سالروز استقلال الجزاير (1341 ش)
تاریخ وقوع:
14 تیر
الجزاير دهمين كشور بزرگ دنيا است كه در شمال آفريقا واقع و از نظر وسعت دومين كشور قاره آفريقا محسوب مى شود. مساحت آن 741، 381، 2 كيلو متر مربع مى باشد. فاصله شرق به غرب الجزاير 2414 كيلومتر و جنوب تا شمال آن 2092 كيلو متر و طول سواحلش با درياى مديترانه 1104 كيلو متر تخمين زده شده است و داراى 7476 كيلومتر مرز بين المللى مى باشد. اين كشور با تونس 958 كيلومتر، با ليبى 982 كيلومتر، با مراكش 1637 كيلومتر، با نيجر 956 كيلومتر، با مالى 1376 كيلومتر و با موريتانى 463 كيلومتر مرز مشترك دارد. الجزاير از نظر اقليمى به 3 ناحيه متفاوت ، بخش ساحلى ، فلات مركزى ، و ناحيه صحرايى تقسيم شده است . آب و هواى آن در بخش شمال داراى تابستانهاى گرم و خشك و زمستانهاى مرطوب و معتدل است . جمعيت الجزاير 032،183،29 نفر (1997) و پايتخت آن الجزاير 000،507،1 نفر جمعيت دارد.
در الجزاير بربرها و اعراب از نظر نژادهاى و تركيب قوميت از اكثريت 99درصد برخوردارند كه هويت عربى يافته اند و زبان رسمى عربى است و زبانهاى بربر و فرانسه نيز رواج دارد. زبان دوم مردم زبان فرانسه مى باشد كه يادگار دوران سلطه استعمارى فرانسه بر اين سرزمين است ، اسلام دين رسمى مردم الجزاير (99درصد سنى ) است . امروزه اقليتى مسيحى و يهودى نيز در اين كشور وجود دارند.
الجزاير با دو كشور مراكش و تونس در جمع ((المغرب )) ناميده مى شود. اين سرزمين از آغاز تاريخ ، مسكن و ماواى بربرها بوده است . در حدود قرن 12 قبل از ميلاد فنيقيها آن را به تصرف خود درآوردند و كارتاژها نيز به مدت 6 قرن بر آن حكمرانى كردند. در سال 146 قبل از ميلاد تحت تسلط امپراتورى روم بود و سپس زير سيطره حكومت بيزانس ((روم شرقى )) قرار گرفت . در قرن هفتم ميلادى برابر با اواسط قرن اول هجرى اين كشور به تصرف مسلمانان درآمد و سالهاى متمادى مسلمين بر آن حكم راندند و اكثريت مردم اين كشور به اسلام روى آوردند و زبان عربى را به عنوان زبان رسمى و زبا رايج به رسميت شناختند. بعدها ديگر اقدام اين كشور نيز بتدريج با اعراب آميختند و تمامى تحت نفوذ فرهنگ و تمدن عالى اسلامى قرار گرفتند.
در طى اعصار و قرون متمادى چند سلسله از امراى محلى بر اين سرزمين حكم راندند كه مهمترين آنها ((المرواريد)) و ((المحدث )) مى باشند كه با پشتيبانى دولت مراكش تاسيس شده بودند. سپس استعمار اسپانيا پيدا شد. اين امر با نارضايتى بسيار مردم روبرو، و موجب شورشهاى فراوانى گرديد. در قرن 16 ميلادى الجزاير به تصرف دولت عثمانى در آمد و در سال 1830 ميلادى فرانسويان با يك بهانه واهى سعى در تسخير اين كشور مسلمان نشين كردند كه با مقاومت شديد مردم روبرو شدند.
فكر عملى اشغال الجزايز از جانب فرانسه به سال 1827 ميلادى باز مى گردد كه به دنبال اقدام (ناپلئون بناپارت ) براى اشغال جزيره مالت قوت گرفت . از سال 1808 نهادهاى فرانسوى كار تهيه نقشه و پروژه كامل اشغال الجزاير را در اجراى دستورات ناپلئون اول آغاز كردند. در 5 ژوئيه 1830 الجزاير به اشغال فرانسه درآمد. و مقامات ترك ، كه به بر اين كشور حكومت مى كردند و آن را جزء قلمرو عثمانى درآورده بودند از اين كشور اخراج شدند. به علت سرنگونى خاندان ((بوربون )) و سقوط دولت در فرانسه ، طرح واگذارى قسمتهاى ديگر الجزاير به يك كنگره اروپايى به منظور تصميم گيرى در مورد آينده آن منفى شد و چهار سال تصميم گيرى به تعويق افتاد. در سال 1834 نيز دولت فرانسه به دنبال گزارش ، يك كميسيون ويژه ، تصميم به الحاق الجزاير به فرانسه گرفت و براى اجراى اين طرح ، فرماندار كل براى اين كشور منصوب كرد. در طى ربع قرن بعدى تاريخ الجزاير در راستاى تثبيت استيلاى فرانسه بر اين كشور و انضمام كامل آن بوده است ، و على رغم مقاومت شديد و مخالفت مردم صورت گرفت .
