آيت الله محمد حسين كاشف الغطاء به سال 1294 هجرى قمرى در خاندانى دوستدار دانش و فضليت در نجف اشرف متولد شد. نسب او به مالك اشتر تخعى مى رسد و نياكان وى همه از عالمان و زعيمان دين بودند و همواره رهبرى يك جنبش عظيم فكرى و دينى را بر عهده داشتند. كاشف الغطاء خود در اين باره مى گويد:
((خودم را در پيشگاه خدا و وجدان مسئول مى بينم . زيرا دخالت در سيات از وظايف من و اجداد من است كه بيش از سه قرن نه تنها در عراق بلكه در تمام عالم اسلام پيشواى دينى بوده اند.))
جد اعلاى ايشان شيخ خضر بن جناحى (م 1180 ق ) بن يحيى بن مطر بن سيف الدين مالكى است كه از رهبران مذهبى در نجف اشرف بوده و استادش درباره اش گفته است :
((كسى كه مى خواهد چهره يكى از بهشتيان را ببيند به چهره تابناك شيخ خضر نگاه كند.))
فرزند شيخ خضر، علامه شيخ جعفر كبير، (م 1228 ق ) عالم و فقيه پرآوازه شيعه صاحب كتاب مفيد و معروف به كشف الغطاء است كه در آن دشواريهاى فقه را شكافت . شيخ جعفر داراى فرزندانى بوده كه همگى از فقهاى بنام شيعه اند كه بزرگترين آنان شيخ موسى است كه عامل اصلى صلح ايران و عثمانى در سال (1237 ق ) بوده و پدرش وى را از تمام فقها باستثناى شهيد اول و محقق برتر مى دانست . دو فرزند ديگرش شيخ على و شيخ حسن نام داشتند. پدر شيخ محمد حسين كاشف الغطاء علامه شيخ على بن شيخ محمد رضا بن شيخ موسى بن شيخ جعفر كاشف الغطاء است .
ايشان مقدمات علوم را در زادگاه خود از محضر بزرگان فن فرا گرفت و به اتمام رساند و آنگاه در حلقه ردس دانشمندان بزرگ زمان خويش وارد شد.
در علم اصول از محضر مرحوم آيت الله آخوند ملا محمد كاظم خراسانى ، در فقه از محضر مرحوم آيت الله حاج آقا رضا همدانى و سيد محمد كاظم يزدى - اعلى الله مقامهم - بهره مند شد. در اخبار و حديث ، محضر محدث بزرگوار حاج ميرزا حسين نورى را درك نمود و از محضر ايشان موفق به دريافت اجازه روايتى شد و در علم كلام و فلسفه از محضر مرحوم شيخ احمد شيرازى و از مرحوم علامه ميرزا محمد باقر اصطهباناتى و علامه شيخ محمد رضا نجف آبادى كه هر يك به نوبه خود از نوابغ عصر بودند، برخوردار شد.
كاشف الغطاء داراى استعدادى شگفت و ذكاوتى سرشار بود و در مدت زمانى كوتاه به مدارج عالى دست يافت و در همان ايام جوانى موقعيت علمى بالايى پيدا كرد و مورد توجه و محل اعتماد مخصوص علماى حوزه نجف مخصوصا استاد بزرگوارش مرحوم آيت الله سيد محمد كاظم يزدى قرار گرفت و پاسخ بسيارى از استفتائات و پرسشهاى علمى به او و برادرش علامه شيخ احمد واگذار گرديد و مرحوم سيد آن قدر به اين دو برادر اطمينان داشت كه در آخر عمر با حضور علما و بزرگان نجف ، چهار وصى براى خود انتخاب كرد، اين دو برادر از جمله آن چهار نفر بودند از وى نقل شده است كه :
((اگر همه كتب فقهيه را بشويند، من از حفظ از طهارت تا ديات را مى نويسم .))
مرجعيت مرحوم آيت الله محمد حسين كاشف الغطاء:
پس از وفات مرحوم آيت الله سيد محمد كاظم يزدى در سال 1337، عده كثيرى از مردم عراق در امر تقليد به برادرش شيخ احمد كاشف الغطاء رجوع كردند و در سال 1338، جمع كثيرى از اهل بغداد در تقليد به ايشان مراجعه و روز به روز مقام علمى و ملكات روحى او براى مردم عراق بيشتر روشن گرديد و لذا به وى علاقمندتر گشتند و سرانجام مقام مرجعيت عامه در عراق براى او محرز گرديد.
حوزه درس و بحث كاشف الغطاء در بيشتر ايام عمرس برقرار بود و همواره جمع بسيارى از فضلا و علما از خرمن دانش او خوشه ها مى چيدند تا جايى كه شاگردانش دهها جلد كتاب از تقريرات و دروس استاد را نوشته و منتشر ساخته اند.
