شرحی دردناک - شهادت مظلومانه «رجايي و باهنر» (1360 ش)

شرحی دردناک

تاریخ وقوع: شهادت مظلومانه «رجايي و باهنر» (1360 ش)

((... هر چه عزيزان اين ملت را ترور مى كنند...، ملت ما آگاه تر مى شود))
 

امام خمينى ((ره ))
 

شهادت تحفه قدسى است ؛ ميراث مقدس اولياء و ابرار است ؛ باب خاص ‍ بهشت است . اين تحفه را به هدايت هر كس نبرند و اين ارث را ارزانى سفلگان نمى كنند و اين در را جز به روى خاصان و خالصان نمى گشايند.
تاريخ شهادت ، از هابيل تا حسين (ع ) و از حسين (ع ) تا امروز، مكرر بر اين حقيقت مهر تاييد زده است : در مسلخ عشق جز نكو را نكشند.
به بركت انقلاب اسلامى ، فيض شهادت ، چون باران بر سر عالم و عامى و بزرگ و كوچك اين مرز و بوم باريد. كدامين روزگار را سراغ داريد كه اين همه ابرار به خود ديده باشد؟
در شهيدستان ايران ، نه تنها آن طفل سيزده ساله كه كهنسالان نيز، و نه تنها مردم عادى ، كه دولتمردان نيز، در صف دلسوختگان اين عشق ((سركش و خونى )) وارد شده اند، دولتمردانى كه چون ياران مولايشان امير المومنين (ع )، زخم زجرها برگرده و رنج محروميتها بر جبين داشتند كه از ((دولت محرومان )) و ((دولت مستضعفان ))، جز اين نشايد.
در تاريخ هر ملتى نشيب و فرازهاى تلخ و شيرينى وجود دارند كه بعضا تعين كننده سرنوشت و سازنده فرهنگ آن ملت مى باشند. تحقق نظام جهورى اسلامى در ايران به رهبرى امام خمينى ((ره )) بزرگمردى كه جهان ، مانند او را كمتر به خود ديده است و جان فشانى هاى فرزندان فداكار اين مرز و بوم ، بزرگترين و عظيم ترين فراز تاريخ ماست ، كه داراى خاطرات تلخ و شيرين زيادى است .
خاطرات شهادت هفتاد و دو تن و شهادت دو چهره صميمى و فداكار اسلام رجائى و باهنر دو شهيدى كه همواره در سنگرهاى مختلف فكرى ، آموزشى و سياسى ، همكار و همرزم بودند، تا آنجا كه در كنار يكديگر به آتش كين مناقان سوختند و فصلى از شهادت را به نام ((هفته دولت )) در تاريخ انقلاب گشودند. علت نامگذارى چنين هفته اى اين است كه دولت شهيد رجائى ، نخستين دولت مكتبى بود كه پس از حاكميت ليبرالها بر كشور، عهده دار امور مملكت گرديد، و در آن دوره بحرانى حداكثر تلاش و كوشش خود را براى خدمت به اهداف مقدس انقلاب صادقانه اعمال كرد. صداقتى كه در آن تعهد نسبت به مكتب و خط پوياى امام راحل نهفته بود، تا آنجا كه جان خويش را بر سر آن نهادند.
پس از آن كه بنى صدر به عنوان اولين رئيس جمهور، زمام قدرت اجرائى مملكت را به عهده گرفت بناى مخالفت با روحانيت و نهادهاى انقلابى و نيروهاى مومن و متعهد در خط امام را گذاشت تا بلكه بتواند مراكز حساس ‍ حكومتى را يكى پس از ديگرى به چنگ آورد و مسير انقلاب را به ميل خود تغيير دهد. او ابتدا اقدام به حمايت هاى ظاهرى و لفظى از امام ((ره )) و روحانيت نمود تا توانست بين مردم وجهه اى قابل قبول كسب كند، سپس ‍ نيات و مقاصد خود را به مرور گسترش داد. تحت شرايط ياد شده و در اثر تلاشهاى پيگير نيروهاى خط امام ، اولين مجلس شوراى اسلامى با اكثريت قاطع نيروهاى مخلص و طرفدار خط امام روى كار آمد. مسلما چنين مجلسى مورد پسند بنى صدر نبود، چون مى دانست كه اين مجلس ، مجلسى نيست كه به نخست وزير مورد نظر او راى اعتماد بدهد و دولتى را كه مورد علاقه وى است روى كار آورد، عملا شروع به بهانه گيرى و انتقاد نمود و مبارزه منفى را با نظام آغاز كرد. با تذكر بسيار مهم امام خمينى ((ره )) كه فرمودند: اگر دولت مثل سابق باشد بايد عزاى انقلاب را بگيريم . نمايندگان مجلس با دقت و مراقبت خاص مانع روى كار آمدن نخست وزير و دولتى همچون نخست وزير و دولت سابق شدند.