((اميرعبدالقادر الجزايرى )) يكى از رهبران و مجاهدان برجسته مسلمانان بود كه با نيروهاى خود مقاومت جانانه اى را بخصوص در نواحى غربى كشور از خود نشان داد. فرانسه پس از آن كه استيلاى خود را بر الجزاير كامل كرد، در سال 1857 با سرعت در جهت اجرا و تحقق اهداف خود گام برداشت و اين كشور را به صورت قسمتى از خاك فرانسه در ساحل شمالى آفريقا درآورد و آن را پايگاهى به منظور تلسط بر ساير كشورهاى اسلامى منطقه و به استثمار كشاندن آنها قرار داد.
در سال 1900 دولت فرانسه به الجزاير خود مختارى ادارى و مالى داد كه از طريق هياتى به نام كارگزاران مالى اعمال مى شد كه اعضاى 3/2 آن را مستعمره نشينان اروپايى و 3/1 ديگر را الجزايريها تشكيل مى دادند. طى هفتاد سال از 1830 تا 1900 مردم مسلمان الجزاير از نظر اقتصادى در تنگنا، و از نظر فرهنگى و اجتماعى نيز در مراتب پايينى بودند.
جنگ عليه و فرانسويان توسط مجاهدان الجزايرى تا قرن بيستم ادامه يافت و بعد از جنگ جهانى اول با رهبرى علماى مسلمان و دانشجويان و سپس با ورود مردم شدت يافت . نقش علما همچون ((شيخ ابراهيمى )) و ((ابن باديس )) تعيين كننده مبارزه و جهاد بوده است .
جنگ جهانى دوم اثر منفى بر جهاد ملت مسلمان الجزاير گذاشت . فرانسويان مخفيانه با عناصر محافظه كار تماس گرفتند و با هم كنار آمدند. معروف ترين اين عناصر ((فرحت عباس )) بود كه ((جمعية البيان و الحريه )) را به منظور ايجاد حكومت خود مختار و فدرالى با فرانسه تاسيس كرد. اما مردم الجزاير به ماهيت آنان پى بردند و در سال 1945 تظاهرات گسترده اى ترتيب دادند و ضمن آن خواهان استقلال كامل از فرانسه شدند. در طى تظاهرات حدود 15 هزار شهيد در شهرهاى مسطيف و قاعله به خاك و خون غلطيدند و در مقابل 100 سرباز فرانسوى نيز كشته شدند و متعاقب اين تظاهرات و توقيف فرحت عباس و انحلال جنبش و دوستداران بيانيه آزادى بسيارى از رهبران ناسيوناليست متقاعد شدند كه توسل به قوه قهريه را به عنوان تنها راه حصول به هدفشان انتخاب كنند. در مارس 1946 فرحت عباس آزاد شد و اتحاديه دوكراتيك بيانيه الجزاير را به منظور فراهم آوردن مقدمات و زمينه تشكيل دولت خود مختار و غير مذهبى الجزاير در چارچوب ممالك متحده فرانسه تاسيس كرد. اين اتحاديه على رغم موفقيتهايى كه در انتخابات مجلس فرانسه به دست آورد، به هيچ يك از اهداف ياد شده دست نيافت ، لذا در سپتامبر 1946 از مجلس فرانسه خارج و در انتخابات بعدى نيز شركت نكرد.
مبارزات مردم الجزاير
در عصر حكومت استعمارگران فرانسوى بر الجزاير، برنامه هاى دراز مدت اسلام زدايى و تحقير مسلمانان انجام گرفت . از جمله اين برنامه هاى استعمارى ، سياست انضمام و همانند سازى براى محو وجزه مشخصه جامعه بومى از جمله حذف تشكيلات قوى حقوق اسلامى ، جلوگيرى از انجام فرائض دينى ، حذف روشهاى تدريس مدارس دينى و به دست گرفتن محاكم قضائى ، تدوين برنامه هاى آموزش به سبك غرب ، حتى مسيحى كردن مردم الجزاير را به مورد اجرا گذاشتند. براى مبارزه با اين عوامل فساد شخصيتهاى مسلمان برجسته اى چون عبدالقادر خزايه و عبدالمجيد ابن باديس قيام كردند.