وى ، علاوه بر مقام علمى در فن خطابه و سخنرانى نيز مقامى بس بلند داشت و داراى بيانى سحار و منطقى نيرومند و فصاحتى كم نظير بود و به مناسبتهاى مختلف در كشورهاى اسلامى ايراد خطاله مى كرد و مخاطبان خود را به حدى مجذوب مى ساخت كه گاهى سخنرانى چند ساعته ايشان بيش از چند دقيقه بر آنان نمى گذشت .
كاشف الغطاء براى تحقق اهداف بلند و آرمانهاى عالى و اسلامى خود، سفرهاى متعددى به كشورهاى مختلف جهان از جمله پنج بار به ايران انجام داد و در هر سفر با دانشمندان و رهبران مذهبى و سياسى ملاقات كرد و مطالب خود را بيان ، و آگاهيهاى لازم را به آنها ارائه نمود. در مصر سه سال اقامت گزيد و همه روزه در دانشگاه الازهر تدريس و احيانا سخنرانى مى كرد و به ذكر علل عقب ماندگى مسلمين مى پرداخت و حتى به كليساها مى رفت و ضمن سخنرانى ، اشتباهات مبشرين مسيحى را روشن مى ساخت و در بلاد اسلامى اقامه جماعت مى كرد. در سال 1350 هق در كنفرانس اسلامى فلسطين شركت نمود و پس از اقامه نماز جماعت در مسجد الاقصى در جمع صد و پنجاه نماينده ممالك اسلامى و با حضور بيست هزار نفر سخنرانى كرد و در مورد وحدت و استقلال مسلمين و مبارزه با استعمارگران و اشغالگران صهيونيستى سخنرانى مهيجى ايراد كرد و جمعيت حاضر را تحت تاثير قرار داد. امتياز ديگر وى ، صراحت لهجه كم نظيرى بود كه داشت و با هر كس كه مواجه مى شد بدون هيچ پرحرفى حق را مى گفت و بسيار اتفاق مى افتاد كه از سياستمداران به خاطر سياست غلطشان انتقادمى كرد. از جمله هنگامى كه ((سفير انگلستان )) از نجف اشرف ديدن كرد و در 20 جمادى الاولى 1374 هق به حضور ايشان رسيد وى به صراحت كامل از سياستهاى استعمارى انگليس در نقاط مختلف جهان انتقاد نمود و نسبت به نقش انگلستان در سقوط فلسطين اشغالى و آوارگى ملت مسلمان آن سرزمين اعتراض كرد. چنين اعتراضى به سفير آمريكا نيز كرد و به او گفت :
((قلبهاى ما از دست شما آمريكاييها مجروح است . شما ضربه ناجوانمردانه اى به ما زديد كه هرگز ما در برابر آن سكوت نخواهيم كرد)). سپس اضافه نمود: ((افكار ملت ما هميشه بر ضد شما بسيج شده و به خاطر ضربتى كه بر پشت ملت عرب زديد و پشت آنها را شكستيد، از دلهاى آنها خون مى چكد.))
او سياست را جزء دين مى شمرد و معتقد بود كه منظور و مفهوم صحيح سياست ((وعظ و ارشاد، نهى از فساد، نصحيت و پند دادن به زمانداران و قدرتمندان كشورهاى اسلامى و بر حذر ساختن آنها از گرفتار شدن در دام استعمار و درهم شكستن زنجيرهاى اسارت و تامين آزادى كامل براى تمام كشورها و تمام ملتها است .)) او درباره خودش مى گفت :
((من از فرق سر تا كف پا غرق در سياست هستم و دخالت در سياست از وظايف حتمى من است و اگر دخالت نكنم خود را در پيشگاه خدا و وجدان مسئول مى بينم .)) مديريت دينى ، خلافت الهى بزرگى است كه خداوند درباره آن در قرآن مى گويد: ((اى داوود، تو را در روى زمين نماينده خود قرار داديم . بين مردم بر مبناى حق حكم كن ))
او غالبا اين گفتار حضرت على (عليه السلام ) را تكرار مى نمود:
ان الله اخذ على العلماء الا يقاروا على كظة ظالم و لا سغب مظلوم
يعنى خداى سبحان از علماء پيمان گرفته است كه در برابر شكم بارگى پرخواران و گرسنگى مظلومان سكوت نكنند.
بر اساس همين انديشه هاى سياسى بود كه در غالب جنبشهاى آزادبخش و ملى ضد استعمارى عليه متجاوزان از جمله در جنگ جهانى اول و در نبرد مردم مسلمان نجف بر ضد نيروهاى انگلستان و استعمار ((غازى )) در سال 1334 شركت جست .
