در اين روز يا شب آن در سال هفتم هجرت ، فدك به حضرت زهرا (عليها السلام ) بخشيده شد، و حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) بر اين بخشش شاهد گرفتند. قول ديگر در اين باره 15 رجب است
فتح فدك
پس از فتح خيبر در سال هفتم هجرت ، حدود چهار سال قبل از شهادت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) جبرئيل نازل شد، و دستور فتح فدك توسط پيامبر و امير المؤ منين (عليهم السلام ) را آورد. آن دو بزرگوار در تاريكى شب با اسلحه لازم به سرزمين فدك آمدند، و حسب دستور پيامبر (صلى الله عليه و آله )، امير المؤ منين (عليه السلام ) بر كتف پيامبر (صلى الله عليه و آله ) قرار گرفت و آن حضرت بر خاست و امير المؤ منين (عليه السلام ) را با خود بلند كرد. به معجزه الهى مولى الموحدين (عليه السلام ) در حالى كه شمشير رسول الله (صلى الله عليه و آله ) همراهش بود، از ديوار قلعه فدك بالا رفت و بالاى ديوار صداى مباركش را به اذان بلند كرد.
يهوديان قلعه فدك گمان كردند كه مسلمين حمله كرده اند و روى ديوارها هستند. خواستند از در قلعه فرار كنند، ولى بيرون قلعه مقابل در آن پيامبر (صلى الله عليه و آله ) را در برابر خود ديدند و از طرفى امير المؤ منين (عليه السلام ) پايين آمد و با آنان درگير شد و 18 نفر از بزرگان آنان را كشتند، و بقه تسليم شدند.
زنان و فرزندان آنان را اسير كردند و غنايم را همراه خود آوردند. امر بر اين قرار گرفت كه هر كس از اهل فدك مسلمان شود، خمس اموال او را بگيرند و هر كس بر دين خود باقى ماند همه اموالش را بگيرند. اين گونه بود كه بدون لشكر كشى و كوچكترين دخالت مسلمين قلعه فدك فتح شد. و طبق آيه مباركه سوره حشرسرزمينهايى كه بدون لشكر كشى مسلمين فتح شود، حتى اگر اهل آنجا خودشان به عنوان تسليم نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله ) بيايند، اين مناطق و غنايم و اسراى آن ملك خاص حضرت است و مانند اموال شخصى خود مى تواند هر تصميمى درباره آنها بخواهد بگيرد، و مسلمين هيچ حقى در آنها ندارند.
اعطاى فدك به فاطمه (عليها السلام )
بعد از اين ماجرا جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد: و آت ذا القربى حقه : ((حق خويشان را به آنان بده ) پيامبر (صلى الله عليه و آله ) پرسيد: منظور چه كسانى هستند، و اين حق كدام است ؟ جبرئيل از طرف خداوند عرضه داشت : فدك را به فاطمه (عليها السلام ) عطا كن . پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به حضرت زهرا (عليها السلام ) فرمودند: ((خداوند فدك را براى پدرت فتح كرد، و چون لشكر اسلام آن را فتح نكرده مخصوص من است . خداوند دستور داده آن را به تو بدهم . از سوى ديگر مهريه مادرت حضرت خديجه (عليها السلام ) بر عهده پدرت مانده و پدرت در قبال مهريه مادرت و به دستور خداوند فدك را به تو عطا مى كند. آن را براى خود و فرزندانت بردار و مالك آن باش )).
حضرت زهرا (عليها السلام ) عرض كرد: ((تا شما زنده ايد بر من و مال من صاحب اختيار هستيد)). پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: ترس آن دارم كه نااهلان تصرف نكردن تو را در زمان حياتم ، بهانه اى قرار دهند و بعد از من آن را از تو منع كنند. حضرت صديقه (عليها السلام ) عرض كرد: آن گونه كه صلاح مى دانيد عمل كنيد. پيامبر (صلى الله عليه و آله ) امير المؤ منين (عليه السلام ) را فراخواند و فرمود: ((سند فدك را به عنوان بخشوده و اعطايى پيامبر بنويس و ثبت كن )). على (عليه السلام ) آن را نوشت و پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و ام ايمن شهادت دادند و پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: ام ايمن زنى از اهل بهشت است .
در آمد فدك
رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) مردم را در منزل حضرت زهرا (عليها السلام ) جمع نمود و به آنان خبر داد كه فدك از آن فاطمه (عليها السلام ) است و از درآمد فدك به عنوان اعطايى فاطمه (عليها السلام ) بين مردم تقسيم كرد.
در آمد فدك را ساليانه از هفتاد هزار سكه طلا تا صد و بيست هزار سكه نوشته اند. هر سال چشمان بسيارى از نيازمندان منتظر سر رسيدن در آمد فدك بود.
غصب فدك
بعد از رحلت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) ماءموران ابوبكر به دستور او نماينده حضرت صديقه (عليها السلام ) را از فدك اخراج كردند و ملك آن را غصب نمودند و در آمد آن را به طور كامل براى مخارج حكومت غاصبانه خود صرف كردند.
حضرت صديقه (عليها السلام ) همان نوشته و سند فدك را كه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به امير المؤ منين (عليه السلام ) فرمودند و آن حضرت ثبت كرد، عينا نزد ابوبكر آورد، ولى ابوبكر نه سند را قبول كرد و نه شاهدان را.
بعد از 15 روز كه از شهادت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) گذشته بود، حضرت صديقه شهيده (عليها السلام ) همراه با جمعى از زنان بنى هاشم به مسجد تشريف بردند و خطبه اى ايراد فرمودند كه دريايى از معارف ، حقايق بلاغت و فصاحت و شرايع اسلامى در آن است .
ابوبكر نامه اى دال بر باز گرداندن آن به حضرت نوشت ، ولى هنگامى كه فاطمه زهرا (عليها السلام ) آن سند را در دست داشت و به منزل باز مى گشت با عمر روبرو شد و او نوشته ابوبكر را با جسارت به ساحت ملكوتى حضرت از او گرفت