عبدالقادر جزايرى : مردم الجزاير به اين شخص مبارز، قهرمان ملى لقل داده اند. او به سال 1248 هجرى قمرى كه الجزاير در اشغال فرانسويان بود، عليه آنان دست به قيام زد. مردم او را پادشاه عرب يا ((اميرالمؤ منين )) نام نهادند. عبدالقادر على رغم اين كه مى گفت فرانسويها كافران حربى هستند و براى مقابله با آنها تنها دو راه وجود دارد، يا بايد به پيروزى دست يافت يا به شهادت رسيد چند معاهده مهم با فرانسويها امضا كرد. او در سال 1839 عليه فرانسويان اعلان جنگ داد و اين مساله باعث وحدت و همبستگى بيشتر الجزايريها شامل اعراب و بربرها شد.
جنگهاى ياد شده باعث گسترش قلمرو الجزاير و شكست دشمن شد، به نحوى كه ناگزير از ترك جنگ گرديد. در سالهاى بعد نيز جنگهاى ديگرى در گرفت . يكى از آنها در سال 1843 بود كه در نهايت منجر به شكست عبدالقادر شد و او بناچار به مراكش پناهنده شد.
پادشاه وقت مراكش بر اثر شكست از فرانسويها، عبدالقادر را رها كرد واو با بازگشت به سرزمين خويش به فعاليتهاى جديدى دست زد كه موثر نيفتاد و سرانجام نيز به سال 1847 به اسارت فرانسويها تن در داد.
عبدالمجيد بن باديس : او موسس ((جمعيت العلماء المسلمين )) مى باشد. جامعه يا اتحاديه مذكور به رهبرى اين شخصيت مهم در دفاع از هويت اسلامى و حفظ فرهنگ ملى بيش از هر نهاد و سازمان ديگرى فعال بوده است .
در سال 1932 جامعه علما تحت شعار ((الجزاير ميهن من ، عربى زبان من و اسلام دين من است )) با همكارى گسترده اقدام به تاسيس حدود 600 مدرسه قرائت قرآن كرد.
مردان مبارز و بزرگى نظير ((شيخ بشير الابراهيمى )) و يا ((شيخ ابومردان بونى )) كه امام مسجد بودند، و رهبرى مبارزات را بر عهده داشتند، مسجد را مركز فرماندهى خود قرار دادند و با اتكا به روح اسلام با فرانسويان مبارزه را شروع كردند.
قيام مردم مسلمان الجزاير در مقابل اشغالگران فرانسوى از همان بدو تجاوز دشمن آغاز و تا بيرون راندن آنان تقريبا به طور پيوسته ادامه يافت .
سير زمانى و توالى انقلابها و قيامهاى مردم الجزاير اجمالا به شرح زير بوده است :
47 - 1830 ميلادى قيام شيخ عبدالقادر جزايرى همراه با پدرش محى الدين حسنى
47 - 1845 ميلادى قيام ابومعزه در كوههاى ظهره
54 - 1852 ميلادى قيام محمد بن عبدالله در جنوب . اين قيام سپس به مدت 20 سال توسط پسر وى سيدى سليمان ادامه يافت
54 - 1851 ميلادى قيام ابوبغلة در منطقه قبائل
1857 ميلادى قيام لا لا فاطمه در منطقه جرجره
1859 ميلادى قيام بنى سناسن در مرز مراكش
1863 ميلادى قايم اولاد و قبائل سيدى شيخ در جنوب
71 - 1870 ميلادى قيام شيخ حداد و مقرانى
1916 ميلادى قيام اوراس
1945 ميلادى قيام بزرگ منطقه قسطنطنيه كه طى آن 45000 مسلمان الجزاير كشته شدند. اين قيام توسط خالد الجزايرى يكى از نوادگان اميرعبدالقادر صورت گرفت .
سرانجام از اوائل نوامبر 1954 انقلاب الجزاير به طلايه جبهه آزاديبخش ملى تحقق يافت . براساس اسناد و مدارك موجود قيامها و نهضتهاى ديگرى نيز صورت گرفت كه اهداف عمده اين قيامها اخراج فرانسويان از سرزمين الجزاير و حفظ آداب و سنن اسلامى و قوميت عربى بوده است .
