آیت الله حاج سید محمد علی شیرازی فرزند مرحوم آیت الله حاج سید عبدالله شیرازی در سال 1326 هجری شمسی در نجف اشرف دیده به جهان گشود و تحصیلات حوزوی خود را در همان دیار پی گرفت.
وی پس از یک مقطع طولانی اشتغال به درس و تدریس در حوزه علمیه کهنسال نجف و انجام خدمات فرهنگی و اجتماعی و مبارزه سخت و شدید با رژیم بعث حاکم بر عراق و به وجود آمدن شرایط سخت و دشوار برای حوزه علمیه نجف اشرف که منجر به تبعید بیشتر روحانیون آن حوزه و عموم ایرانیان شد همراه با پدر بزرگوارش به ایران مهاجرت کرد در مشهد مقدس سکنی گزید.
روحیه مبارزه و استکبارستیزی باعث شد تا در جریان انقلاب اسلامی بیت آیت الله شیرازی به یکی از پایگاه های مبارزه تبدیل شود. یکی از ویژگی های این عالم بزرگ رصد تحولات جهان اسلام و رسیدگی به وضعیت مسلمانان به ویژه در منطقه است از این رو دوستان، آشنایان، مریدان و مقلدانی از بیشتر کشورهای همسایه دارد.
برای آشنایی بیشتر با فعالیت ها و اندیشه های این عالم شیعی به بیت ایشان در مشهد رفتیم و از دیدگاه های ایشان درباره حوزه نجف، شرایط کنونی حوزه ها و مبارزه علیه استکبار بهره بردیم. آنچه در پی می آید حاصل این گفت وگو است.
حضرتعالی در حوزه علمیه نجف تحصیل کردید. فضای آن حوزه و شرایط کنونی آن را چگونه می بینید؟
شکی نیست که حوزههای علمیه اساس هرگونه خدمات و وظایف دینی است. هرگونه خیر و برکتی در جهت نشر معارف اهل بیت(ع) و نشر معارف عالی قرآن کریم در گرو حوزه علمیه است. حوزههای علمیه هستند که مرجع و مجتهد و فقیه پرورش میدهند و تحویل جامعه میدهند. خلاصه هرجا مرجع، فقیهی و مجتهدی باشد همانجا حوزه تشکیل میشود. نجف اشرف از هزار و چند سال پیش، یعنی از بدو حرکت و استقرار شیخ طوسی تا به حال حوزه بوده است. این حوزه تاکنون توانسته فحو، علما و اعلام دین را تحویل جامعه دهد. حوزه در مقطع کوتاهی به کربلا، حله، کرخ و در زمان خواجه نصیرالدین طوسی به بغداد منتقل شد ولی با این حال شاخص، نجف اشرف بوده است. اکنون حوزه های علمیه قم و مشهد مقدس در کنار حوزههای علمیه دیگر استان ها فعالیت خوبی دارند اما همه این حوزهها، با کمال تأسف افت کرده است. ما با توجه به ذهنیتی که از گذشتههای حوزههای علمیه داریم الان را زمان افت حوزهها میدانیم.
علت آن را چه میدانید؟
عوامل مختلفی در این مساله دخیل بوده است. من توجه همه حوزهها را به گذشته حوزههای علمیه معطوف میکنم که چه بوده و حالا چه شده است. طلاب باید بیشتر درس بخوانند، بیشتر زحمت بکشند و فعالیت بیشتری بکنند. الان ما حوزههای علمیه و طلبههای زیادی داریم؛ قم بیشتر از 50هزار طلبه دارد. 25هزار طلبه در مشهد هستند. باید ببینیم آیا کثرت کمی برای ما مفید است یا محتوا و کیفیت.