فشارهاى بنى صدر بى فايده ماند و سرانجام مجبور شد، تسليم خواسته مجلس شود و شهيد محمد على رجائى را به مجلس معرفى كرد. با روى كارآمدن نخست وزير و دولت مكتبى ، مخالفتهاى بنى صدر به اوج خود رسيد.
امام ((ره )) كه همواره جريانات را دقيقا زير نظر داشتند، بنى صدر را نصحيت نمودند كه از نزديكى و همكارى با منافقين و مخالفت با مجلس و روحانيت دست بكشد و همگام با اصول نظام باشد، اما بنى صدر روش ‍ خود را تغيير نداد و بر اقدامات تنش زاى خود افزود تا اين كه سرانجام امام ((ره )) در يك موقعيت حساس او را از فرماندهى كل قوا عزل نمودند و مجلس شوراى اسلامى بلافاصله با اكثريت قاطع به عدم كفايت سياسى بنى صدر راى داد و آن گاه رهبر كبير انقلاب اسلامى با استفاده از حق قانونى خود در قانون اساسى ، بر اساس اصل 110 او را از رياست جمهورى خلع كرد.
در تقابل با اين اقدامات ، دشمنان انقلاب سعى در براندازى حكومت اسلامى با از ميان بردن مسئولين نظام كردند و فاجعه جانگداز هفتم تير سال 1360 كه منجر به شهادت شهيد مظلوم آيت الله دكتر بهشتى و 72 تن از ياران دلسوز و رهروان وفادار امام و انقلاب گرديد ثمره تصميم شيطانى استكبار جهانى و دشمنان انقلاب بود. گرچه عكس العمل سريع ، قاطع و انقلابى رهبر كبير انقلاب و ملت بزرگ ايران هر گونه ابتكار عمل را از آنها سلب نمود ولى كار به زعم دشمنان هنوز به اتمام نرسيده بود و طرح نابودى مسئولين طراز اول مملكت در راس فعاليتهاى آنها قرار داشت . بدين ترتيب واقعه هشتم شهريور در همان سال به وقوع پيوست و رئيس جمهور محبوب محمد على رجائى و نخست وزير متفكر و دانشمندش حجت الاسلام و المسلمين دكتر محمد جواد باهنر در انفجار دفتر نخست وزيرى به درجه رفيع شهادت نايل آمدند. اين واقعه همچون واقعه 7 تير على رغم خيال باطل دشمنان اسلام كه معتقد بودند موجبات منزوى شدن مردم و سقوط نظام را فراهم مى آورد باعث رشد و آگاهى و حضور بيشتر فعال مردم در صحنه گرديد و نظام كاملا تثبيت شد.
براى گرامى داشت خاطره اين عزيزان هفته اول شهريور ماه به عنوان هفته دولت نامگذارى شد تا يادآور خاطرات تلخ و جانگداز آن دوران ، دوران تلاش و سخت كوشى عناصرى دلسوز و ايثارگر در نظام اجرايى انقلاب كه تمام هم و غمشان رفع مشكلات محرومين و حل مسائل مردم بود، باشد.

