امام حسن مجتبى علیهالسلام در 21 رمضان سال 40 قمرى، پس از شهادت پدر ارجمندش حضرت علي علیهالسلام بنا به درخواست ياران اميرمؤمنان علیهالسلام و ساير مردم خلافت اسلامى را پذيرفت و ادامه سيره و روش حكومتى اميرمؤمنان علیهالسلام و سياست عدالت گسترى وى را سرلوحه كار خويش قرار داد.
"معاوية بن ابىسفيان" كه در ايام خلافت اميرمؤمنان علیهالسلام از حكومت مركزى سرپيچى و اقدام به ايجاد حكومت مستقل و خودخوانده در شام نمود و به برخى از مناطق اطراف از جمله مصر چنگ انداخته بود، از آغاز حكومت امام حسن علیهالسلام اقدام به دشمنى و فتنهانگيزى نمود و با ارسال جاسوسان و نفوذ در ميان بزرگان قبيله ها و طايفه ها و تطميع آنان، زمينه نبرد ديگرى را فراهم ساخت.
از سوى ديگر، نفاق و خيانت برخى از سران سپاه امام حسن علیهالسلام و پيوستن آنان به سپاه معاويه و ناخرسندى مردم به ادامه جنگ و خونريزى، دشمن را جسورتر كرده و وى را به تهاجم همه جانبه نظامى وادار نمود.
امام حسنمجتبى علیهالسلام كه به ساماندهى حكومت و امور معيشتى مردم و برقرارى قسط و عدل در جامعه اسلامى پرداخته بود با دشمنى ها و تهاجم سراسرى سپاه شام روبرو شد. آن حضرت نيز در مقام دفاع برخاست و در ميان مردم اعلان بسيج عمومى نمود و رزمندگان كوفه و ساير شهرها را براى دفع تهاجم دشمن فراخواند. هنگامى كه دو سپاه در برابر يكديگر قرار گرفتند و درگيرى هاى پراكنده اى ميان آنان به وقوع پيوست، برخى از سران سپاه امام حسنمجتبى علیهالسلام از جمله "عبيدالله بن عباس" كه فرماندهى كل را بر عهده داشت به سپاه معاويه پيوست و از اين راه توان روحى و فيزيكى سپاه امام حسن علیهالسلام را كاهش دادند.
نفوذى هاى معاويه در ميان سپاهيان امام حسن علیهالسلام و در ميان عامه مردم شهرها، اقدام به شايعه پراكنى و گمانهزنى هاى خلاف واقع كردند و به تدريج جامعه اسلامى و رزمندگان را از داخل، دچار ترديد و تزلزل نمودند. به طورى كه برخى از سپاهيان، شبانه از اردوگاه ها و پادگان ها گريخته و صحنه نبرد را ترك مى كردند و برخى از فريبخوردگان "خوارج" در شهرهاى پشت جبهه اقدام به آشوب مى كردند و حتى در "ساباط مداين"، به خيمهگاه امام حسن علیهالسلام هجوم آورده و اقدام به غارت و بى نظمى نمودند و در يك رويدادى، امام حسن مجتبى علیهالسلام را ترور كرده و وى را به شدت زخمى نمودند.
ريشسفيدان و صاحبنفوذان عراق و حجاز و برخى از فرماندهان سپاه امام حسن علیهالسلام مخفيانه نامههايى به معاويه داده و اظهار اطاعت و پيروى مى نمودند و حتى نوشتند كه حاضرند امام حسن علیهالسلام را تسليم وى كرده و يا او را به قتل رسانند. امام حسنمجتبى علیهالسلام كه از تمامى نفاق ها و خيانت هاى سپاه خويش خبردار بود، با گردآورى آنان و ايراد خطبه و روشن نمودن اذهان آنان از دسيسه هاى دشمن، تلاش وافر نمود كه روحيه مردانگى و رزمآورى را در آنان، بار ديگر زنده كرده و توطئه هاى دشمن را نقش بر آب كند.
