيز از اقتدار كافى برخوردار بود.
موسى بن بغا در سال 259 قمرى، از سوى معتمد عباسى مأموريت يافت كه با جنبش زنگيان در جنوب عراق مبارزه كند. ولى تلاش وى، سودى دربرنداشت.
وى در سال 260 قمرى، از سوى معتمد عباسى، مأمور لشكركشى به "رى" شد و در اين شهر با هواداران حسن بن زيد طالبى كه بر اين شهر تسلط يافته بود، مبارزه كرد و آنان را شكست داد و شهر را به تصرف خود درآورد. همچنين در سال 261 قمرى، حكومت مناطق جنوبى ايران و عراق، همانند اهواز، بصره، بحرين و يمامه را از معتمد عباسى دريافت كرد و پس از مدتى، از منصب خود بركنار گرديد.[۴]
سرانجام، پس از سال ها خدمت به خلفاى عباسى و خيانت به مردم، و جنايت هاى بي شمار به مسلمانان، در 28 صفر سال 264 قمرى، در عصر معتمد عباسى، به هلاكت رسيد. جنازه اش به سامرا منتقل شد و در آن جا به خاك سپرده شد.[۵]
1- تاريخ دمشق (ابن عساكر)، ج 60، ص 401.
2- تاريخ طبرستان (بهاء الدين بن اسفنديار)، ص 243.
3- تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص 462.
4- همان، ص 528.
5- تاريخ دمشق، ج 60، ص 401.
سيد تقى واردى، روز شمار تاريخ اسلام، جلد دوم: ماه صفر