 

بيانات امام خمينى ((ره )) در جمع اقشار مختلف مردم به مناسبت شهادت آقايان محمدعلى رجايى و دكتر محمد جواد باهنر
بسم الله الرحمن الرحيم
منطق ما، منطق ملت ما، منطق مومنين ، منطق قرآن است ، ((انالله و انااليه راجعون )) با اين منطق هيچ قدرتى نمى تواند مقابله كند. جمعيتى كه ، ملتى كه خود را از خدا مى دانند و همه چيز خود را از خدا مى دانند و رفتن از اينجا را به سوى محبوب خود مطلوب خود مى دانند، با اين ملت نمى توانند مقابله كنند. آن كه شهادت را در آغوش ، همچون عزيزى مى پذيرد، آن كوردلان نمى توانند مقابله كنند. اينها يك اشتباه دارند و آن اين كه شناخت از اسلام و شناخت از ايمان و شناخت از ملت اسلامى ما ندارند. آنها گمان مى كنند كه با ترور شخصيت ها، ترور اشخاص ، مى توانند با اين ملت مقابله كنند و نديدند و كور بودند كه ببينند كه در هر موقعى كه ما شهيد داديم ملت ما منسجم شد.
ملتى كه قيام كرده است در مقابل همه قدرتهاى عالم ، ملتى كه براى اسلام قيام كرده است ، براى خدا قيام كرده است ، براى پيشرفت احكام قرآن قيام كرده است ، اين ملت را با ترور نمى شود عقب راند. آنها گمان مى كنند كه افكار مومنين و ملت بپاخاسته ما همچون افكار غربزده ها و غرب است كه جز به دنيا فكرى نمى كنند و جز متاع دنيا را نمى بينند، اينها هم آن طورند.
ملتى كه از اول ، از صدر اسلام پيشوايان آن جان خودشان را فدا كردند، براى هدف خودشان كه آن خدا و اسلام است ، به اين مسائل و به امور از بين خواهند رفت و سستى نخواهند داشت . ملت ما، ملت عزيز ما در تاريخ خوانده است كه على بن ابيطالب - سلام الله عليه - با دست يكى از همين منافقين ، با دست يكى از همين اشخاصى كه به صورت ، اسلام و از اسلام جدا بودند فرق مباركش شكافت . ملت ما چون على بن ابيطالب را فدا كرده است از براى اسلام ، فدا كردن امثال اين شهدا براى ملت ما يك مساله مهم نيست ، گرچه خود واقعه و خود اين افرادى كه شهيد شده اند
در نظر همه ما عزيز و ارجمندند و آقاى رجايى و آقاى باهنر هر دو شهيدى هستند كه با هم در جبهه هاى نبرد با قدرتهاى فاسد هم جنگ و همرزم بودند و مرحوم شيهد رجايى به من گفتند كه من 20 سال است كه با آقاى باهنر همراه بودم ، و خداوند خواست كه با هم از اين دنيا هجرت كنند و به سوى او هجرت كنند. كسى كه هجرت را به سوى خدا مى داند و شهادت را فوز عظيم مى داند و شهدايى كه در صدر اسلام و از صدر اسلام تاكنون داده است عالى تر و بالاتر از تمام افرادى هستند كه در اين قرن موجودند، مثل على بن ابيطالب - سلام الله عليه - و حسن بن على - سلام الله عليه - و حسين بن على و اصحاب - سلام الله عليهم - و ساير ائمه ما - عليهم السلام - آنها همه عمر خودشان را صرف كرده اند تا اسلام را حفظ كنند و ما هم تمام عمرمان را بايد صرف كنيم تا اسلام را كه به دست ما سپرده است حفظ كنيم .
من در عين حال كه شهادت اين دو بزرگوار براى من بسيار مشكل است در عين حال مى دانم كه آنها به رفيق اعلا متصل شده اند و براى آنها آرامش ‍ هست و اين طور گرفتارى هايى كه الان براى ما هست ديگر براى آنها نيست و آنها رسيدند و مطلوب خودشان و از اين جهت به آنها و به خانواده هاى آنها و ملت اسلامى تبريك عرض مى كنم كه چنين شهدايى تقديم مى كنند. در عين حالى كه مصايب اينها مشكل است براى ما، لكن كشور ما و ملت ما با تمام قدرت ايستاده اند تا همچو شهدايى تقديم كنند و هيچ راه عقب نشينى ندارند و فكر نمى كنند به سستى . آن كوردلانى كه گمان كرده اند كه جمهورى اسلامى با نبود چند نفر بين خواهد رفت و سقوط خواهد كرد، آنها افكارشان ، افكار اسلامى نيست و از اسلام خبرى ندارند و از ايمان اطلاعى ندارند و افكارشان ، افكار مادى و براى دنيا كار مى كنند و به هواى دنيا هستند.
