ورود ابن ملجم مرادي به كوفه (40 ق)
تاریخ وقوع:
20 شعبان
پس از پايان جنگ نهروان و شكست سنگين خوارج نهروان به دست سپاهيان حضرت علي علیهالسلام، تعداد اندكي از بازماندگان خوارج از صحنه نبرد گريخته و به ديار گوناگون پراكنده گرديدند. عدهاي از آنان به مكه گريخته و در پناه خانه أمن الهي مأوا گرفتند و هر از گاهي جلسهاي تشكيل داده و درباره ادامه حيات ننگين خويش و دسيسه بر ضد خلافت امام علي بن ابيطالب علیهالسلام به گفتگو و رايزني ميپرداختند. تا اين كه در نشستي، سه تن از آنان سوگند خورده و همپيمان شدند تا سه زمامدار مهم عصر يعني امام علی بن ابيطالب علیهالسلام، معاويه بن ابيسفيان و عمرو بن عاص را از ميان بردارند و حكومت اسلامي را به شوراي مسلمانان واگذارند.
عبدالرحمن بن ملجم مرادي، كشتن امام علي علیهالسلام را بر عهده گرفت و حجاج بن عبيدالله صريمي معروف به بركه بن عبيدالله كشتن معاويه را و عمرو بن بكر كشتن عمرو بن عاص را در يك شب و در يك ساعت مقرر بر عهده گرفتند و براي عملي ساختن هدفشان راهي كوفه، شام و مصر شدند.[۱]
عبدالرحمن بن ملجم مرادی در بيستم شعبان سال 40 قمري وارد كوفه گرديد و در خانه اشعث بن قيس كندی سكونت يافت[۲] و با راهنماييهاي وي با دختري بنام قطام بنت علقمه، آشنا و دلباخته زيباييهاي منحصر به فرد وي گرديد و از او خواستگاري نمود. قطام پذيرش ازدواج وي را موكول به كشتن امام علي علیهالسلام نمود. زيرا پدر و برادرانش در نبرد نهروان به دست سپاهيان امام علي علیهالسلام كشته شده بودند و از اين بابت، وي كينه اميرمؤمنان علیهالسلام را در دل پرورانده و در كمين انتقام نشسته بود.
به هر روي عبدالرحمن بن ملجم مرادي به مدت يك ماه در كوفه اقامت نمود و راههاي ترور امام علي علیهالسلام را بررسي و در شب موعود يعني شب 19 رمضان، نيت پليدش را عملي كرد و به هنگام نماز صبح، ضربت سختي بر فرق مبارك امام علي علیهالسلام در محراب مسجد اعظم كوفه وارد گردانيد.[۳]
بر اثر آن ضربت شيطاني، امام علي علیهالسلام در شب 21 رمضان سال 40 هجري قمري به لقاءالله پيوست و تمامي دوستداران اهل بيت علیهمالسلام و عدالتجويان و حقگرايان را در ماتم نشانيد.
1- أنساب الاشراف/ ترجمه اميرالمؤمنين علیهالسلام - (احمد بن يحيي بلاذري)، ص 389؛ منتهي الآمال (شیخ عباس قمی)، ج 1، ص 169.
2- نهج السعاده (محمودي)، ج 2، ص 708.
3- أنساب الاشراف، ص 389؛ منتهي الآمال، ج 1، ص 168؛ الارشاد (شيخ مفيد)، ص 20
منبع: پایگاه دانشنامه اسلامی