شرحی مفید
تاریخ وقوع:
وفات آیةاللَّه «وحيد بهبهاني» (1205 ق)
مـحـمد باقر بن محمد اكمل بهبهانی، معروف به وحید بهبهانی این مرد شاگرد سیدصدر الدین رضوی قمی شارح وافیه، و او شاگرد آقا جمال خوانساری است.
وحـیـد بـهـبهانی در دوره صفویه قرار دارد حوزه اصفهان بعد از انقراض صفویه ازمركزیت افتاد برخی از علما و فقها ـ از آن جمله سید صدر الدین رضوی قمی و استادبهبهانی ـ در اثر فتنه افغان به عتبات عالیات مهاجرت كردند.
وحـیـد بهبهانی كربلا را مركز قرار داد و شاگردان بسیار مبرز تربیت كرد از آن جمله است:سید مـهـدی بـحـرالعلوم، سید علی صاحب ریاض، میرزا مهدی شهرستانی، سید محمدباقر اصفهانی شـفـتـی معروف به حجت الاسلام، میرزا مهدی شهید مشهدی، سید جوادصاحب مفتاح الكرامه، سـید محسن اعرجی و علاوه بر این خدمات، او در راه دفاع ازاجتهاد و مبارزه با اخباری گری كه در آن وقـت سـخت رواج یافته بود مبارزه پی گیری كردشكست دادن اخباریان، تربیت گروهی مجتهد مبرز سبب شد كه او را استاد الكل خوانند او تقوی را در حد كمال داشت شاگردانش برای او احـترام بسیار عمیقی قائل بودند وحید بهبهانی نسب به مجلسی اول می برد، یعنی از نواده های دخـتری مجلسی اول (البته به چند واسطه) است، و او آمنه بیگم همسر ملا صالح مازندرانی بوده كـه زنـی فـاضـلـه و فـقـیـهـه بوده است، گاهی آمنه بیگم مشكلات علمی شوهر فاضل خود را حل می كرده است.[1]
ولادت:
ولادتش در سال 1117 ه ق در اصفهان، به فاصله چند سال پس از درگذشت مجلسی بوده است او در دامـن مـادر مـهـربان و پدر بزرگوار رشد و نما كرد و پس ازرشد و نما، در آغاز امر در بهبهان سكونت گزید و در اواخر به كربلا انتقال یافت.
عـلامـه بـزرگوار، مرحوم آقا محمد باقر اصفهانی، یكی از بزرگترین ونامورترین فقیهان نامدار می باشد كه از دویست سال پیش تا عصر ما، خود وشاگردانش از استوانه های بزرگ فقهی به شمار آمده و سرمنشا تحولات عظیم در فقه و دفاع از آئین پاك تشیع بوده اند.
او یـكـی از نـام آورترین مشعل داران علم اصول فقه در تاریك ترین دورانهای حیات علمی آن بوده است كه به حمایت و دفاع از آن برخاست و علم اصول را از نوپایه گذاری و احیا نمود.
اسـتـاد اكبر و مروج شریعت سید البشر، علا مه ثانی و محقق ثالث، آقا وحیدبهبهانی، یكی از اكابر فقهای اواخر قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم هجری قمری می باشد او از شاگردان سید صدر الدین رضوی قمی، شارح وافیه، و او شاگردآقا جمال خوانساری بوده است، و پدرش محمد اكمل شیرازی فاضل عصر خویش،از شاگردان مبرز شیخ جعفر قاضی و ملا میرزا محمد شیروانی و علا مـه مـجـلسی بود،و مادرش دختر نور الدین بن ملا محمد صالح مازندرانی و جده پدری مادرش، عالمه فاضله، آمنه بیگم دختر مجلسی اول و خواهر مجلسی دوم بوده است، از این رو ازاول به جد و از دومی به خال تعبیر آورده می شود.
نسب او:
طـبق سلسله نسبی كه در دست فرزندان و رجال فامیل ایشان است، نسب او باچهارده واسطه به شـیخ مفید دانشمند والامقام و فقیه نامور اسلامی می رسد و از طرف مادر نیز نسبی بس بزرگ و شـریـف دارد، چه مادر وی نوه فقیه عالیقدر، مرحوم ملا صالح مازندرانی و داماد علا مه مجلسی اول اسـت، و پدرش، ملا محمد اكمل، دراجازات و كتب خود از مجلسی اول و ملا صالح، به عنوان جـد، و از مـجلسی دوم به دایی تعبیر می كند پس از بررسی شرح حال هر یك از این مردان بزرگ، پی می بریم كه خاندان ایشان از نظر نسب بسیار بلندمرتبت بوده اند.