بايد ديد كه اينهايى كه اين طور كارها را انجام مى دهند انگيزه آنها چيست . انگيزه آنها اين است كه براى ملت بعد يك دسته ديگرى از صنف خودشان بيايند و حكومت كنند؟ اينها مگر نشناخته اند اين ملت راكه كسى كه انحراف دارد از اسلام و كسى كه سركرده تروريست ها هستند، كسانى كه / در / سركرده اينها هستند و اينها را وادر به خرابكارى مى كنند در بين ملت جاى ندارند.
ما حكومتمان و افرادى كه در راس حكومت بودند چون از همين مردم هستند و از اشخاصى نيستند كه از آن بالاها، يعنى آن پايين ها آمده باشند و حكومت كرته باشند بر ملت ، از اين جهت ملت ما آرام است ، دلش مطمئن است به اين كه وقتى كه اين شهدا نباشند، به جاى آنها داوطلبانى براى شهادت حاضر به صحنه هستند. ما در عين حال كه براى اين شهدا متاثر هستيم و اينها اشخاص ارزنده اى براى ملت ما و براى جمهورى ما بودند لكن ما باز در صف هاى دنبال آنها افراد داريم و اشخاص متعهد داريم و اشخاص مومن متعهد به اسلام داريم و دنبال او ملت داريم و ملتى كه هيچ گونه عقب نشينى در اين مسائل نخواهد كرد و با اين ترتيب جمهورى اسلامى آسيبى نخواهد ديد.
در زمانهاى سابق ، زمان رژيم هايى ، كه در سابق بودند، رژيم هايى سلطنتى وضع اين طور بود كه اگر يك سلطانى كشته مى شد يا مى مرد كشور به هم مى خورد. نكته او اين بود كه آن سلطان و عمال آن سلطان به قدرى ظلم كرده بودند بر مردم و بر توده هاى ميليونى مردم كه به مجرد اين كه او از بين مى رفت خود مردم قيام مى كردند بر ضد حكومت ، لكن جمهورى اسلامى ما وضعى دارد كه خود ملت يك فردى را مى آورند و خود ملت يك فردى را كنار مى گذارند و خود ملت وقتى كه يك فردى شهيد شد به جاى او باز يكى را انتخاب مى كنند و خود را از دولت مى دانند و دولت را از خود مى دانند و خود را از رئيس جمهورى مكتبى مى دانند و رئيس جمهورى مكتبى را از خود مى دانند از اين جهت ولو اين كه رئيس جمهور شهيد بشود، نخست وزير شهيد بشود و هر مقامى شهيد بشود، ملت ما هيچ خم به ابرو نمى آورند و كسان ديگر را به جاى آنها انتخاب مى كنند.
الان سرتاسر كشور ما را اگر چنانچه ملاحظه كنيد، تهران با آن جمعيت كثيرى كه الان در نزديك دانشگاه متمركز هستند و ساير شهرها هم مثل تهران ، مابين اين جمهورى و جمهوريهاى عالم و مابين دولت و دولتهاى سابق اين كشور مى توانيد حكومت كنيد كه چه فرقها هست . اگر صدراعظمى در زمان سابقه كشته مى شد امكان نداشت كه مردم ، توده مردم ، بازار مردم هيچ عكس العملى از خود نشان بدهند الا سرور، الا مسرت .
و امروز كه / يك نفر از ما و / دو نفر شهيد معظم از ما رفته است سرتاسر كشور ما به عزا نشسته است و سرتاسر كشور ما انسجام خودش را حفظ مى كند و حفظ كرده است و فردا كه اعلام مى كنند و براى انتخاب رئيس ‍ جمهور، همه اين مردم براى انتخاب حاضرند.
