گلایه های آیةالله صبوری
تاریخ وقوع:
وفات آیةالله «شیخ جعفر صبوری» (1424 ق)
بسم الله الرحمن الرحیم
بعد از فراغت از تحصیل مقدمات و سطوح عالیه، از درس خارج آیةالله حاج سید محمدتقی خوانساری و آیةالله حاج سید صدرالدین صدر «رضوان الله تعالی علیهما» استفاده می نمودم.
از قضا یک روز آقای صدر در درس فرمودند: یکی از بزرگان علماء از کاشان نامه نوشته که تشکیل حوزه علمیه داده و احتیاج به مدرّس دارد چه کسی حاضر است؟ کسی جواب نداد، تقریبا دو هفته گذشت حقیر به حساب اجابت مؤمن، یا آیه شریفه «و لولا نفر من کلّ فرقة طائفة» اجابت نمودم بدون هیچ آداب و رسوم به کاشان آمدم و در این شهر اقامه جماعت کردم و به تدریس در تمام روز و حتی مقداری از شب مشغول شدم، اقامت طول کشید خانواده هم آمدند کاشان، از حیث مسکن بسیار سخت گذشت، و همچنین از معاشرت و مخالفت مخالفین این حوزه و مع ذلک «طویته علی بلالته» [2] قریب به نحوی که حضرت آیةالله ملاحبیب الله شریف کاشانی «رضوان الله تعالی علیه» در مقدمه کتاب «مغانم المجتهدین فی حکم صلاة الجمعة» فرموده و حقیر این عبارت را نقل می کنم:
و انا احقر عباد الله خدّام الشرع الممّجد حبیب الله بن علی مدد اغاثه الله یوم یفرّ الوالد عن ولده، مع إنّی فی دهر کسدت فیه سوق الفقه والاسلام و راجت فیه أمتعة الطعن علی الفقهاء والأعلام، دهر عنود تحسب اهله ایقاضاً و هم من الغفلة رقود و فی عصر ناکث و فاقد الخل الودود، و فی بلد فشافیه النفاق والبدعة، و خاض اهله فی أباطیل أهل الضلالة، لایساعد علمائه من یتصدّی لدفع الملحدین، و لایحمی رؤسائه من یدافع المبتدین، بل یداهنون اهل الباطل و یعاونون علی ما لیس فیه طائل، ثمّ یتأسّف علی الفقهاء الاقدمین، کلّا و حاشا هم عن مداهنة المبتلین، و یقول:
ذهب الرجال المقتدی بفعالهم والمنکرون لکلّ امرٍ منکر
و بقیت فی خلفٍ یزین بعضهم بعضاً لیدفع مَعورٍ عن مِعورٍ
ولکن اشکو بثّی و حزنی الی الله، انتهای کلامه.[3]
و به هر صورت همه را طومار کردم و مراجعت به قم نمودم، اساس را هم بردم. ثانیاً تقدیر کرد، بعد از درخواست اهل کاشان و وعده های پوچ، و نامه نوشتن به حضرت آیةالله العظمی بروجردی (رحمة الله علیه و رضوانه) و امر و تاکید معظم له به مراجعت به حرکت قسری برگشتم، و به کار خود مشغول شدم در مسجد باباولی، ولی طلاب و محصلین اصرار کردند که در مدرسه سلطانی برویم، از آنها اصرار، و از حقیر امتناع، تا آنکه موکول به استخاره شد، آیه مبارکه ی نور آمد، ولی چه مدرسه ای؟ مدارس آیاتٍ خلت من تلاوتٍ حجرات مخروبه، محل زباله، ودر تصرف پاسبانان و ماموران شهربانی، هر کدام در اختیار روضه خوان ها، با کثرت موقوفات مدرسه به این حال درآمده، متولیان واقعی و اداره اوقاف هیچ اقدام مثبتی در جهات عمران و آبادانی نداشتند تازه ورود ما را هم به مدرسه خوش نداشتند، فرش مدرسه را برچیدند، در مدرس را هم قفل کرده، فرشها را در انبار پنهان نمودند.
در این میان افراد متنفذ شهر اعم از معمم و غیره نیز از این تحول و انقلاب علمی خوشحال نبودند و مرتب درصدد ایجاد موانع، و اشکال تراشی بودند که وای اگر از پس امروز بود فردایی که شرح آن مناسب نیست .
باری با این همه مزاحمت ها طلاب جدی و باتقوا خاصّه با مساعدت جناب آقای حاج سید محمد تسلطی دام توفیقه درب انبار را باز کرده فرشها را بیرون آورده درب مدارس را نیز باز کردند و مرفوش نمودند و با شدت مبارزه خصم بر علیه این حوزه نوبنیاد همچنان به کار خود ادامه دادیم، از بدو ورود به کاشان که مصادف بود با سوم ربیع الثانی 1363 قمری تا زمان تحریر این مجموعه که سنه ی 1414 قمری الحمدالله اشتغال داشته و فعلا مدرسین و محصلین مدرسه متجاوز از صد نفر است و بسیاری از آنها در شهرها و روستاها فارغ التحصیل شده اند و به تبلیغ احکام در مسند امامت جماعت و منبر مشغول هستند، امید است تبلیغات صحیحه هر کدام باعث روشنایی چشم و سنت حسنه ای برای حقیر باشد.
و الان مدرسه ای معمور و آباد همراه با برنامه ی اصولی و منظم یکی از حوزه های علمیه قوی این شهر به حساب می آید و الشکرله بعد از چند سال سرگردانی و سکونت در خانه های خراب اجاره ای، با استفاده از سهم الارث موروثی مرحوم والدم در قم و اعانت اهالی منزلی تهیه شد.