ولى رسوخ شرمآور نفاق و خيانت، سپاه آن حضرت را از كارايى لازم انداخته و توازن نظامى را به كلى دگرگون كرده بود و سرانجام، امام حسن علیهالسلام را وادار به پذيرش صلح ناخواسته كرد[۱] و آن حضرت به ناچار در 25 ربيع الاول و به قولى در نيمه جمادى الاول سال 41 قمرى بر اساس شرايطى، خلافت را به معاوية بن ابىسفيان واگذاشت و خود از آن كناره گرفت.[۲]
بدين سان، درگيرى و جنگ ميان سپاهيان شام و سپاهيان عراق پايان يافت و آن سال را "عام الجماعة" ناميدند. متن صلحنامه اى كه به امضاى طرفين و گواهان از دو سپاه رسيد، از اين قرار است: «بسم الله الرحمن الرحيم. هذا ما صالح عليه الحسن بن على بن أبىطالب، معاوية بن أبىسفيان، صالحه على أن يسلم اليه ولاية المسلمين، على أن يعمل فيهم بكتاب الله و سنة رسول الله و سيرة الخلفاءِ الراشدين المهتدين و ليس لمعاوية بن أبىسفيان ان يعهد الى أحد من بعده عهداً، بل يكون الأمر من بعده شورى بين المسلمين، على أن الناس آمنون حيث كانوا من أرض اللّه تعالى فى شامهم و يمنهم و عراقهم و حجازهم و على أن اصحاب على و شيعته آمنون على أنفسهم و أموالهم و نسائهم و اولادهم حيث كانوا، و على معاوية بن ابىسفيان بذلك عهدالله و ميثاقه، و على أن لايبغى للحسن بن على و لأخيه الحسين غائلة و لا لأحد من اهل بيت رسول الله صلى الله عليه و آله غائلة سوء سراً أو جهراً و لايخيف احداً منهم فى افق من الآفاق».[۳]
گفتنى است كه درباره بندهاى صلحنامه، اتفاق چندانى ميان مورخان و سيرهنويسان نيست و برخى از آنان، موارد ذيل را نيز اضافه نمودند:
يادآورى اين نكته ضرورى است كه مسائل مادى اى كه از سوى امام حسن علیهالسلام در صلحنامه مطرح شده است، به منظور تأمين معاش خانواده هاى بى سرپرستى بود كه در جنگ هاى جمل، صفين و نهروان كسان خود را از دست داده بودند. امام حسنمجتبى علیهالسلام انسانى كامل و پيشوايى مهربان و عدالتگستر بود كه براى از ميان بردن اختلاف و تفرقه مسلمانان و جلوگيرى از خونريزى آنان و نجات شيعيان و ياران پدرش اميرمؤمنان علیهالسلام از شرارت ها و كينهتوزى هاى معاويه و عوامل مزدور وى، صلح با معاويه را پذيرفت و آن را با شرايطى سنگين بر معاويه تحكيم نمود.
"ابن حجر عسقلانى" كه از دانشمندان شافعى مذهب اهل سنت است، درباره شخصيت و حكومت امام حسن علیهالسلام گفت: هو آخر خلفاء الراشدين بنص جده صلی الله علیه و آله، ولى الخلافة بعد قتل ابيه بمبايعة اهل الكوفة، فاقام بها ستة أشهر و أياماً، خليفة حق و امام عدل و صدق تحقيقاً؛ او به نص و تصريح سخن جدش (حضرت محمد صلی الله علیه و آله) آخرين خليفه از خلفاى راشدين است كه پس از كشته شدن پدرش (اميرمؤمنان علیهالسلام) عهده دار خلافت گرديد و مردم كوفه با او بيعت نمودند. وى به مدت شش ماه و چند روز زمام خلافت را بدست گرفت. او به حقيقت، خليفه اى حق و امامى عادل و راستگو بود.[۶]
به هر روى پس از استيلاى معاويه بر كوفه و ساير سرزمين هاى اسلامى، امام حسن علیهالسلام علىرغم اصرار برخى از شيعيان و بزرگان كوفه مبنى بر باقى ماندن در اين شهر، تصميم به بازگشت به مدينة الرسول صلی الله علیه و آله گرفت و به همراه خانواده خود و خاندان پدر ارجمندش (كه پس از جنگ جمل به كوفه مهاجرت كرده بودند) رهسپار مدينه شد و به وطن اصلى خويش روى آورد.
در اين سفر، مردم كوفه بدرقه اى نيكو و اهالى مدينه استقبال شايانى از آن حضرت و خاندان اميرمؤمنان علیهالسلام به عمل آوردند. امام حسن علیهالسلام بنا به وظيفه انسانى و ايمانى خويش، تا آخر عمر شريفش به پيمان صلح پاىبند ماند و از آن تخطى نكرد ولى معاويه با ترفندهاى گوناگون بارها آن را نقض و خباثت باطنى خويش را بر همگان آشكار كرد.
2- اسدالغابه، ج 2، ص 14؛ تاريخ الطبرى، ج 5، ص 324؛ العقد الفريد، ج 4، ص 361؛ الثقات، ج 2، ص 305؛ المصنف (للصنعانى) ج 5، ص 461؛ شرح الأخبار فى فضايل الائمة الاطهار، ج 2، ص 122.
3- فصول المهة، ص 163.
4- بحارالانوار، ج 44، ص 8 و 13.
5- تاريخ الاسلام، ج 4، ص 5؛ تاريخ الخلفاء، ص 191.
6- الصواعق المحرقة، ص 135.
منبع: پایگاه دانشنامه اسلامی