من مى دانم كه در خارج الان عنصرهايى كه با اين جمهورى اسلامى بلكه با اسلام مخالف هستند و بوقهاى خارج و تبليغاتى ، خواهند گفت كه اين دو نفر كه شهيد شدند ايران به هم مى خورد و خواهند گفت كه در عزاى اينها مردم بى تفاوت بودند يا خوشحال بودند و آنها با اين كه مى دانند، كوردلانه اين طور انتشارات و تبليغات را انجام مى دهند، الان ببينيد كه سرتاسر كشور ما امروز در سوگ هستند و در همه خيابانها و كوچه ها و بازارها در سوگ نشسته اند و الان كه به من اطلاع دادند گفتند جمعيت بيشتر از آن وقتى است كه 72 تن شهيد شدند.
ملت ما اين طور است ، اگر بعد از اين هم خداى نخواسته اشخاصى شهيد بشوند ملت ما همين ملت است و نهضت ما همين نهضت . و آن عمده اين است كه كارى كه براى خداست ، نه براى افراد، نه براى اشخاص ، نه براى شخصيت ها، اين كار ركود نمى كند با رفتن افراد و با رفتن شخصيتها. كشورى ، از رفتن شخصيتهاى خود تزلزل پيدا مى كند كه ملت او و افراد ان ملت دل به شخص بسته باشند، دل به اشخاص بسته باشند، اما كشورى كه دل او به خدا پيوسته است و براى خدا قيام كرده است و از اول ، نه شرقى و نه غربى و جمهورى اسلامى را ندا داده است و با بانگ الله اكبر صغير و كبير و زن و مردش در صحنه حاضر شده اند و اين نهضت را و اين انقلاب را بپا كرده اند، همين ملت هستند، براى اين كه خدا هست . رجايى و ديگران اگر نيستند خدا هست . در جنگى كه در صدر اسلام بود، ندا در دادند منافقين به اين كه پيغمبر شهيد شد، لكن بعضى گفتند اگر شما پيغمبر را مى پرستيد، شهيد شد، به شهادت او ترتيب اثر بدهيد و اگر خدا را مى پرستيد خدا هست ولو پيغمبر رحلت بفرمايند. اميرالمؤ منين - سلام الله عليه - جان خودش را فدا كرد براى اسلام و شهيد شد و اسلام به جاى خودش بود. امام حسين - سلام الله عليه - خود و تمام فرزندان و اقرباى خودش را فدا كرد و پس از شهادت او اسلام قويتر شد.
با رفتن شهدايى با اين كه بسيار ارزشمند بودند و هستند، با رفتن شهدا در عين حال كه متاثر هستيم ، لكن چون ما توجه مان به خداست و براى خداست و ملت ما براى خدا قيام كرده است ، با رفتن اشخاص هيچ سستى به خودشان راه نمى دهند و گرفتار اين خطا نيستند كه افراد يك مساله اى را ايجاد مى كنند.