مهاجرت به بهبهان:
وحـیـد بهبهانی كه در اصفهان به دنیا آمده بود، پس از طی مراحل آغازین زندگی، در این شهر، هـمـراه پـدرش بـه بـهـبهان آمد و به تحصیل اشتغال ورزید، و شایدعامل مهاجرت پدر ایشان به بهبهان، بر اساس تصریح جمعی، برای مبارزه با مسلك اخباری گری باشد كه توسعه چشم گیری در ایـن شـهـر یـافته بود در این شهر مردم را كه اختلافی با هم داشتند، دعوت به برادری نمود، و بـیش از سی سال در این شهر به تدریس اشتغال ورزید و گروه زیادی از مردم را از اخباری گری رویگردان نمود.
سفر به كربلا:
عـلا مـه بـهـبـهـانـی، پس از طی این مدت به كربلا عزیمت فرمود و علت آن رابرخی این گونه نـوشته اند: روزی ایشان در بهبهان مشغول برگزاری نماز بودند و دربین دو نماز، خواجه عزیز كـلانـتر (حاكم وقت شهر) به ایشان گفت: ببینید بر اثردستوری كه داده ام چه قدر مردم در نـماز جماعت شما شركت كرده اند و جمعیت چه قدر زیاد شده است این سخن وحید را منقلب نـمود و از بیم آنكه مبادا یك نفر نادان زنگ ریا را در دلش بنشاند، قصد عزیمت به كربلا را نمود و در سال 1159 ه ق به اتفاق تمام فامیل و بستگانشان بهبهان را به قصد عتبات عالیات ترك گفت.
عده ای دیگر علت عزیمت او را این موضوع می دانند كه نفوذ اخباریین در این منطقه زیاد شده بود و آقا می خواستند آن را ریشه كن سازند و در آن شرایط میسورنبود، به هر حال بعد از ورود به نجف اشـرف و شـركـت در مـجـلس بحث مدرسین، آن وقت متوجه شد كه استاد كاملی كه بتواند از او اسـتـفـاده كند، وجود ندارد از این روخود به كربلا انتقال یافت در كربلا نفوذ اخباریها بسیار زیاد بود، به طوریكه وقتی برخی از آنها می خواستند كتابی را كه قبلا در دست مجتهدین بوده است، به دسـت گیرند، دستمال بر دور كتاب پیچیده و آن را برمی داشتند، چون آن را نجس می دانستندو ایـن وضـع مـجـتـهدین در كربلا بود، ولی پس از ورود آقا به شهر و شركت در مجلس بحث آنان، روزی در صـحـن شـریـف ایستاد و با صدای بلند فریاد برآورد كه: مردم! من حجت خدا بر شما هـسـتـم عـلـمـا و فـضـلا از هر طرف متوجه او شدند و به دور اواجتماع نمودند، گفتند چه مـی خواهی؟
وحید گفت: می خواهم شیخ یوسف صاحب حدائق منبرش را در اختیار من بگذارد و دستور دهد تا شاگردانش پای منبر من حاضرشوند چون این خبر به شیخ یوسف رسید، از آنجا كه وی آن روزها از مسلك اخباری عدول كرده بود، ولی از ترس جهال نمی توانست حق را اظهار كند، بـا طـیـب خـاطـرتـقاضای وحید را پذیرفت، شاید او بتواند بطلان مسلك اخباری گری را برای آنـان ثـابـت گـردانـد وحـیـد سـه روز بـه درس و بـحث و گفتگو پرداخت و در نتیجه دو ثلث ازشاگردان شیخ یوسف را به روش اصولی برگردانید و صاحب حدائق از این موضوع بسیار مسرور و خوشحال شد.
با این مقدمات، نفوذ اخباریها روز به روز در كربلا كمتر شد و حتی نمازخواندن در پشت سر شیخ یـوسف متروك شده و خود شیخ یوسف نماز خواندن درپشت سر وحید را صحیح دانسته و گفته بود كه بعد از مرگش وحید بر جنازه اش نمازبخواند و این عظمت تفكر و اطلاعات عمیق و وسیع وحـیـد را مـی رساند، و سستی فكر و رای اخباریها را به این ترتیب وحید را در عصر خود، مجدد مذهب می نامیدند و شاگردانش همه جا او را مروج دین حنیف و مجدد طریق اجتهاد و تقلیدو زنده كننده اساس تشیع می دانستند.