مرحوم آقای شیرازی از استادشان مرحوم آقا ضیاءالدین عراقی(میرزای شیرازی از شاگردان آقاضیاست نه از شاگردان میرزای نائینی. این بزرگان همهشان شاگرد آقاضیاء بودند و بعدا عدهای منتقل شدند به میرزای نائینی وگرنه عمده علمیت از آنِ مرحوم آقاضیا عراقی بود.) نقل میکردند: روزی تصمیم گرفتیم شاگردان درس آخوند را بشماریم. دم مسجد شیخ طوسی نشستیم که وقتی درس آخوند تمام شد شاگردان را بشماریم. دیدیم هزار و 133 نفر طلبه از درس آخوند بیرون آمدند. این به اضافه هفتاد، هشتاد نفری بود که چون در مسجد جا نبود از پشت بام مدرسه قوام درس آخوند را پی می گرفتند. با این حساب جمعا هزار و 200 نفر در درس ایشان شرکت می کردند که حداقل چهارصد نفرشان مجتهد مسلم بودند. مجتهد که میگویم نه مجتهد حالا، مجتهد آن وقت که تعمق علمی در مبانی اصولی، فقهی، رجالی و ... داشتند. آن موقع حوزه نجف در مجموع سه هزار طلبه داشت. الان در مشهد چند مجتهد به معنای واقعی، به حمل اولی ذاتی، نه حمل شایع صناعی وجود دارد؟ کثرت عدد که در منشأ اثری ندارد، محتوا خیلی پایین آمده است. ما از نظر کیفی بیشتر سیر نزولی را طی کرده ایم.
شرایط دنیای امروز با شرایط دنیای صدسال پیش فرق کرده است.
بله، هر زمانی کارهای و فعالیت شرایط خودش را دارد. ما منکر آن نیستیم؛ اما امکانات و شرایط، سیدمرتضی، شیخ مفید، علامه و وحید بهبهانی را پرورش نداد.
عرضم این است که با توجه به فرض قبول شرایط، آیا ما هنوز میبایست بگوییم که خروجی حوزه مثلا از هزار نفر، دویست نفر فقط مجتهد باشند؟ و اگر اجتهاد نبود، ما طلبه خوبِ به دردبخور نخواهیم داشت؟ بعضیها قائل به این هستند. بعضیها هم میگویند ما باید متناسب با نیاز دنیا و نیاز کشور، عدهای مجتهد تربیت کنیم، عدهای خطیب و عدهای محقق.
ما منکر آن نیستیم. ما به کسی که متبحر در فقه و اصول باشد مجتهد میگوییم؛ اما اگر در رشتههای دیگر متبحر بود، به او مجتهد نمیگوییم. من دایره اجتهاد را توسعه میدهم و میگویم متبحرِ در هر رشته، مجتهد است. ما در رشتههای حدیث، رجال، تفسیر و معارفی که سروکارش با دین و مذهب است، چند نفر مجتهد داریم؟ باید اصول حفظ شود. باید فرمایش پیامبر فراموش نشود. حضرت میفرماید: «إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آیَةٌ مُحْکَمَةٌ أَوْ فَرِیضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ» محوریت برای ما معارف دین است. من مکرر به طلاب پاکستانی یا طلاب افغانی میگویم که ما صرفا مجتهد به معنای مصطلح نمیخواهیم. ما خطیب و مبلغ توانا میخواهیم. ما که نمیخواهیم مبلغ، حتما مجتهد در فقه و اصول باشد؛ اما باید دانست که اجتهاد در حوزهها اصل است و نباید از دست برود. باید روی آن کار شود و سایر خروجیها تراوش شده از آن باشد. من وقتی میبینم اجتهاد در این جهت که محور و اصل بوده، افت محسوسی داشته، احساس تألم روحی میکنم. ما دلمان میخواست طلاب، عزیز، زیاد و در رشتههای مختلف وارد باشند ضمن این که متأله شوند، محتوا داشته باشند؛ اما این محتوایی که میگوییم جدای از اصل و اساس نباشد.
ما می خواهیم با فعالیتهای حضرتعالی بیشتر آشنا شویم. مخصوصا اینکه میبینیم دایره فعالیتتان در بخش بینالملل خیلی گسترده است. البته شرح زندگینامهتان در سایتتان هست؛ اما میخواهیم از زبان خودتان بپرسیم این روزها چه میکنید؟
از زمانی که آقای شیرازی عراق بودند، الحمدلله هم توفیق فعالیتهای حوزوی داشتیم و هم فعالیتهای اجتماعی. اجتماعی به معنای فعالیتهای سیاسی و تحولاتی که در کشورهای مختلف بود. بنده به لطف الهی این توفیق را داشتم که از سنین اولیه عمر در راستای کارهای خدماتی حوزه و بیت مرحوم ابوی باشم. از سن ده سالگی در مسائل اجتماعی، سیاسی فعالیت داشتم. از روزهای اولی که در عراق رژیم سلطنتی به رژیم جمهوری تبدیل شد، یعنی از سال 58 میلادی ـ حدود 56 سال قبل ـ فعالیت داشتیم. با کشورهای مختلف اسلامی از جمله پاکستان، افغانستان، هند و کشورهای عربیِ خلیج فارس، سوریه و لبنان و عربستان ارتباطهای خیلی وسیعی داشتیم. زمانی یک سرکنسول پاکستانی آمده بود مشهد. او قبلا سرکنسول پاکستان در بغداد بود و در آن زمان در نجف پیش ما میآمد. فردی متدین، پایبند و ولایی بود که نمازش ترک نمیشد و از یک خانواده مذهبی در پاکستان بود. در مجالس حضور دائمی داشت. برادرش در پاکستان بیتی را که مربوط به آیتالله سیدمحسن حکیم بود اهدا کرده بود. وقتی او در مشهد سراغ ما آمد برخی نیروهای امنیتی آمدند گفتند این سرکنسول پاکستان عنصر خطرناکی است و از آمریکا است و ... من واقعا خندهام گرفت. گفتم بنده که در این جا نشستهام، میتوانم ارتجالا بدون مراجعه به دفتر و کتابی، اسم پانصد آخوند در پاکستان، با ذکر مراکز فعالیتشان در نقاط مختلف پاکستان را برای شما بگویم. بگویم چه کسی مأمور سیا است و چه کسی مأمور کجاست. چه کسی خدمت میکند و چه کسی خیانت. من یک عمر است که با پاکستان آشنایی دارم. خیابان و کوچههای شهرهای پاکستان را میدانم، همچنین افغانستان و عراق را. چون فعالیت و ارتباطمان با مردم این کشورها زیاد بود، طبیعی است که اینجا نیز همان ارتباطها ادامه دارد. به همین جهت ما مسائل کشورهای اسلامی و عربی را زیر نظر داریم. عراق در رأس است. همه مسائلشان را زیر نظر داریم و فعالیت میکنیم، اظهارنظر میکنیم و پیام میدهیم. کسانی که از این کشورها به مشهد میآیند شاید کم پیش بیاید که اینجا نیایند.
شنیدیم که شما در عربستان در منطقه قطیف دفتر دارید.
بله.
در مورد شجره طیبه شیرازیها برای ما توضیح بدهید.
بله شجره طیبه است. اولاً شاعر میگوید:
هرگز از شیراز مردی برنخاست/ یا معلم بود یا گوهرشناس
شیراز از شهرهایی است که برازنده و عالم زیاد داشته است. من مقدمه ابن خلدون را مطالعه میکردم نکتهای راجع به شیراز خواندم. ایشان وقتی وارد شیراز و ایالت فارس میشود در مقدمه کتابش مینویسد «و کانت تسمی فی الحَقبه طویله من الزمن بدارالعلم لکثره الوجود العلماء فیها» یعنی تاریخ از گذشته، شیراز را دارالعلم میداند. سپس ادامه میدهد در یک زمان، در شیراز سیصد عالم وجود داشت. شیراز همیشه اینگونه بوده است.
ما در نجف که بودیم در یک مقطع، هفت یا هشت مرجع به نام شیرازی بودند. مرحوم والد ما، مرحوم آقامیرزا عبدالهادی شیرازی که واقعا از مراجع منزه بودند و خیلیها ایشان را با آقاسیدعبدالهادیِ ما اشتباه میگیرند و مراجع بزرگوار دیگر.
آیا خاندان سیدمحمد شیرازی با خانواده حضرتعالی نسبتی دارند؟
ما نسبت نسبی نداریم. آنها حسینی هستند و ما موسوی هستیم؛ اما آنها هم شیرازی هستند. البته برخی ارتباطات سببی و خانوادگی میان ما هست. آنها در کربلا بودند. مرحوم آقامیرزامهدی شیرازی کربلا بودند. نجف نبودند. از اصحاب و حواریین مرحوم حاج آقاحسین قمی به شمار میآمدند و از تلامیذه ایشان بود. مرحوم آقامیرزامهدی، به عنوان یک نیروی علمی قوی در حد فقاهت مطرح نبود. شاخصه ایشان تقوا بود؛ یعنی جنبه تقوای ایشان بیش از جنبه علمیتشان بود. او چهار پسر داشت. پسر بزرگ محمدشیرازی بود که از عراق به کویت رفت و مدتی در آنجا بود و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به قم آمد و در اینجا فراز و نشیبهایی داشت.
چه شد که ایشان در ایران مهجور واقع شدند؟
اجازه بدهید وارد این مباحث نشویم. چون یک سری مسائل هست که آسوده دلی میخواهد و شب مهتابی!
ما دوست داریم یک شب مهتابی خدمت شما برسیم! الان از آن خانواده میرزامهدی شیرازی چه افراد شاخصی ماندهاند؟
از آن خاندان آقاسیدمحمد که فوت شد. تشکیلات آقاسیدمحمد شیرازی، یک تشکیلات سازمان یافته بود. با همه کربلاییها و... در ارتباط بود و فعالیت داشت. یک حالت – شاید تعبیرم درست نباشد- حزبی داشتند و هماهنگ و یکنواخت حرکت میکردند. پیروان و دوستان ایشان یکنواخت حرکت میکردند و برنامه میریختند برای اینکه آقاصادق را به جای اخویشان به عنوان مرجع مطرح کنند.
می گویند مرحوم آقاسیدمحمد در سی و پنج سالگی اعلام مرجعیت میکند و البته آقای خویی در مورد ادعای مرجعیت ایشان موضع میگیرند.
بله ایشان و مرحوم آقای شاهرودی موضع گرفتند. البته مرحوم سیدمحمد در برخی درسها قوی بودند و چون استحکام سازمانی قویای داشتند توانستند بر اوضاعشان مسلط شوند. آن استحکام سازمانی را الان بیشتر دارند.
یک برادر هم آقاسیدحسن شیرازی بود که در سوریه ترور شد. در عراق زندان شد و بعد از آزادی به سوریه رفت و توسط ایادی بعثیها در آنجا ترور شد.
یک برادر هم آقامجتبی است که در انگلستان از سخنان ایشان بهرهمند می شوید! از حرکتهای ایشان خیلی متأسفیم. حرکات نامطلوبی است.
به نظر شما خانواده شیرازی با سیدمجتبی و هتاکیهای او علیه علمای ایران موافقند؟
اظهار برائت نمیکنند. من به بعضی هایشان میگویم. میگویند نظر خودش است و ما کاری نداریم. هیچ وقت در جایی شنیده و مشاهده نشد که اظهار تأسف و تألمی شده باشد و از او تبری کنند. داماد ایشان یاسر الحبیب است. آن روحانی کویتی که الان لندن نشین شده است. یاسر الحبیب در سخنانش، موضع خودش را به آقاسیدصادق شیرازی با عنوان مرجعیت اعلای شیعه مستند میکند؛. متأسفانه این یاسر الحبیب مواضع تندی دارد. خود آقامجتبی هم که از مرز خارج است.
ظاهرا در فعالیت بین المللی موفق هستند؟
بله، خیلی. عرض کردم فعالیت بین المللی و سازماندهیشان خیلی قوی است. همین یکی دو روز قبل صحبت این بود که مدتی است کویت و کشورهای عربیِ خلیج فارس، به ایرانیها ویزا نمیدهند. یک آقایی گفت جز به تشکیلات آقاسیدصادق شیرازی، به دیگران ویزا نمیدهند. آنها نفوذ فوق العادهای دارند و فعالیتهایشان خیلی وسیع است. از دستگاه آقاسیدصادق ویزاگرفتن و به آمریکا و دیگر کشورهای اروپایی رفتن، خیلی طبیعی است. ممکن است افرادی، بستگانی در آمریکا داشته باشند و چندین سال بخواهند به جهاتی سفری به آمریکا داشته باشند و موفق نمیشوند؛ ولی مجموعه ایشان بحمدلله موفقند!!!
مطالب دیگر چیزهایی است که اسرار ناگوست و ما هم نباید بگوییم و شما هم نباید بشنوید. خلاصه آنها یک خانداناند که بعضی از اقوامشان در کربلا و در مکه بودند و هستند. الان یکی از فرزندان آقاسیدمحمد شیرازی در قسمتی از صحن مطهر نماز میخواند.
اما خانواده محترم خودتان؟
در مورد خانواده ما، مرحوم آقای شیرازی ساکن نجف بودند. نفوذ ما در کشورها، زیاد بوده و هست. ما امسال چند روز قبل از محرم بنابر هماهنگی که با بعضی از افاضل حوزه علمیه و اساتید دانشگاه الکوفه ـ یکی از مهمترین دانشگاههای عراق ـ داشتیم قرار شد به مناسبت سیامین سالگرد رحلت مرحوم والدمان، مراسمی در نجف بگیرند. ما در آنجا چند مدرسه داشتیم. یک مدرسه که دوسه هزار متر بود؛ خانه و حسینیه و نمازخانه داشت. همه را صدام با خاک یکسان و پاک پاک کرد و تنها یکی از آن مدارس سالم مانده است. به حسب ظاهر مدرسه متواضعی بود. از جهت محتوا هم خیلی خوب بود. من خودم رفتم بعد از سقوط چند بار مدرسه را بررسی کردیم. بعد تصمیم به تجدید بنا گرفتیم و مشغول شدیم. بحمدلله الان مدرسه با وضع خوبی در شش طبقه در حال ساخت است. دو طبقهاش آماده است. برنامهریزی کردیم که سیامین سالگرد مرحوم آقای شیرازی را در آنجا برگزار کنیم. از اکثر نقاط عراق شرکت کردند. تعداد کمی از شهرهای عراق بود که در این مراسم شرکت نکردند. این برای افراد و حتی برای خود حوزه جالب توجه بود. الان سی سال است که آقای شیرازی فوت کردند. سی و هفت سال پیش از نجف بیرون رفتند و در سیامین سالگردش یک چنین توجهی شده بود. این مرهون سابقه علمی و مبارزاتی ایشان است که برای همه خیلی چشمگیر بود. خاطرهای که همه مردم عراق از بزرگ و کوچک دارند این است که ایشان عکس عفلق را با عصایش زد و انداخت. این خاطره حتی زبانزد بچههای عراقی است. میشل عفلق فردی مسیحی و مؤسس و خدای حزب بعث بود. بعد از او حسن البکر و سپس صدام بود. عکس میشل عفلق، مقابل ایوان طلای امیرمؤمنان(ع)، کنار در ورودیِ بازار، درب بزرگ حرم، با قاب بزرگ نصب شده بود. فضای اختناق فوقالعادهای بر مردم اعمال میشد و مردم واقعاً وحشت داشتند و کسی هم جرئت نمیکرد که عکس آن انسان پلید را بردارد؛ اما مرحوم والد ما، آیتالله سیدعبدالله شیرازی نتوانست این فضا را تحمل کند و یک روز هنگام ورود به حرم، با عصا زد و این قاب عکس بزرگ را انداخت و شکست. از آن روز، خاطره شکستن عکس عفلق زبانزد شد.
ایشان مجاهدتهای زیادی در عراق داشت. بنده هم در اکثر برنامهها اجراکننده بودم. آنجا زندان هم شدم. فرار کردم آمدم تهران. این است که روابط ما با عراق و عراقیها خیلی وسیع است. در یکی از سفرها با نوری المالکی و ابراهیم جعفری ملاقات داشتیم. سخنرانی مفصلی برای دکتر ابراهیم جعفری کردم.
خاطره این عکسی که داخل حسینیه زدید را برای ما بگویید.
بعد از انقلاب، سال 58، مرحوم والد به حج مشرف شدند. سفر خیلی مهمی آنجا داشت. آن وقت پرواز حج از مشهد نبود بلکه از تهران بود. از مشهد که به تهران رفتند دو روز تهران ماندند. آن ایام مصادف بود با ایام انتخابات مجلس خبرگانِ تدوین قانون اساسی. مرحوم والد در حسینیه فاطمیون تهران توقف کردند. علما و مسئولین تهران، نخست وزیر و وزرا، اعضای مجلس خبرگان، مرحوم آقای بهشتی، اردبیلی و ... همه برای دیدار ایشان آمدند. دیدارهای عمومی زیاد بود. ایشان قبل از سفر حج، به قم هم مشرف شدند. دو روز هم قم بودند. در همان دو روز اقامتشان در قم، همه آقایان به دیدن ایشان آمدند. حضرت امام(ره) هم آمدند. این عکس مال آنجاست.
ما عکسهایی در سایت شما دیدیم گویی دیگر مقامی از مقامات عالی رتبه عراق نمانده که با شما دیدار نکرده باشد.
بله. همه آنها میگویند در دوران جهاد تنها کسی که پشتوانه ما بود و به ما رسیدگی میکرد مرحوم آقای شیرازی بود. میگفتند که خود شما بودید که می آمدید و به ما کمک مالی میکردید. فعالیت ما جنبه حزبی و گروهی خاص نداشت. تنها صحبت از مبارزه با رژیم بعث و هیأت حاکمه آن روز بود.
از شما دعوت نکردند که در عراق مستقر شوید و آنجا بمانید؟
مکرر دعوت میکنند. علما و طلاب و فضلا و مردم و حتی مسئولین عراق و عشایر و قبائل دعوت میکنند. ما ماندیم بر سر دوراهی. ما با احترام به ایران و ایرانیها، اما در عراق بیشتر اقامت داشتیم. نجف مسقط الرأسِ ماست و هر چه داریم آنجاست. علمی که در نجف اشرف هست جای دیگر نیست. انا مدینه العلم و علی بابها. نجف، نجف است و هیچ چیزی جای نجف را پر نمیکند؛ نه مشهدِ امام رضا و نه قمِ حضرت معصومه. هیچ جایی پیکره معنوی حضرت امیر سلامالله علیه را ندارد. امیرالمؤمنین ابوالاعلی و خیرالائمه است. حساب امیرالمومنین با همه ائمه علیهمالسلام جداست. من حتی میگویم درست است که خدای متعال خواسته عشق امام حسین (ع) در دل مردم باشد و بقا دین مرهون شهادت امام حسین (ع) است؛ اما پیامبر (ص) اکرم میفرمایند «و ابوهما خیر منهما» پدر امام حسن و امام حسین علیهم السلام از آنها بهتر است. در کربلا گفتند «بغضا منا لأبیک» ما به خاطر کینهای که نسبت به پدرت داریم با تو میجنگیم. به هر جهت همه چیز در نجف اشرف است.
چه شد که حوزه نجف دچار فترت شد و این حوزه به قم منتقل شد؟
به دلایل سیاسی. علما را از نجف بیرون کردند. این مقداری هم که ماندند به اراده خداوند متعال بود. آنها اصلا میخواستند نجف را پاک کنند. فترتی در حوزه رخ نداد. در اثر فشار سیاسی، علما را از نجف بیرون کردند. شما نمیدانید صدام چه جنایاتی در قبال حوزه و دین و دیانت و شیعه مرتکب شد. واقعا در طول تاریخ چنین اتفاقی کم رخ داده است. من و نماینده حضرت امام خمینی(ره) و آقای خویی در کربلا پیش استاندار رفتیم و طی مذاکراتی در مورد حوزه توافقاتی کردیم. آنها یک هفته به ما مهلت دادند. همان شب از نماز، شرطه و پلیس و نیروهای امنیتی آمدند و هزار و صد نفر از طلبههای فاضل، آیتالله، عالم و مجتهد و ریش سفید را گرفتند و به کاروانسرا بردند و بعد از مرز بیرون کردند. معلوم بود که دیگر حوزهای نمیماند. بعد از اینکه اوضاع آرام شد، از دوهزار طلبه ایرانی، فقط 17 طلبه باقی مانده بودند. همه طلبههای پاکستانی، هندی و ... را بیرون کردند.
در حوزه نجف افراد دیگری مانند مرحوم والد شما بودند که انگیزه مبارزه سیاسی داشته باشند؟
بودند ولی صدام جانی بود. شاه، اصلا به ناخن انگشت صدام هم نمیرسید. از زمان شروع مبارزه حضرت امام(ره)، حداقل از سال 42 تا 57، شاه چند آخوند و روحانی را اعدام کرد؟ یکی از آنها مسلما نواب صفوی است. او هم در زمان آیتالله بروجردی بود. نه اینکه (پناه بر خدا) شاه از آیتالله بروجردی چراغ سبز گرفت. نه ابدا، استغفرالله. ولی تصمیم مرحوم آقای بروجردی این نبود. به دولت نصیحت کردند که این کار نشود، اما در مقام معارضه و موضعگیری هم در نیامدند.
دو نفر دیگر از آقایان که مطرح میشوند آیتالله سعیدی و آیتالله غفاری هستند که این دو نفر را هم اعدام نکردند. میگویند این دو بزرگوار در زندان و زیر شکنجه کشته شدند. بله شکنجه کردند و ما بحثی نداریم و در مقام تبرئه نیستیم. ولی صدام حداقل دوهزار عالم، استاد، فاضل، مجتهد، امام جماعت و آخوند و معمم را اعدام کرد. یک بیانیه صادر کردند که پسر آسیدابوالحسن جاسوس اسرائیلیهاست. هر کس بتواند او را گیر بیاورد و تحویل بدهد ده هزار دلار جایزه دارد. این دو هزار روحانی به اضافه حداقل دو سه میلیونی است که صدام آنها را اعدام کرد. صدام یک جانی بود. در بغداد دستگاههای چرخ گوشت آورده بود و آدمها را زنده زنده داخل آن می ریخت. پهلوی و صدتا مثل پهلوی در ایران، در خوابشان نیز این جنایتها را نکردند.
در عراق همه علما انگیزه مبارزه داشتند. کل نجف مبارزه بود. البته مرحوم آقای شیرازی در کنار آقاسیدمحسن حکیم نسبت به سایر علما و مراجع عظام تقلید پیشتاز مبارزه بودند.
خود صدام با کلت خودش بنت الهدی خواهر آقاسیدمحمدباقر صدر را زد. آقای خویی با آن همه عظمت را با ماشین بردند پیش صدام. در حرکت انتفاضه سال 91 از خانواده حکیم سی و پنج نفر را شهید کردند.
ما خانواده هایی در نجف اشرف داریم که سی نفرشان اعدام شدند. از خانواده دایی مرحوم آیت الله میلانی سه نفرشان اعدام شدند.
