هارون، فرزند مهدى عباسى پس از مرگ برادرش هادى عباسى به عنوان پنجمين خليفه سلسله عباسیان بر اريكه قدرت دست يافت. مادر وى خيزران كه مادر هادى نيز بود.[۱]
برادرش هادى عباسى پيش از مرگ خود، نسبت به هارون و قدرت گرفتن وى بيمناك بود. بدين جهت در صدد تضعيف و تحقير هارون برآمده بود. حتى نقل شد كه هادى در همان شبى كه وفات يافت، پيش از وفاتش دستور داده بود كه "يحيى بن خالد" را از زندان بيرون آورند و او را به همراه هارون به قتل آوردند. ولى أجل مهلتش نداد و پيش از قتل آن دو خود در كام مرگ گرفتار آمد. به هر روى هنگامى كه هارون الرشيد رداى خلافت بر تن پوشيد يحيى بن خالد برمكى را از زندان آزاد و مقام وزارت عاليه خلافت را به وى واگذار كرد.
هارون فرزند رضاعى يحيى بن خالد بود (زيرا فضل فرزند يحيى بن خالد در نوزادى خويش از شير خيزران مادر هارون نوشيده بود) به همين جهت هارون تا مدت ها يحيى را پدر خطاب مى كرد.
هارون علاوه بر مقام وزارت اختيار تمام مملكت را بر عهده يحيى بن خالد گذاشت و او را سفارش كرد كه در هيچ كارى از مشورت با مادرش خيزران خوددارى نكند و در تمام حالات رأى و نظر وى را ترجيح داده و به اجرا درآورد. اقدام ديگر هارون در نخستين روز خلافتش اين بود كه پس از نماز و دفن برادرش هادى دستور داد كه "ابوعصمه" را دستگير و گردنش را با شمشير بزنند. زيرا ابوعصمه از هواداران جعفر بن هادى عباسى بود و هادى عباسى را در خلع هارون از ولايتعهدى و نصب جعفر به اين مقام ترغيب مى كرد. همچنين نقل شد كه روزى هارون از پل بغداد مى گذشت، ناگهان "جعفر بن هادى" و مأموران دولتى از راه رسيده و قصد از عبور از پل را نمودند. ابوعصمه، جلوى هارون را گرفت و به او گفت: صبر كن تا ولىعهد مسلمانان عبور كند و سپس به راهت ادامه بده. هارون چاره اى جز پذيرش نداشت و گفت: سمعاً و طاعتاً اى امير!
اين عقده در دلش مانده بود تا هنگامى كه به خلافت رسيد و در نخستين ساعات حكومتش عقدهگشايى كرد و ابوعصمه را به شمشيرهاى بران دژخيمان خود سپرد. هارون در همان روز نخست از "عيسى آباد" كه محل زندگى و كاخ مجلل برادرش هادى بود، حركت كرد و به سوى مركز بغداد رهسپار شد و مقر حكومتش را در مركز اين شهر قرار داد.[۲]
در عصر هارون، علويان اعم از بنى الحسن علیهالسلام و بنىالحسين علیهالسلام و ساير وابستگان به خاندان عصمت و طهارت، در سختى و مرارت زندگى مى كردند و حكومت وقت، آنان را از تمام آزادى هاى فردى، اجتماعى و اقتصادى محروم كرده بود و عمداً آنان را در وضعيت ناگوارى قرار مى داد. به همين جهت بسيارى از آنان آواره شده و به مناطق و شهرهاى دور از جمله خراسان طبرستان و ديلم كوچ كردند.[۳]
هارون ولايتعهدى خويش را به سه تن از فرزندان خود سپرد و سفارش كرد كه آنان به ترتيب حكومت كنند و به هنگام مرگشان حكومت را به ديگرى بسپارند. بدين منظور وى پس از 5 سال از حكومت خود فرزندش محمد معروف به "امين" را به ولايتعهدى برگزيد[۴] و در سال 182 فرزند ديگرش عبدالله معروف به "مأمون" را به اين مقام منصوب كرد[۵] و در سال 189 فرزند ديگرش "قاسم" را پس از امين و مأمون به ولايتعهدى برگزيد.[۶]
هارون پس از هفده سال تاخت و تاز برمكيان و نفوذ قدرتمند و شگفت آنان در اركان حكومت، بر آنان خشم گرفت و قدرتشان را كاهش داد و پس از مدتى همه آنان را دستگير و زندانى نمود و آنان را شكنجه و آزار داد و برخى را اعدام و برخى ديگر را در زير شكنجه و آزار زندانبانان به هلاكت آورد.
همچنين امام موسى بن جعفر علیهالسلام پيشواى هفتم شيعيان در عصر اين خليفه ستمگر، دستگير و چندين سال در زندان هاى بصره و بغداد محبوس شد و سرانجام به دستور وى و به توسط "سندى بن شاهك" مسموم و در سال 183 قمرى شهيد شد.[۷]
آن حضرت با شهادت خويش ناحق بودن خلافت عباسى و نيرنگ و فريبكارى آنان را آشكار ساخت و آنان را در ميان مسلمانان خوار و رسوا نمود. سرانجام در سال 193 قمرى، هارون الرشيد در روستاى "سناباد" در نزديكى "طوس" در استان خراسان و در 46 سالگى به هلاكت رسيد و در همان جا مدفون شد.[۸]
1- تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 407.
2- البداية والنهاية، ج 9-10،ص 171.
3- الكامل فى التاريخ، ج 5، ص 408.
4- البداية والنهاية، ج 9-10، ص 177؛ الكامل فى التاريخ، ج 5، ص 408.
5- البداية والنهاية، ج 9-10، ص 193؛ الكامل فى التاريخ، ج 5، ص 415.
6- الكامل فى التاريخ، ج 5، ص 425.
7- تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 414؛ الارشاد، ص 579.
8- الكامل فى التاريخ، ج 5، ص 430.
منبع: پایگاه دانشنامه اسلامی