در آخر شب نهم ربيع الاول سال 23 ه عمر بن الخطاب از دنيا رفته است و قول اهل سنت روز چهارشنبه 26 ذى الحجه است.
اين روز روز شادى اهل بيت (عليهم السلام) و انبياء و ملائكه و ساكنان اعلى عليين و دوستان امير المؤ منين (عليه السلام) و اولاد طاهرين ايشان است چرا كه در اين روز نفرين حضرت صديقه كبرى فاطمه زهرا (عليها السلام) به اجابت رسيد روزى عظيم الشأن است و روز سرور شيعه و عيد بزرگ آنهاست. حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلّم) اين روز را عيد قرار داده و امر كرده است كه مردم نيز عيد قرار دهند و اعمال آن را به جا آورند.
كسى كه در اين روز انفاق كند، خداوند او را مى آمرزد. در اين روز اطعام برادران دينى و خوشبو كردن آنان و توسعه بر اهل و عيال و پوشيدن لباس جديد و شكر گزارى به درگاه خداوند متعال و عبادت نمودن مستحب است
فضيلتها و اسمهايى براى اين روز ذكر شده كه از جمله آنهاست: عيد الله الاكبر، غدير ثانى، عيد فطر دوم، روز فرح شيعه، عيد اهل بيت (عليهم السلام)، روز قتل منافق، روز قبولى اعمال، روز پيروزى مظلوم، روز دوستى مؤ منين، روز پرهيز از كبائر، روز نابودى ضلالت و گمراهى ، روز شكر گزارى.
ماجراى قتل عمر
عمر بن خطاب به دست ابولؤ لؤ كه نامش فيروز و غلام مغيره بن شعبه بود، چند ضربه خنجر خورده كه منجر به مرگ او شد
بنابر مشهور هنگامى كه ابولؤ لؤ ضربه ها را بر عمر زد و خواست فرار كند، عده اى مانع شدند، و 12 نفر را مجروح كرد كه شش نفر از آنها مردند
ماجرا از اين قرار بود كه قبل از تكبير نماز ابولؤ لؤ جلو آمد، و ضربه بر كتف و ضربه اى ديگر بر خاصره عمر زد. عمر افتاد، و عده اى جمع شدند و او را به خانه اش بردند. نزديك بود خورشيد طلوع كند كه نماز را عبد الرحمن بن عوف با مردم خواند.
هنگامى كه عمر را به خانه بردند مقدارى نبيذ آوردند و او خورد ولى از قسمتهاى ضربت خورده خارج شد و معلوم نشد از كجا خارج شده زير با خون هم رنگ بود. لذا عده اى گفتند: خليفه شير بخورد زيرا سفيد است و معلوم مى شود. شير را خورد و از محل ضربه ها خارج شد. حاضرين براى دل گرمى گفتند: ((مانعى ندارد، ضررى نمى زند))! اما ضربه هاى جناب ابولؤ لؤ كارگر شد و به خليفه سابق ملحق شد. در روز سوم در جنب ابوبكر دفن شد
عمر مدت ده سال و شش ماه و چهار شب خلافت كرد. او اولين كسى بود كه نام خود را اميرالمؤمنين گذاشت، و ابوموسى اشعرى اولين نفرى بود كه او را در منبر به اين نام خطاب كرد.
بدعت عمر براى آينده خلافت
عمر به ابن عباس گفت: اين خلافت را به چه كسى واگذار كنم؟ او على بن ابى طالب (عليه السلام ) را پيشنهاد كرد و گفت: شجاعت و فضيلت و قرابت و سبقت در اسلامش معلوم است. عمر گفت: در طبع او مزاح است! ابن عباس گفت: درباره عثمان چه مى گويى ؟ عمر گفت : اگر او خليفه شود بنى اميه را بر گرده مردم مسلط مى نمايد.
ابن عباس گفت: در باره طلحه چه مى گويى؟ عمر گفت: مردى متكبر است پيامبر را با كلامى كه روز نزول آيه حجاب گفت آزرده است. او هنگام نزول آيه حجاب گفته بود: ((وقتى از دنيا برود ما زنانش را به عقد خود در مى آوريم )).
ابن عباس گفت : درباره زبير بن عوام چه مى گويى ؟ گفت : او مرد شجاعى است ، ولى بسيار بخيل است . مردى بدخو و مفسد است ، كه گاهى انسان و گاهى كافر است . در مورد سعد و قاص گفت : مردى متكبر و متعصب است و به كار خلافت نمى آيد. ابن عباس گفت : در مورد عبد الرحمن نظرت چيست ؟ عمر گفت : او مرد ضعيف القلبى است
عمر هنگام مرگ امر خلافت را به شورى واگذار كرد و ابوطلحه انصارى را طلبيد و به او گفت : بعد از مرگ من با پنجاه نفر از انصار با شمشيرهاى كشيده شش نفر را در خانه عايشه حاضر كنيد: على بن ابى طالب (عليه السلام )، عثمان ، طلحه ، زبير، سعد بن ابى و قاص ، عبد الرحمن بن عوف . آنگاه سه روز آنها را مهلت دهيد، و بعد از آن اگر چهار يا پنج نفر بر نظرى متفق شدند و دو يا يك نفر مخالفان آنان بودند، مخالفين را به قتل برسانيد، و اگر سه نفر نظرى داشتد و سه نفر نظر ديگرى داشتند، آن طرف كه عبد الرحمن بن عوف در اوست مقدم بداريد و سه نفر ديگر را گردن بزنيد، و اگر بعد از سه روز بر امرى اتفاق نكردند، هر شش نفر را گردن بزنيد
شورى بعد از مرگ عمر
بعد از مرگ عمر شورى در خانه عايشه تشكيل شد، و زبير بن عوام پسر عفيه حق خود را به پسردايى خود امير المؤ منين (عليه السلام ) بخشيد! طلحه بن عبيدالله هم حق خود را به عثمان بخشيد!! سعد بن ابى و قاص هم حق خود را به عبد الرحمن بن عوف بخشيد.
