برخی از اوصاف واثق
تاریخ وقوع:
وفات «واثق بالله» (232 ق)
مسعودي درمروج الذهب مينويسد: واثق خليفه مردي کثير الاکل و الشرب و واسع المعروف بود و در کار اهل بيتش مهر و تعطفي نام داشت و در کار رعاياي خود متفقد و متعطف بود و از پژوهش حال ايشان غفلت نداشت و در قول به عدل به مذهب پدرش و عمش ميرفت و احمد بن ابيدواد قاضي القضاة و محمد بن عبدالملک زيات در امور مملکت و رياست بر وي غلبه يافته بودند و واثق در هيچ کاري بيرون از رأي و تصويب اين دو تن اقدام نميکرد و هر کاري را که ايشان رأي ميدادند معيوب نميخواند و امور سلطنت و خلافت را به ايشان واگذار و مملکت را به ايشان تسليم و تفويض فرمود. صاحب روضة الصفا گويد: واثق مانند پدرش و عمش به مذهب اعتزال ميرفت اما سادات و علما را چنان مربي گرديد که در زمان او هيچيک از آن طايفه محتاج و درويش نبودند و او مردي کريم و اخلاقي پسنديده داشت و پيوسته در مجلس او علما و حکما و اطبا به مباحثات علوم عقلي و نقلي اشتغال داشتند. و در زمان او کافه رعايا و عامه برايا در مهد امن و امان زندگاني ميکردند و چنانکه به خلافت بگذرانيد با همه کس نيکوئي و احسان ورزيد و در تعظيم و تکريم جماعت علويان به اقصي العنايه بکوشيد و اموال فراوان به حرمين بفرستاد تا بر مساکين و نيازمندان آن دو مکان مقدس قسمت کردند. در زمان خلافت او در مکه معظمه و مدينه طيبه سائل نماند و چون خبر مرگ او به اهل مدينه رسيد چند شب مردم مدينه از زن و مرد به گورستان بقيع درآمده بساط تعزيت و ناله و ندبه بگستردند. مسعودي گويد: واثق دوستدار نظر و مناظره و اهل آن و دشمن تقليد و اهل آن و محب اطلاع و اشراف بر علوم ناس و آراي ايشان از متقدمين و متأخرين جماعت فلاسفه و متطببين بود و در مجالس او از اينگونه علوم مذکور و منقول ميگشت و او را اخبار نيکو است از آنچه در ايام حياتش از احداث و مباحثات علميه که در مجلس او براي نظر بين فقها و متکلمين در انواع علوم از عقليات و سمعيات در جميع فروع و اصول منعقد ميگشت. سيوطي مينويسد که يحيي بن اکثم گفت هيچکس بآل ابيطالب بقدر واثق احسان نکرد از جهان بيرون نشده بود و در ميان ايشان فقيري نبود يعني همه توانگر بودند. صولي ميگويد: واثق را به واسطه فضل و ادبي که داشت مأمون اصغر ميخواندند و مأمون او را بزرگ بر فرزندانش مقدم ميداشت و واثق بهر چيزي داناترين مردمان بود و به شعر نيکو امتياز داشت و در فن غناء در تمامت خلفاي روزگار اعلم بود و اصوات و الحاني بساخت که بقدر صد صوت برآمد و بضرب عود حذاقتي به کمال داشت و راويه اشعار و اخبار بود. قرماني و سيوطي در تاريخ خود مينويسند: يزيد مهلبي گويد: واثق کثير الاکل و بسيار خوار بود جدا. شيخ بن فهم گويد: او را خواني از زر ناب بود که از چهارپاره ترتيب داده بودند و بزرگي و ثقل آن چندان بود که هر يک را بيست مرد حمل ميکردند و هر ظرفي که بر آن خوانها از قدح بزرگ و کاسه بزرگ و پياله و بشقاب و ديگر ظروف مينهادند از طلاي خالص بود و اين خوان را به واسطه کثرت وزن از چهار قطعه مؤلف ساخته و در حقيقت هشتاد نفر حامل آن ميشده اند و به اين ترتيب وزنش از هزار و دويست من طلا افزون بوده است و از اين جا ميتوان بضاعت و تجمل خلفا را دانست.