پيروزى نهايى
در جنگ جهانى دوم ، الجزاير كه هنوز مستعمره فرانسه بود، به كشورهاى متفق پيوست و در سالهاى 1943 ژنرال به عنوان رهبر دولت در تبعيد فرانسه مقر خود را در شهر الجزاير قرار داد و اين شهر تا سال 1944 به عنوان پايتخت موقت دولت فرانسه درآمد. در سال 1959 دو گل به كشور الجزاير خود مختارى اعطا كرد، ليكن مبارزان به جهاد بى امان خويش براى به دست آوردن استقلال ادامه دادند، تا اين كه دو گل در سال 1962 قرار داد معروف ((اويان )) را كه متضمن استقلال الجزاير بود به امضا رسانيد و اين كشور پس از سالها تلاش بى امان و با دادن بيش از يك ميليون كشته در 5 ژوئيه سال 1962 به استقلال رسيد و داراى حكومت جمهورى شد كه رياست آن را احمد بن بلا به عهده گرفت .
پس از كسب استقلال ، حركتهاى مرموزى نيز در اين كشور رخ داد، از جمله هوارى بومدين وزير دفاع اين كشور در سال 1965 پس از يك كودتاى نظامى به قدرت رسيد و پس از مرگ او، شاذلى بن جديد در سال 1978 به رياست جمهورى نائل شد.
جبهه نجات اسلامى به رهبرى عباس مدنى در انتخابات ژوئن 1990 الجزاير پيروزى بزرگى به دست آورد به طورى كه اداره محلى حدود 22 حوزه از مجموع 48 حوزه شهرى اين كشور به دست جبهه نجات اسلامى افتاد.
پس از اين انتخابات ، دولت شاذلى بن جديد تصميم گرفت مبارزه دامنه دارى را عليه جبهه نجات اسلامى شروع كند.
با شروع بحران خليج فارس در ماه اوت 1990 و اشغال كويت توسط عراق ، اوضاع الجزاير به صورت بى سابقه اى تحت تاثير اين بحران قرار گرفت . ترس و نگرانى دولت از پيروزى جبهه نجات در انتخابات پارلمانى و شهرداريها و به دنبال فشار خارجيها و نظاميان بر دولت نتايج انتخابات لغو شد و رهبران جبهه نجات اسلامى دستگير شدند. اين امر سبب بروز درگيريها و خشنونتهاى شديد داخلى گرديد كه تاكنون (سال 1377 شمسى ، 1988 ميلادى ) ادامه دارد.
براساس قانون اساسى 1976 الجزاير، تنها حزب سياسى قانونى كشور، جبهه آزاديبخش ملى (جبهة التحرير الوطنى ) است كه ائتلاف آزادى بين گروههاى ناسيوناليستى فعال در مبارزات استقلال الجزاير عليه فرانسه و دخيل در رهبرى اين مبارزات مسلحانه ، به حساب مى آيد. با اين حال از جهات متعدد به صورت يك حزب جهت يابى و پويايى خود را از دست داده و از جهات متعدد به صورت يك حزب بى پيام و بى رسالت درآمده است . كيفيت رهبرى اين حزب نيز به واسطه دسته بنديها و مبارزات و مخاصمات گروهى ، روبه انحطاط گذاشته است . اين حزب ، جهان بينى و طرز نگرش سوسياليستى دارد، ايدئولوژى سياسى آن در سال 1972 تحت عنوان ((سانتراليسم دموكراتيك )) تعيين شده و وظايف ويژه آن بسط و توسعه جهت دهى و راهنمايى و انگيزش و نظارت بر دولت و نه جانشين سازى خود به جاى دولت توصيف شده است . اين حزب توسط دبير خانه اجرايى كه متشكل از پنج عضو است اداره مى شود. عضويت در اين حزب براساس 17 فدراسيون ، 109 بخش يا دايره و 112 كمون يا بلديه تقسيم شده است . حزب مزبور به يك دبيرخانه ، يك كميته مركزى ، يك دفتر سياسى فدراسيونها، دواير و قسمتها تقسيم گرديده است . دبيركل اين حزب خود به خود كانديداى رياست جمهورى نيز خواهد بود. زير چتر جبهه آزاديبخش ملى ، تعدادى سازمانهاى فراگير نظير سازمان جوانان جبهه آزاديبخش ملى (منطقه شباب جبهه التحرير الواطنى ) و اتحاد ملى زنان الجزاير (الاتحاد الوطنى النساء الجزائريات ) فعاليت مى كنند.
در پى شورشهاى اكتبر 1988 الجزاير، شاذلى بن جديد قول انجام اصلاحات و تجديد نظر در قانون اساسى را داد. در 23 فوريه 1989 نظام سياسى از حالت تك حزبى به دموكراسى چند حزبى تبديل شد و در پى آن احزاب جديد بتدريج اعلام موجوديت كردند.
