در عصر خلافت مهتدى عباسى (چهاردهمين خليفه عباسیان) شورشى در جنوب عراق آغاز گرديد و رهبرى آن را مردى به نام صاحب الزّنج بر عهده داشت و پيروزى هاى بزرگى بدست آورد و پس از پيروزي در نزديكي شهر بصره شهر جديدي به نام "مختاره" براي خود و سپاهيان خويش بنا نمود.
صاحب الزّنج و سپاهيان او پس از سال ها نبرد و كشتار مردم و تاراج اموال آنان، به سوى عافيت طلبى و ايجاد رفاه و زندگى اشرافى روى آوردند. براى خويش ساختمان هاى مجلل و برج و باروهايى بنا نمودند و خدمت كارانى از مردان و زنان بى نوا را در استخدام خود گرفته و براى اشباع شهوات نفسانى خود، اقدام به هر عملى مى كردند. اين گونه رويكردها در يك اجتماع يا جمعيتى، موجب رقابت و حسادت افراد شده و يكپارچگى آنان را به فروپاشى تبديل مى كند و به تدريج آنان را به اضمحلال و نابودى مى رساند. در اين واقعه نيز آفت دنياطلبى، دامن سپاهيان صاحب الزّنج را گرفت و آنان را به رقابت، حِقد، كينه و حسادت وادار ساخت و سرانجام براى از ميان بردن رقيبان خود، دست به هر عملي زده تا خود ميدان دار و صاحب اختيار باشند. اين امر موجب ضعف و سستى سپاهيان صاحب الزّنج و تقويت سپاه خليفه گرديد.
موفق عباسى، به فرمان برادرش خليفه معتمد عباسي كه براى پايان دادن غائله صاحب الزّنج عزم خويش را جزم كرده بود، چند سالى درگير اين ماجرا بود. وي سرانجام با تدابيرى كارآمد، صحنه را بر صاحب الزّنج تنگ كرد. او شهرهايى كه در تصرف عاملان صاحب الزّنج بود يكى پس از ديگرى تصرف كرد و آنان را وادار به عقب نشينى به مختاره نمود. همچنين شهر بصره را با تلفات و خسارات فراوان بدست آورد و صاحب الزّنج و سپاهيانش را در مختاره، در محاصره خويش قرار داد. وى پس از مدت ها محاصره شهر مختاره بر اين شهر هجوم آورد و سد مدافعان را شكست و وارد اين شهر نظامى گرديد. در داخل و خارج شهر مختاره به نبرد با سپاهيان صاحب الزّنج پرداخت و تعداد زيادى از آنان را از پاى درآورد.
در 27 محرم سال 270، جنگ طرفين شدت گرفت ولى سپاهيان صاحب الزنج، هر چه مى گذشت ناتوان تر مى شدند و در نتيجه متحمل شكست سنگين و سخت شدند و شهر مختاره به تصرف موفق درآمد. علاوه بر كشته شدن تعداد بى شمار و فرار گروهى فراوان، تعداد پنجاه هزار تن از سپاهيان صاحب الزّنج به اسارت نيروهاى موفق درآمدند.
به هر تقدير، صاحب الزّنج پس از چهارده سال و چهارده ماه تاخت و تاز و حكومت كردن بر بخشى از جنوب غربى ايران و جنوب شرقى عراق، در اول صفر سال 270 قمرى بدست سپاهيان موفق عباسى كشته شد و با كشته شدن وى، پرونده اين شورش بزرگ نيز بسته گرديد.[۱]
اما درباره انتساب صاحب الزّنج به اهل بيت علیهمالسلام و علوى دانستن وى كه در برخى از كتب تاريخى (به ويژه در منابع اهل سنت) آمده است، ترديدى در باطل بودن اين گونه ادعاها نيست. چون قيام زنگيان در عصر امام يازدهم حضرت امام حسن عسکری علیهالسلام به وقوع پيوست و آن حضرت كه امام شيعيان و بزرگ علويان بود، هنگامى كه شنيد برخى از مردم وى را علوى مى دانند به صراحت بيان كرد كه وى از اهل بيت علیهمالسلام نيست.
از محمد بن صالح خثعمى روايت شده است: تصميم گرفته بودم از امام عسکرى علیهالسلام چند چيزى را بپرسم و پاسخ شرعى آن ها را بدست آورم. پرسش هايم را نوشتم و نامه را براى امام علیهالسلام فرستادم وليكن با اين كه در نظر داشتم درباره صاحب الزّنج هم به پرسم، غفلت كرده و اين موضوع از يادم رفته بود. ولى هنگامى كه امام علیهالسلام پاسخ نامه ام را داد و نامه را گشودم و پاسخ هايم را گرفتم، با شگفتى مشاهده كردم كه امام علیهالسلام نوشت: و صاحب الزّنج ليس منّا اهل البيت علیهمالسلام.[۲]
علامه مجلسى درباره صاحب الزّنج مى نويسد: و كان منفياً عنهم علیهم السلام نسباً و مذهباً و عملاً؛ صاحب الزّنج از جهت نسب، مذهب و كردار هيچ گونه رابطه اى با اهل بيت علیهمالسلام نداشت و امام علیهالسلام وى را به طور كلى نفى كرده بود.[۳]
1- نك: تاريخ ابن خلدون، ج 2، از صفحه 467 تا 510 و تاريخ الخلفاء (سیوطی)، ج 1، ص 363.
2- بحارالانوار (علامه مجلسي)، ج 66، ص 197.
3- همان.
سيد تقى واردى، روز شمار تاريخ اسلام، جلد دوم، ماه صفر (باتخلیص)
پایگاه دانشنامه اسلامی