دربـاره مـقام علمی ایشان، همین بس كه شاگردانی چون علا مه بحر العلوم وصاحب ریاض او را عـلا مـه بـهـبـهـانی، و صاحب جواهر و شیخ انصاری و دیگران،همه جا او را استاد اكبر و اسـتـاد كـل خـوانـده انـد، و دیگر اینكه ایشان در دیباچه حاشیه كتاب مدارك نوشته است كه صـاحب مدارك را در خواب دید كه اعتراف به غفلتهای خود و یادآوریهای او نمود و از وی در این خـصوص اظهار خوشنودی كرددر مورد خصوصیات و فضایل اخلاقی ایشان تعاریف زیادی شده و گـفـتـه انـد كـه وی بـسـیـار خـوش رو و خوش صحبت و لطیفه گو بوده است و بسیار زاهد، به طوریكه لباسهایش كرباس و تابدار بود و به ظواهر دنیا هیچ نظری نداشت.
تالیفات:
این مرد بزرگوار، قریب شصت كتاب تصنیف فرمود و تعدادی از تالیفاتش به فارسی، و بسیار متین و پرفایده می باشد، كه از آن میان كتب زیر را می توان به اختصاربرشمرد:.
1 ـ ابطال القیاس.
2 ـ اثبات التحسین و التقبیح العقلیین.
3 ـ الاجتهاد و الاخبار.
4 ـ اصاله البرائه.
5 ـ اصاله الصحه فی المعاملات و عدمها.
6 ـ الاستصحاب.
7 ـ اصول الاسلام و الایمان.
8 ـ التحفه الحسینیه.
9 ـ التعلیقه البهبهانیه.
10 ـ التقیه.
11 ـ حاشیه ارشاد علا مه.
12 ـ حاشیه تهذیب علا مه.
13 ـ حاشیه ارشاد اردبیلی.
14 ـ حاشیه مسالك الافهام.
15 ـ حاشیه معالم.
16 ـ شرح مفاتیح الكلام.
اساتید و شاگردان:
از اسـاتـیـد وی می توان: آقا سید محمد طباطبایی بروجردی، و آقا صدر الدین همدانی و پدر علا مه اش را نام برد از شاگردان ایشان می توان عالم عالیقدر، علا مه بحر العلوم، و میرزا محمد مهدی شهرستانی، و آقا سید علی طباطبایی (صاحب ریاض) و شیخ جعفر كبیر كاشف الغطا، و بسیاری از فضلای دیگر را دانست كه هریك از آنان از مفاخر و مشاهیر زمان می باشند.
وفات:
عـمـر وحـیـد بهبهانی در حدود نود سال بود و در اواخر عمر، ضعف بر وی مستولی شد و درس و بـحـث را تـرك نـمـود و تـنـهـا بـه تـدریـس شرح لمعه اكتفا ورزید ودستور داد كه سرآمد شـاگـردانـش، عـلا مه بحرالعلوم به نجف اشرف بازگردد ومستقلا به تشكیل حوزه درس و بحث و رسیدگی به امور شیعیان همت گمارد به گفته نوه عالیقدرش، آقا احمد، ایشان در 29 شـوال 1205 هـ ق وفـات یـافـتـند او در كربلای معلی، به جوار رحمت حق پیوست و در رواق حضرت امام حسین (ع)، پایین پای شهدا مدفون گردید
این مرد بزرگوار، تمام عمر گرانبهای خود را صرف نگاهداری عـلـوم و اخـبـار وآثـار اهـل بـیـت عـصـمت (علیهم السلام) و تعلیم و تربیت نوابغ و برجستگان بی شماری نمود و خدمات فراوانی به مذهب شیعه كرد از ایشان فرزندان عالم و بزرگواری برجای مانده كه راه پدر را ادامه داده و در تبلیغ دین مبین اسلام كوشیده اند.[2]
===== ==== =====
پي نوشت و منابع
[1] . آشنایی با علوم اسلامی، ص 307 .
[2] . ریـحـانـه الادب، ج 1، ص 53 ـ عـلاوه بر آن كتاب وحید بهبهانی تالیف فاضل نامی آقای دوانـی ـ نـقـش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، حامد الگار، ص 51 ـ تشیع و مشروطیت، دكـتـر عـبدالهادی حائری ـمقاله كویر، باستانی پاریزی، تفكر نوین سیاسی در اسلام، دكتر حمید عـنـایت، ص 230 ـ روضه الصفا،هدایت، ج 9، صفحات 204 و 205 و از منابع قابل استفاده در این مورد می باشند.
عقيقي بخشايشي - تلخيص از كتاب فقهاي نامدار شيعه، ص 249