و چون عائله ام که خداوند متعال همه را حفظ نماید و از شرور و فتن زمانه در حصار امن ولایت مولی الموالی امیرالمؤمنین «علیه الصلاة و السلام» قرار دهد زیاده شدند از اولاد نسل بعد از نسل، مقبره ای که در قم داشتم آن را فروخته در کاشان زمین مخروبه ای خریدم جهت بنای مقبره خود و اهل و اولاد، که زحمت رفت و آمد آنها را به قم بردارم، تا در جوار عالمانی چون مرحوم فیض و آقای آقاسیدمحمد علوی بروجردی (قدس سرّهما) که مقام عالی از علم و عمل را داشته اند باشند و آن محل را وقف نمودم.
اللهم الجعل عواقب امورنا خیراً بمحمّد و آله الطاهرین صلواة الله علیهم اجمعین.
«دخالت کردن در بعض امور»
امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلواة الله و سلامه علیه می فرماید:
التدبیر قبل العمل یؤمنک من الندم.[4] چنانکه گفته اند:
ندانسته در کار تندی مکن بیندیش و بنگر ز سر تا به بن
در سر کاری که در آیی نخست رخنه بیرون شدنش کن درست
تا نکنی جای قدم استوار پای منه در طلب هیچ کار
در اوائل این قضایا بود که نصب عالی قضاوت که از مناصب عالیه الهیه است و از قدیم الایام در بلاد مسلمین فقهاء عظام و مجتهدین جامع الشرائط متصدی آن بوده اند به حکم حضرت امام خمینی (رحمة الله علیه) به این جانب محول گردید و برخی از حکومت های قطعی را انجام دادم آخر الامر مواجه شدم با اموری که انجام آنها در نهایت اشکال بود لذا استعفاء نمودم که شرح مقدمات آن مفصل است. همچنین حضرت امام خمینی (ره) نماز جمعه را توسط آیةالله راستی کاشانی که از فضلای قم می باشند به این جانب ارجاع دادند آیةالله راستی تلفن زدند و گفتنذ که خدمت حضرت امام هستم فرمودند: که نماز جمعه را آقای صبوری بخواند من نیز قبول کردم و گفتم هفته آینده میخوانم. نمیدانم چه دستی در کار بود در همان روز نماز جمعه را خواندند و صحنه را عوض کردند مرتب دست های مرموزی بود که کارشکنی می کردند ولکن الحمدلله بعد از آن موفق به پیگیری مطالب علمی دقیق و حل معضلات شدم. نماز جمعه را هم دیگران اقامه کردند و اینجانب از این کار خوشحال شدم که در این ایام پیری با انواع کسالت ها و کثرت دشمنان دوست نما و منافقین چند چهره حلیف القرآن و اهل البیت گردیده ام افرادی که سابق و لاحق امر اینجانب را می دانند آگاهند و مطلع هستند که در تمام عمر نه ملکی و نه عقاری اندوخته نکرده ام و از این رهگذر نیز کلاهی برای خود ندوخته ام و جز درس و بحث کار دیگری نداشته ام الحمدلله علی جمیع النعم.
«شمه ای از حالات بعض مردم کاشان»
آن طوریکه از بعض نوشته های علماء کاشان ظاهر می شود،[5] و شاید بتوان در حالات مردم آخر الزمان هم پیدا کرد در لابلای روایات صادره از معصومین «علیهم السلام» غالب مردم با دانشمندان واقعی علوم آل محمد «صلوات الله علیهم اجمعین» سازگاری نداشته اند فقط با مدعیان دروغین از صاحبان مقامات دنیویه و قدرتمندان زورگو از برای حصول مقاصد دنیوی خویش باب مراوده باز کرده و دوستی می کنند.
چنانچه عالم جلیل مرحوم السید ابورضا حسنی راوندی «قدس سره» نیز بدی رفتار اهل کاشان را یادآور شده در نامه ای که به پسرش احمد نوشته است، از جمله این چند شعر![6]
أبنّی فاسکن إصفهان مکرّما حلف المسرّة ضاحکاٌ مستبشراً
واترک اباک یقاس قاسان التی أضحت بأیدی الجور تیها مقفرأ
قد اوحشت ساحاتها و عراصها فلو اطلّعت رأیت امرا منکرا
و رأیت فیها ضاحکاٌ متعجّباً من اهلها او باکیاً مستعبراً
او هارباً متردداً او کامناً مترصداً او خائفاٌ مستعشراٌ
والله جارک حیث کنت من الاذی و بصیر شأنک فادعه مستصرا
مخفی نماند: که السید الاجل ابوالرضا - فضل الله بن علی بن عبیدالله الحسنی الراوندی الکاشانی - از اجله علماء شیعه امامیه بود من علماء المأة السادسة المتوفی (قبل 547) و مدفن مطهرش در زاویه جنوبی قبرستان محله پنجه شاه کاشان است. و به زبان عوام معروف است به مقبره سلطان «سدمی» که این لفظ مخفف «سید امیر» می باشد.
منبع: الطرائف الجعفریه، ص 6 الی 14.
[1] مقدمه کتاب «الطرائف الجعفریه» ص 6 الی 14.
[2] پیچیدم همه را و به رطوبتی قناعت کردم.
[3] مغانم المجتهدین تالیف مرحوم آیة الله مولا حبیب الله شریف کاشانی (ره)،
[4] این کلام به نقل متواتر از حضرت نقل شده است.
[5] مانند مرحوم فاضل نراقی و آخوند مولا حبیب الله شریف «رحمةالله علیهما»
[6] البته مرحوم آخوند مولا حبیب الله شریف کاشانی نیز در دیوان شعرش فصلی عنوان نموده به نام شکایت نامه که می فرماید:
نعوذ بالله ز شر مردم کاشان خیار مردم کاشان بتر ز عقرب کاشان.