اتحاد و نيرومندى مسلمين از هدفهاى مشخص او محسوب مى شد كه در همه جا به تعقيب آن مى پرداخت . وى يكى از مراجعى بود كه بعدها به جمعيت ((دار التقريب بين المذاهب الاسلاميه )) پيوست ، و نيز مى بينيم در ابتداى كتاب ارزشمند ((اصل الشيعة و اصولها)) تحت عنوان ((چگونه مسلمانان متحد مى شوند؟)) از اختلاف بيهوده مسلمانان پرده برداشته و اين سخنان او در بين مسلمين حضرت فراوانى دارد كه فرمود:
بنى الاسلام على دعا متين : كلمة التوحيد و توحيد الكلمة
اسلام بر دو پايه استوار و بر پا شده : بر يگانه پرستى (لا اله الا الله ) و اتحاد و يكپارچگى
آثار مرحوم محمد حسين كاشف الغطاء:
كتب غنى و فاخرى كه از اين دانشمند بر جاى مانده و به چاپ رسيده عبارتند از:
1 - تحرير المجلة در پنج جلد
2 - وجيزه المسائل ، در فقه وجيزة الاحكام ، 1360 ه.ق ، نجف ، 4 بار چاپ شد.
3 - حواشى بر عين الحياة ، ترجمه سفينة النجاة ، 2 جلد (فارسى )، 1345، بمبئى
4 - اصل الشيعة و اصولها
5 - المراجعات الريحانية (2 جلد)، اين كتاب در مباحث فقهى و تاريخى است .للّه
6 - الارض و التربة الحسينية ، 1365 ه.ق ، نجف چاپ ششم : 1377 ه. قاهره ، ترجمه به فارسى در سال 1326 ه.ق توسط آقاى محمد تقى شهرستانى للّه
7 - الدين و الاسلام يا ((الدعوة الاسلاميه )) در 4 جلد كه دو جلد آن به چاپ رسيده است .
8 - نقدى بر كتاب - ملوك العرب )) تاليف امين ريحانى
9 - حواشى بر سفينة النجاة تاليف برادرش در 4 جلد، نوشته آية الله احمد كاشف الغطاء
10 - السوال و الجواب ، 1350 ه.ق نجف ، چاپ دوم ، 1355 ه.ق
11 - زاد المقلدين (فارسى )
12 - حاشيه بر تبصرة ، نوشته علامه حلى ، 1338 ه.ق ، بغداد
13 - حاشيه بر عروة الوثقى ، نوشته آيه الله سيد محمد كاظم طباطبايى يزدى
14 - الفردوس الاعلى
15 - الايات البنيات فى قمع البدع و الضلالات
16 - نبذة من السياسة الحسينيه - 1349 ه.ق ، دوبار چاپ شد.
17 - مختارات من شعر الاءغانى
18 - الميثاق العربى الوطنى نجف ، همراه شمارى ديگر از آثارى وى در مجموعه اى به نام ((الحكمه و السياسه )) در سال 1401 هق در بيروت نيز چاپ شد.
19 - المثل العليا فى الاسلام لا فى بحمدون
20 - جنة الماءوى
تاليفاتى كه به چاپ نرسيده است
21 - شرح تفضيلى كتاب عروة الوثقى ، نوشته آية الله سيد محمد كاظم طباطبايى يزدى
22 - تنقيح الاصول
23 - منتخب اشعار، مطالب فلسفى ، عرفانى و...، فارسى و عربى 1333 ه.ق
24 - نزهة السمر و نهزة السفر: سفرنامه حج
25 - حاشيه على كتاب الاسفار، نوشته ملاصدرا
26 - حاشيه على رساله العرشيه نوشته ملاصدرا
27 - حاشيه على كتاب رساله الوجود نوشته ملاصدرا
28 - دائرة المعارف العلياء در 3 جلد
29 - حاشيه بر رسائل شيخ انصارى
30 - حاشيه بر مكاسب شيخ انصارى
31 - حاشيه بر كتاب قوانين الاصول ، نوشته ميرزاى قمى
32 - رساله فى الجمع بين الاحكام الظاهريه و الواقعيه
33 - تعليقهايى بر كتاب امالى ، نوشته سيد مرتضى
33 - تعليقهايى بر كتاب ادب الكاتب ، نوشته ابن قتيبه
35 - تعليقهايى بر كتاب الوجيز فى تفسير القرآن العزيز
36 - تعليقهايى بر نهج البلاغه و نقد شرح نهج البلاغه نوشته شيخ عبده
37 - تعليق بر كتاب ((فتنه الكبرى )) نوشته طه حسين
38 - العبقات العنبرية فى الطبقات الجعفرية
39 - رسالة فى الاجتهاد و التقليد
40 - عقود الحياتى : زندگينامه خودش
ترجمه ها
1 - هيات فارسى
2 - حجت السعادة
3 - سفرنامه ناصر خسرو و بعضى از قطعات ادبى
سرانجام با عمرى پر بركت چونان عمر مردان نامى تاريخ پس از سالها خدمت و تلاش در جهت نشر اسلام ، در روز دوشنبه 18 ذى القعده 1373 ه.ق به دنبال بيمارى ، نخست در بيمارستان بسترى گرديد ولى بهبود نيافت و آنگاه براى تغيير آب و هوا به كرند از توابع ايران آمد و بعد از سه روز در همانجا وفات يافت . پيكر پاك او را با شركت دهها هزار نفر از مسلمانان به بغداد حمل و سپس به نجف منتقل كردند و در آرامگاهى در وادى اسلام به خاك سپردند.