خداى تبارك و تعالى از اول با شما بوده است كه شما در صحنه باشيد و ان شاء الله هستيد و خواهيد بود، خداى تبارك و تعالى شما را پشتيبانى مى كند و شما قوى خواهيد بود. قواى مسلحه ما در جبهه هاى جنگ بايد توجه كنند كه آنها براى خدا مى جنگند نه براى رئيس جمهور و براى نخست وزير و براى ديگران ، آنها دل را قويتر كنند و هر چه اشخاص فاسد به اين كشور صدمه وارد مى كنند، آنها قويتر در مركز خودشان مشغول به مجاهده و مبارزه باشند. و گمان نكنيد كه اينها از روى قدرت يك همچو كارهايى را انجام مى دهند. يك بمب در يك جا منفجر كردن ، يك بچه 12 ساله هم مى تواند او را بگيرد يك جايى بگذارد و خود او منفجر بشود، اين قدرتى نيست ، اين كمال ضعف است . من ابن ملجم را از اينها مردتر مى دانم براى اين كه او آمد و در حضور مردم كار خودش را كرد و خداوند او را لعنت كند، و اينها آن مردانگى آن نامرد را هم ندارند و به طور دزدى يك كارى انجام مى دهند و خودشان را اصلا ظاهر نمى كنند. اينهايى كه از اينجا فرار كردند و از خارج دستور مى دهند كه مردم را اقتيال كنند و به طور دزدكى بكشند، اينها تز نامردهاست . من اميدوارم كه كشور ما به همان طورى كه در مقابل همه قدرتها ايستاد و ايستادگى كرد و زن و مردش و جوان و پيرمردش ‍ و بچه و بزرگش در مقابل ، مشتها را گره كرد و ايستاد و قدرتهاى بزرگ را از مملكت راند و به جهنم فرستاد، ان شاء الله الان هم در صحنه هستند و همه اينها ايستاده اند، در مقابل اين طور گرفتاريها صبر مى كنند و منطق آنها اين است كه ما از خدا هستيم و به سوى خدا مى رويم . ما كه از خدا هستيم ، همه چيز ما از خداست ، در راه خدا داريم صرف مى كنيم و باكى نداريم و اين طور نيست كه گمان كنيم كه از اينجا كه رفتيم ديگر خبرى نيست . آنها بايد بترسند كه قيامت را هم در همين جا خيال مى كنند هست ، بعثت را هم منكر هستند. آنها بايد بترسند كه مرگ حيوانى را بر مرگ انسانى ترجيح مى دهند. و اما جوانهاى ما و سردمرداران ما كه براى شهادت حاضر و آغوش را باز كردند براى شهادت ، اينها باكى از شهادت ندارند و ملت ما از اين شهادتها بسيار ديده است و در اين چند ساله اخير صدها شهيد داده و هزاران شهيد و هزاران معلول ، و پايدار ايستاده است و امثال اين آقايان كه شهيد شده اند در عين حال كه در نظر ما بسيار ارجمند هستند، لكن آنها پيش خدا رفتند و ما به جاى آنها اشخاص داريم مكتبى ، انسانى كه به شهادت فكر مى كند و داوطلب شهادت است .
و من اميدوارم كه ملت ما انسجام خودش را بيشتر كند و در صحنه بيشتر از سابق حاضر باشد و امثال اين تفاله هايى كه مانده اند از رژيم سابق و از اشخاصى كه فرار كرده اند، اينها را ان شاء الله با نظارت خودشان و با نظر خودشان هر جا ديدند معرفى كنند و قواى انتظامى و نظامى ما و خصوصا شهربانى بيشتر قيام كند به امر انتظامات و نظام و ساير چيزها. و اميدوارم كه شما پيروز باشيد و شما پيروز هستيد.

 

والسلام عليكم و رحمة الله
 

زندگينامه شهيد محمد على رجايى
شهيد محمد على رجايى ، در سال 1312 ه.ق در شهرستان قزوين متولد شد، تحصيلات ابتدايى را تا اخذ گواهينامه ششم ابتداى در همين شهرستان به انجام رساند. در سن چهار سالگى از وجود داشتن نعمت پدر محروم شد و تحت تكفل مادر مهربان و منيع الطبع قرار گرفت . در سال 1327 به تهران مهاجرت كرد و سال بعد يغنى در 1328 وارد نيروى هوايى شد. در مدت 5 سال خدمت در نيروى هوايى ، دوره متوسطه را با تحصيل شبانه گذراند، سپس در سال 1335 به دانشسراى عالى رفت و به سال 1338 دوره ليسانس خود را در رشته رياضى به پايان برد و به سمت دبير رياضى به استخدام وزارت فرهنگ در آمد و به ترتيب در شهرستانهاى خوانسار، قزوين و تهران به تدريس ، اشتغال ورزيد.