عبد الرحمن به مسجد آمد و در جمع اصحاب به امير المؤ منين (عليه السلام ) عرض كرد: من بيعت مى كنم با شما به اين شرط كه عمل كنى به كتاب خدا و سنت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و روش ابوبكر و عمر! امير المؤ منين (عليه السلام ) فرمودند: بلكه طبق كتاب خدا و سنت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و اجتهاد راءى خود عمل مى كنم .
عبد الرحمن اين كلمات را سه بار به عثمان گفت ، و عثمان قبول كرد. بار سوم عبد الرحمن با عثمان بيعت كرد و ديگران هم بيعت كردند، غير از بنى هاشم و جمعى از بزرگان صحابه مثل عمار بن ياسر و مقداد بن اسود كه بيعت نكردند.
اينك جا دارد چند سؤ ال مطرح شود:
عمر در دوران جوانى به چه كارى مشغول بوده و در سفرهاى تجارتى چه شغلى داشته است ؟
در جنگ حديبيه و جاهاى ديگر چه كسى به پيامبر (صلى الله عليه و آله ) اعتراض كرد؟
چه كسى نسبت هذيان به پيامبر (صلى الله عليه و آله ) داد؟
چه كسى در خانه امير المؤ منين (عليه السلام ) را آتش زد و گفت : ((قصد دارم خانه را با اهلش بسوزانم ، اگر چه فاطمه در آن باشد))؟
چه كسى محسن بن على (عليه السلام ) را كشت ؟
چه كسى به قنفذ دستور داد تا به دختر پيامبر (صلى الله عليه و آله ) تازيانه بزند؟
چه كسى ابوبكر را به غصب فدك ترغيب كرد و شهادت امير المؤ منين (عليه السلام ) و ام ايمن و حسنين (عليهم السلام ) را رد كرد؟
چه كسى قباله فدك را از حضرت صديقه (عليها السلام ) گرفت و جسارت به صورت مبارك آن حضرت كرد؟
اولين كسى كه دست روى دست گذاشتن را در نماز احداث كرد كه بود؟
اولين كسى كه خلافت را شورى حواله نمود چه كسى بود؟
اولين كسى كه با همراهى ابوبكر سهم ذوى القربى را نداد چه كسى بود؟
اولين كسى كه روز عيد غدير با على بن ابى طالب (عليه السلام ) بيعت كرد و گفت : بخ بخ يابن ابى طالب ، اصبحت مولاى و مولى كل مؤ من و مؤ منه چه كسى بود؟
اولين كسى كه از كوزه نصارى وضو گرفت و آنها را پاك مى دانست چه كسى بود؟
اولين كسى كه شهادت مملوك را از درجه اعتبار ساقط كرد چه كسى بود؟
اولين كسى كه متعه حج و متعه نساء را حرام كرد چه كسى بود؟
اولين كسى كه دستور داد نافله هاى ماه رمضان به جماعت خواند شود چه كسى بود؟
اولين كسى كه گفت عجمها از يكديگر ارث نمى برند چه كسى بود؟
چرا هنگامى كه شخصى از كوزه خليفه خورد مست شد؟!
چه كسى بود كه وقتى پس از مرگش يك هشتم مال او را به چهار زن او قسمت كردند به هر زنى 83000 دينار رسيد؟
چه كسى گفت : همه مردم از من باسوادترند حتى پيرزنها؟!
از چى كسى هر گاه سؤ ال مى كردند و در جواب فرو مى ماند، مى گفت : اشتغال به دلالى و خريد و فروش ، مرا مانع از يادگرفتن مسائل شد؟
اينكه در كتب تاريخ با عبارتهاى مختلف ذكر شده كه عمر بن خطاب حسب وصيت ابوبكر به خلافت مسلمين نصب شده جاى چند سؤ ال دارد:
1. آيا وصيت ابوبكر نافذ است و وصيت اشرف مخلوقات خاتم الانبياء (صلى الله عليه و آله ) در غدير و غير غدير نافذ نيست ؟
2. آيا پيامبر (صلى الله عليه و آله ) در هنگام رحلت نفرمود كاغذ و قلم بياوريد تا بگويم و نوشته شود مطلبى كه بعد از من اختلاف نكنيد؟ چرا نسبت هذيان به آن حضرت دادند و كاغذ و قلم نياوردند و حال آنكه خداوند در قرآن مى فرمايد: ((هر چه آن حضرت مى فرمايند وحى است نه از نزد خود. چطور براى ابوبكر كاغذ و قلم آوردند و كسى اعتراض نكرد. جالب اينكه او بيهوش مى شد و به هوش مى آمد و بعد از بسم الله عثمان از طرف خودش نوشت خليفه بعد از ابوبكر عمر است و ابوبكر مخالفتى نكرد؟
منبع: تقویم شیعه