این بعثیها الان در قالب حزب داعش نیستند؟
همان ها هستند. امتزاج یافته وهابیت، بعثیها، طالبان، القاعده، سلفیها و اخوان المسلمین هستند.
حاج آقا ما می خواهیم چندشب مهتابی! خدمت شما برسیم و از مطالبتان استفاده کنیم.
من از شما تشکر میکنم. از خبرگزاری رسا قدردانی میکنم و برای توفیقاتتان دعا میکنم. البته با کمال تأسف با مشکلات مواجه هستیم.
هدف ما این است که نظرات حضرتعالی را بیواسطه منتقل کنیم تا شماتت بدخواهان راه به جایی نبرد.
خداوند متعال توفیقات شما را روزافزون بفرماید ما هم برای توفیق شما دعا میکنیم. انشاءالله کارها و فعالیتهایمان در خدمت اسلام و مکتب و بعد از آن در خدمت نظام اسلامی باشد. همه جور حرف زده میشود. شخصی دید یک نفر با گریه و زاری قرآن میخواند و امیرالمؤمنین علیهالسلام را لعن میکند. گفت تو که قرآن میخوانی چرا حضرت را لعن میکنی، آن هم در زمان خلافت خود حضرت. گفت این علی نماز نمیخواند، کسی که نماز نمیخواند ملعون است. معاویه علیه اللعنه شرایطی به وجود آورد که این حرف برای عده زیادی جا بیفتد.
یک وقتی از مرکز اسناد اینجا میآمدند و صحبتها را ضبط میکردند. من آنجا گفتم الان سی و چند سال از انقلاب گذشته است. شما که برنامهریزی میکنید و بعد نتیجهگیری و قضاوت میکنید، در میان شما یکی نیست که سنش در زمان پیروزی انقلاب حداقل 15سال بوده باشد. اصلا کدام یک از شما خاطرهای از انقلاب دارید؟ مگر اینکه از بزرگترها شنیده باشید. گفتم اگر از پیرمردهای شهر بپرسید که روز 10 دی، زمان انقلاب کجا بودید، میگویند بیت آیتالله شیرازی بودیم. از پابه سن گذاشته ها که بپرسید این جواب را میدهند.. کدام یک از این جوانان میدانند در دوران مبارزه در شهر مقدس مشهد چه خبر بود؟ این بیت چه وضعیتی داشت؟ این خیابانها چه وضعیتی داشت؟ روزهایی که تا آخر شب حضرت آقای خامنه ای و دیگران می نشستند و صحبت میکردند که مسائل را مطرح و نظرخواهی کنند تا تصحیح و تدوین شود، کجا بودید؟ حالا چهارتا بچه بعضی وقتها میآیند میپرسند موضع شما در مورد ولایت فقیه چیست؟ گفتم پدرنیامرزیده! میخواهید از من درباره ولایت فقیه سؤال کنید؟
پیش از انقلاب و در زمان دوران مبارزه فرزند یکی از علمای وقت به ما میگفت این چه وضعی است؟ همه جا حالت آرامش دارد جز مشهد. میگویند هر روز از سوی نماینده آقای شیرازی راهپیمایی برگزار میشود. جمع کنید دیگر! یک خورده کوتاه بیایید!
مرحوم آیتالله شیرازی دوران زندگیشان، دوران مجاهده بود. از زمان پهلوی، زندان رفتند و تبعید شدند. پیکره ایشان، پیکره مجاهده و مبارزه است. مسائل همیشه برایشان معلوم بود. طبیعی بود که معتقد بود باید مبارزه را ادامه داد، باید در برابر شاه جنگید.
از اینکه حوصله کردید و ما را به حضور پذیرفتید و برای ما وقت گذاشتید صمیمانه قدردانی میکنیم.
ما هم خوشحال شدیم از دیدارتان، دعا میکنیم برای ازدیاد توفیقاتتان.
گفت وگو از: حجت الاسلام علی پور و حجت الاسلام برزگر گنجی
مصاحبه با شبکه البغداد