شهيد رجائى در مدت تدريس ، هميشه آموزگارى دلسوز، پركار و شايسته بود و صمن تدريس ، به فرا گرفتن علوم اسلامى و انجام فعاليتهاى سياسى همت مى گماشت . در سال 1340 به عضويت نهضت آزادى در آمد كه منجر به دستگيرى وى (در ارديبهشت 1342) و پنجاه روز زندان شد. پس ‍ آزادى از زندان با شهيد باهنر به سازماندهى مجدد هيات موتلفه پرداخت و براى پرورش افرادى كه بتوانند نبردى مسلحانه را اداره نمايند به اعزام داوطلبانى به جبهه فلسطين دست زد. در همين رابطه و براى تكميل برنامه مزبور (در سال 1350) خود شخصا به خارج از كشور سفر كرد. ابتدا به فرانسه و تركيه رفت و از آنجا عازم سوريه شد.
شهيد رجايى همگام با فعاليتهاى سياسى لحظه اى نيز از خدمات فرهنگى غافل نبود از آن جمله تدريس در مدارس كمال و رفاه ، همكارى با بنياد رفاه و تعاون اسلامى با همكارى شهيد مظلوم آيت الله دكتر بهشتى و شهيد دكتر باهنر و آيت الله هاشمى رفسنجانى .
ايشان با نهايت شجاعت و شهامت مدت دو سال ، در زندانهاى انفرادى رژيم پهلوى انواع و اقسام شكنجه ها را تحمل نمود و چون كوهى استوار مقاومت كرد. در اثر اين مقاومتها او را به زندان قصر و سپس به اوين فرستادند. او در زندان به ماهيت واقعى منافقين پى برد و از آنها تبرى جست . دوران زندان مجموعا چهار سال به درازا كشيد و شهيد رجائى در سال 1357 با اوج گيرى انقلاب اسلامى همراه ديگر زندانيان سياسى آزاد شد و بلافاصله وارد مبارزات سياسى و فرهنگى گرديد و به اتفاق عده اى از همكارانش براى بسيج و سازماندهى مبارزات مخفى معلمان مسلمان ، تلاش گسترده اى را آغاز كرد و موفق به ايجاد انجمن اسلامى معلمان شد. او در راه پيماييهاى عظيم سال 1357 مخلصانه و با تمام توان كوشيد و نقش ‍ موثرى در فعاليتهاى تبليغاتى آنها داشت .
شهيد رجائى پس از پيروزى انقلاب اسلامى و در سال 1358، مسئوليت وزارت آموزش و پرورش را به عهده گرفت و در زمان وزارت خود موفق به دولتى كردن كليه مدارس شد. سپس به عنوان نماينده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى انتخاب گرديد و به دنبال تمايل مجلس شوراى اسلامى در تاريخ 18/5/1359 به عنوان اولين نخست وزير جمهورى اسلامى ايران به مجلس معرفى و با راى قاطع به نخست وزيرى انتخاب شد. شهيد رجائى در اين مسئوليت خطير، على رغم اين كه به فاصله بسيار كوتاهى با توطئه عظيم استكبار جهانى در ايجاد جنگ تحميلى از سوى رژيم صدام روبرو شد و همچنين كارشكنى هاى بنى صدر و متحدانش و خرابكاريهاى منافقين و ساواكيها را در پيش رو داشت ، اما توانست به بهترين وجه از عهده انجام وظايف و مسئوليتهاى سنگين خود بر آيد.
به دنبال عزل بنى صدر از رياست جمهورى ، شهيد رجائى با راى اكثريت مردم محرومى كه شاهد تلاشهاى صادقانه ((اين فرزند صديق ملت و مقلد با وفاى امام ((ره )) بودند به رياست جمهورى انتخاب شد. دشمنان قسم خورده انقلاب اسلامى كه توان تحمل وجود اين مايه اميد مستضعفان و عنصر ارزشمند و دلسوز را نداشتند در هشتم شهريور ماه 1360 او را به همراه يار قديمى اش شهيد باهنر در انفجار دفتر نخست وزيرى به شهادت رساندند.

زندگينامه شهيد حجت الاسلام دكتر محمد جواد باهنر
شهيد حجت الاسلام دكتر محمد جواد باهنر، در سال 1312 در يك خانواده پيشه ور ساده در شهر كرمان به دنيا آمد و خواندن و نوشتن و قرائت قرآن را در مكتب آموخت و سپس به تحصيل علوم دينى در مدرسه معصوميه آن شهر پرداخت .