جبهه نجات اسلامى كه پنج ماه بعد از شورشهاى اكتبر 1988 تشكيل شد در اساسنامه خود ضمن تاكيد بر حمايت از وحدت اسلام و خارج كردن الجزاير از عقب ماندگى ، اسلام را به عنوان جانشين ايدئولوژيهاى وارداتى و حلال مشكلات الجزاير دانسته است .
اين جبهه در تاريخ اول مارس 1989 در مسجد ((عبدالحليم بن باديس )) اعلام موجوديت كرد. رياست جبهه نجات اسلامى را عباس مدنى كه استاد فلسفه است بر عهده دارد. ارگان رسمى جبهه نجات اسلامى ((المنقذ)) نام دارد كه بيانگر نقطه نظرات رسمى رهبران اين جبهه مى باشد.
عباس مدنى رهبر جبهه نجات اسلامى
عباس مدنى رهبر جبهه نجات اسلامى در سال 1931 در ((سيدى اوكيا)) واقع در جنوب شرقى الجزاير چشم به جهان گشود. پيش از قدم گذاردن به راه سياست و تعهد به نهضت ملى گرا، از شاگردان مشهور مكتب قرآن بوده است . معهذا عدم موفقيت وى در عمليات بمب گذارى در مركز راديو الجزايره در روز آغاز جنگ استقلال در اول نوامبر 1954 باعث شد تا تمامى طول هفت سال مبارزه را در زندان سپرى كند. مدنى پس از كسب بورسيه از دولت مستقل ، موفق به كسب مدرك دكترا در علوم تربيتى شد. بدين ترتيب راه به موسسه علوم اجتماعى الجزايره يافت و آن را به يك ذخيره مبارزه اسلام گرا در خدمت اسلام سياسى تبديل كرد.
صعود برق آسا و اشتهار نامش در پى شورشهاى خونين اكتبر 1988 آغاز و در همين هنگام برخلاف تصميم اتخاذ شده از سوى رهبران اسلامگرا ايجاد نخستين حزب اسلامى الجزاير ((جبهه نجات اسلامى )) را اعلام داشت .
جبهه نجات اسلامى در سپتامبر 1989 مشروعيت يافت و به سرعت صدها هزار عضو در ميان جوانان فقير و مستضعف كشور به خود جذب كرد. جوانانى كه هر جمعه هزاران هزار نفر از آنان در مساجد و اطراف آنها به گرد عباس مدنى و على بلحاج نفر دوم جبهه جمع مى شدند. در ژوئن 1990 مدنى نيروهاى بى قرار خود را به نخستين پيروزى انتخاباتى رهنمون شد و آراى نخستين انتخابات محلى چند حزبى الجزاير را از هنگام استقلال اين كشور در سال 1962 به خود اختصاص داد. وى در اين حال جبهه نجات اسلامى را امانتدار مشروعيت مردم در مقابل جبهه آزاديبخش ملى ، حزب واحد سابق كه از 30 سال قدرت مطلق ، ديگر فرسوده شده بود، معرفى كرد. دعوت مردم به برپايى يك اعتصاب عمومى نامحدود در مه و ژوئن 1991 كه به منظور وادار كردن شاذلى بن جديد به برگزارى انتخابات رياست جمهورى و قانونگذارى پيش از موعد انجام گرفت ، به رويارويى با ارتش انجاميد و... به برقرارى حكومت نظامى در 5 ژوئن 1991 و باز داشت رهبران عمده اسلامگرا از جمله عباس مدنى و على بلحاج منجر شد. چند ماه بعد، جبهه نجات اسلامى به رغم از دست دادن رهبران خود تحت رهنمودهاى دو تن از نزديكان عباس مدنى يعنى ((عبدالقادر حشانى )) مهندس شيمى و ((رابح كبير)) در دسامبر 1991 در نخستين انتخابات قانونگذارى چند حزبى به پيروزى دست يافت . موج پر تلاطم اسلامگرايان ، نگرانى شديدى در صفوف سران مملكتى و حاميان جناح دموكراتيك آنها فراهم آورد و به دنبال آن شاذلى بن جديد از قدرت كناره گرفت ، راى گيرى متوقف شد و حالت بحران سياسى در الجزاير برقرار گرديد.
انحلال جبهه نجات اسلامى در آوريل 1992 راه را براى به وجود آمدن گروههاى مسلح اسلامى گشود.
براساس آمار رسمى درگيريهاى متعدد ميان اين گروهها با نيروهاى نظامى الجزاير هزاران كشته و زخمى تاكنون بر جاى گذاشته است .