همزمان ، تحصيلات ابتدايى و متوسطه را نيز ادامه داد و پس از اخذ ديپلم در سال 1332 به قم رفت و سطوح عالى علوم اسلامى را در حوزه علميه قم طى كرد. وى فقه را در محضر مرحوم آيت الله بروجردى ، فقه و اصول را در محضر امام خمينى ((ره )) و تفسير و فلسفه را نزد علامه طباطبايى فراگرفت .
شهيد باهنر سپس به تحصيلات دانشگاهى رو آورد و حدود سال 1337 موفق به اخذ ليسانس در رشته الهيات و بعد از آن موفق به اخذ فوق ليسانس در رشته علوم تربيتى و سپس دكتراى الهيات از دانشگاه تهران شد.
شهيد باهنر ضمن تدريس و ايراد خطابه و برنامه ريزى ، دينى ، به تاليف كتب درسى اشتغال ورزيد و حدود سى كتاب و جزوه تعليمات دينى را براى تدريس (از دوره ابتدايى تا دانشسرا) تاليف كرد؛ وى همزمان ، فعاليتهاى اجتماعى خود را نيز ادامه داد و در تاسيس ((دفتر نشر و فرهنگ اسلامى )) كانون توحيد و ((مدرسه رفاه )) نقش موثرى داشت .
شهيد باهنر در سال 1341، همكارى خود را با نهضت اسلامى و سياسى روحانيت به رهبرى امام خمينى ((ره )) آغاز كرد و در اسفند ماه 1342 پس از ايراد سخنرانى هايى در مساجد، ((هدايت ))، ((الجواد)) و ((حسينيه ارشاد))، به مناسبت سالگرد حادثه ((فيضيه ))، دستگير شد و پس از آن متناوبا شش بار به زندانهاى كوتاه مدت محكوم شد و از سال 1350 ممنوع المنبر گرديد و بالاجبار در جلساتى كه به عنوان كلاس درس ‍ برپا مى شد، سخنرانى و به بيان نقطه نظرات اسلامى ، انقلابى خود مى پرداخت .
وى در سال 1357 به فرمان امام ((ره )) و به همراه چندتن از ياران ، مامور تنظيم اعتصابات شد و در همان سال نيز با فرمان امام ((ره )) به عضويت شوراى انقلاب اسلامى در آمد.
ديگر مسئوليتهاى شهيد باهنر پس از پيروزى انقلاب اسلامى عبارتند از:
مسئوليت نهضت سواد آموزى ، نماينده مردم كرمان در مجلس خبرگان ، نماينده شوراى انقلاب اسلامى در وزارت آموزش و پرورش ، نماينده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى .
شهيد باهنر كه به سرنوشت آموزش كشور و آينده نونهالان انقلاب بى اندازه توجه داشت و مدام در فكر بهبود و پيشرفت آن بود، سرانجام در كابينه محمد على رجائى به سمت وزير آموزش و پرورش منصوب شد. پس از فاجعه شوم بمب گذارى در دفتر حزب جمهورى اسلامى و شهادت دكتر بهشتى ، شهيد باهنر به عنوان دبير كل حزب جمهورى اسلامى انتخاب شد و به دنبال انتخاب شهيد رجائى به سمت رياست جمهورى ، به عنوان نخست وزير جمهورى اسلامى به مجلس معرفى شد كه با راى قاطع مجلس به تشكيل كابينه خود پرداخت .
اين شهيد فرزانه و سراسر اخلاق و اخلاص و تواضع ، كه خود را وقف خدمت به مردم ستمديده كرده بود، سرانجام پس از سالها مبارزه تلاش ، به همراه يار و ياور ديرينه اش ((محمد على رجائى )) رئيس جمهور اسلامى ايران ، در هشتم شهريور 1360 در انفجار ساختمان نخست وزيرى كه به دست منافقين كوردل صورت گرفت به مقام منيع شهادت دست يافت

کلیه حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به پورتال انهار میباشد.

این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس