زندگینامه (2)
تاریخ وقوع:
وفات «مؤیدالدین محمد ابن علقمی» (656 ق)
محمد بن محمد بن علی بن ابی طالب بن علقمی (۵۹۱ -۶۵۶ق) مشهور به اِبْنِ عَلْقَمی، سیاستمدار شیعهمذهب و آخرین وزیر عباسیان. برخی از مورخان اهل سنت که رفتار او را در واقعه تسخیر بغداد نکوهش کردهاند، از کفایت و کاردانی و آگاهی او در کشورداری به نیکی سخن گفتهاند.
ولادت
وی در ۵۹۱ق به دنیا آمد.[۱] اما برخی از منابع، سن او را به هنگام درگذشت ۶۳ یا ۶۶ سال ضبط کرده و به صورت ضمنی، تولدش را در ۵۹۰ یا ۵۹۳ق درستتر دانستهاند.[۲]
نسب و مذهب
برخی از مورخان ابن علقمی را ایرانی و اهل قم دانستهاند،[۳] لیکن بناکتی وی را عرب تبار و از نسل اسد بن خزیمه، از اجداد پیامبر(ص) به شمار آورده است.[۴] ابن طقطقی که در این باره به تفصیل بیشتری سخن گفته، ابن علقمی را از طایفه بنی اسد و از شهر نیل عراقدانسته است که پدر بزرگش نهری موسوم به علقمی در کنار فرات حفر کرد و از این روی این نام بر او نهاده شد.[۵]
ابن علقمى سیاستمداری فاضل و شیعى مذهب بود و بر این مذهب تعصب مىورزید.
اساتید
وی در اوان جوانی در حله نحو و ادب را نزد ابن ایوب عمیدالرؤساء ـ از دانشمندان شیعی ـ فراگرفت. سپس به بغداد رفت و نزدابوالبقاء عبدالله بن حسین عکبری به آموزش قرائت پرداخت.
در دستگاه عضدالدین
وی نزد دایی خود عضدالدین ابونصر مبارک بن ضحاک قمی که مردی فاضل و از بزرگان دولت عباسی و استاددار خلیفه مستنصر بود، شتافت. ابن علقمی چندی در دستگاه او به سر برد و سپس در دیوان ابنیه به نیابت وی گمارده شد و در آنجا به آموختن فن نامه نگاری و انشای نامههای دیوان پرداخت. زمانی که عضدالدین درگذشت، ابن علقمی نیز مدتی از کار دیوان کناره گرفت و گوشه نشین شد.
ناظر تشریفات دربار خلافت
در منصب استادداری
در ۱۹ شوال ۶۲۹ق /۸ اوت ۱۲۳۲م ابن ناقد به وزارت رسید. ابن علقمی هم در این هنگام از سوی خلیفه در منصب استادداری برقرار شد و خلعت یافت[۶] و این سمت را تا مدتهای دراز یعنی تا پایان خلافت مستنصر و چند سالی از خلافت مستعصم، همچنان برعهده داشت.[۷]
وزیر مستعصم
چون مستنصر درگذشت، شرف الدین اقبال شرابی و دیگر امیران لشکر، مستعصم را به جای پدر نشاندند. ابن ناقدِ وزیر بیمار بود و ابن علقمی هم ناگزیر بدین امر تن در داد و بدین سان موقع و مقام خود را حفظ کرد.[۸] ۳ سال بعد ابن ناقد درگذشت و در ۸ ربیع الاول ۶۴۳ق /۳ اوت ۱۲۴۵م ابن علقمی به جایش نشست. وزارت ابن علقمی ۱۴ سال یعنی تا پایان دوره عباسیان به درازا کشید.[۹]
قتل عام شیعیان بغداد
دوران وزارت ابن علقمی به سبب ضعف مستعصم و آشفتگی اوضاع و نیز اختلافی که در بین دولتمردان حکومت وجود داشت، خالی از درگیریها و تشنجات نبود. امیران لشکر و دیگر بزرگان عصر با وزیر که بر مذهب تشیع بود، دشمنی داشتند.[۱۰]
در ۶۵۵ق مجادلاتی میان سنیان و ساکنان ناحیه کرْخ -محله شیعه نشین بغداد- به وقوع پیوست. ابوبکر فرزند خلیفه به آنجا حمله کرد و در طرفداری از اهل سنت، ساکنان کرخ را قتل عام کرد و تنی چند از سادات بنی هاشم را به اسارت گرفت.[۱۱] وزیر از تهاجم سفاکانه فرزند خلیفه برآشفت، اما چارهای نداشت و چون توان مقابله آشکار نداشت، در این باره نامهای به سید تاج الدین محمد بن نصر صلایا حسینی که از بزرگان سادات عصر و به روایتی حاکم اربل بود، فرستاد و جریان را با اندوه برایش بازگو کرد.[۱۲]
سقوط بغداد
در ذیحجه ۶۵۵ق هلاکو ظاهراً به تحریک خواجه نصیرالدین به حوالی بغداد رسید و از خلیفه خواست ۳ تن از بزرگان دولت یعنی وزیر، سلیمان شاه و دواتدار را نزد وی بفرستد و سپس خود نزد او بیاید.[۱۳] در محرم ۶۵۶ق هلاکو بغداد را محاصره کرد. ابن علقمی به تنهایی نزد وی رفت،[۱۴] از این رو رقیبان او در شهر شایع کردند که وزیر با مغولان همراه است و با آنان ارتباط و نامه نگاری دارد.[۱۵] به گفته وصاف الحضرة ـ که در نقل این حوادث، به ابن علقمی با نظر دشمنی مینگریسته است ـ فرستادگان او پی در پی نزد هلاکو میآمدند و او را به گشودن بغداد برمیانگیختند.[۱۶] چندی پس از آن وزیر همراه با خلیفه پیش هلاکو رفت و اندکی بعد نیز خلیفه به قتل رسید، اما ابن علقمی مورد توجه قرار گرفت و خانهاش در شهر به محلی تبدیل شد که مردم در آن امان داشتند.[۱۷][۱۸]
وزارت دوباره ابن علقمی
چون کار تسخیر بغداد و نابودی دستگاه خلافت به انجام رسید، هلاکو ابن علقمی را دیگر بار به وزارت و فخرالدین دامغانی را به صاحب دیوانی و علی بهادر را به شحنگی (داروغه) بغداد برگزید و خود از شهر بیرون رفت.[۱۹] وزارت ابن علقمی این بار از ۱۴ صفر تا اولجمادی الثانی ۶۵۶ -تا هنگام وفات - ادامه یافت.[۲۰]
درگذشت
فرزندان
از ابن علقمی چند فرزند بر جای ماند:
-
یکی از آنان شرف الدین ابوالقاسم علی نام داشت که پس از مرگ پدر به جای او وزیر بغداد شد و در حوادث آن دوره نام او به میان آمده است.[۲۵]
-
فرزند دیگر او عزالدین ابوالفضل محمد، شاعر، نویسنده و دانشمند بود و اشعاری از او بر جای مانده است.[۲۶] او ظاهراً اندکی پس از پدر درگذشت.[۲۷]
خصوصیات
-
ابن علقمی وزیری کاردان، شایسته و در مملکت داری صاحب بصیرت بود. حتی برخی از مورخان اهل سنت که رفتار او را در واقعه تسخیر بغداد نکوهش کردهاند، از کفایت و کاردانی و آگاهی او در کشورداری به نیکی سخن گفتهاند.[۲۸]
-
ابن علقمی عنصری ملایم و طرفدار مماشات با مغولان بود، چه با شناخت عینی که از نیروها و امیران و بزرگان دربار خلافت داشت، توانست پیش بینی کند که آنان توانایی مقابله با مهاجمان را ندارند. از این روی راه مسالمت در پیش گرفت و برای جلوگیری از خون ریزی بیشتر خلیفه را به مدارا با مغولان خواند. همین نظر باعث گردید که مورخان، رفتار او را برخاسته از اعتقاد وی به مذهب شیعه بدانند. از این رو پارهای از آنان گفتهاند که وزیر آهنگ آن داشته که با انقراض عباسیان، شاخهای از علویان را به حکومت برساند.[۲۹]
-
برخی از نویسندگان چون منهاج[۳۰] با عباراتی زننده از او یاد کردهاند،[۳۱] اما کسانی چون ابن جوزی، که پیش از واقعه بغداد درگذشت، از او به نیکی سخن گفتهاند.[۳۲]
-
مورخان شیعه وی را شخصیتی برجسته، متدین و نیکوکار خواندهاند. گذشته از آراء متفاوتی که مورخان درباره او گفتهاند، نباید تردید داشت که ابن علقمی در مذهب شیعه تعصب میورزید. چون به قدرت رسید، اقامه نماز جمعه را متوقف ساخت تا آنکه مدرسهای برای شیعیان بنا کرد و مراسم نماز جمعه را در آنجا برپا داشت.[۳۳]
مراتب علمی
-
ابن علقمی از فاضلان عصر خود بود، شعر میسرود و در نگارش نثر عربی استاد بود. در خوشنویسی مهارت داشت و در تشویق عالمان کوشا بود. خود کتابخانهای داشت که ۱۰ هزار جلد کتاب نفیس در آن نگهداری میشد.[۳۴]
-
ابن ابی الحدید، شارح معروف نهج البلاغه، و نیز برادرش از حمایت او برخوردار بودند. این دانشمند شرح نهج البلاغه را به نام وزیر آراست و هدیههایی ارزشمند دریافت کرد.[۳۵] اثر دیگری به نام سبع العلویات را نیز که حاوی قصایدی منظوم است به وزیر اهدا کرد.[۳۶]
-
معاشرت با ابن طاووس
وزیر با ابن طاووس، دانشمند مشهور شیعی نیز دوستی و معاشرت داشت.[۳۸]
نجات ابن ابی الحدید از دست مغول
در واقعه بغداد، چون ابن ابی الحدید و برادرش موفق الدین به دست مغولان گرفتار شدند و بیم نابودی آنان میرفت، ابن علقمی با دشواری جان آنان را نجات بخشید.[۳۹]
پانویس
-
صفدی، ج۱، ص۱۸۵
-
ر.ک:ذهبی، ج۲۳، ص۳۶۲
-
خواندمیر، ص۹۹
-
بناکتی،ص ۷۳-۷۴
-
ابن طقطقی،ص ۴۵۵
-
ابن فوطی، ص۳۳-۳۵؛ صفدی، ج۱، ص۱۸۶؛ ابن شاکر، فوات الوفیات، ج۳، ص۲۵۴
-
ابن کثیر، ج۱۳، ص۲۱۲
-
هندوشاه، ص۳۵۵-۳۵۶
-
ابن جوزی، ج۸(۲)، ص۷۴۷؛ غسانی، ص۵۲۸؛ صفدی، ج۱، ص۱۸۵؛ ابن شاکر، فوات الوفیات، ج۳، ص۲۵۲
-
وصاف الحضرة، ص۱۵
-
منهاج، ج۲، ص۱۹۱؛ ذهبی، ج۲۳، ص۱۸۰؛ ابن خلدون، ج۵(۵)، ص۱۱۴۹؛ ابن تغری بردی، ج۷، ص۴۷-۴۸
-
وصاف الحضرة، ص۱۵؛ سبکی، ج۸، ص۲۶۳
-
رشیدالدین، ج۳، ص۵۴
-
جوینی، ج۳، ص۲۸۷؛ ابن فوطی، ص۳۲۶
-
رشیدالدین، ج۳، ص۴۷
-
ص ۱۶-۱۷؛ نیز ر.ک: منهاج، ص۱۹۱؛ مقریزی، ج۱(۲)، ص۴۱۲
-
دارالامان
-
ابن فوطی، ص۳۲۶، ۳۲۹-۳۳۰؛ رشیدالدین، ج۳، ص۵۸ -۵۹
-
جوینی، ج۳، ص۲۹۲؛ رشیدالدین، ج۳، ص۶۳؛ ابن خلدون، ج۵(۵)، ص۱۱۵۰
-
عزاوی، ج۱، ص۲۰۱
-
رشیدالدین، ۳/۶۴؛ غسّانی، ۶۴۱؛ اول جمادی الثانی
-
ابن طقطقی،ص ۴۵۸
-
هندوشاه،ص ۳۶۰
-
ابن کثیر، ۱۳/۲۱۳
-
رشیدالدین، ج۳، ص۶۲، ۶۴؛ ابن طقطقی، ص۴۵۶
-
غسانی، ص۵۷۴، ۵۸۲، ۵۹۴
-
ذهبی، ج۲۳، ص۳۶۲
-
ابن شاکر، فوات الوفیات، ج۳، ص۲۵۲
-
ابن شاکر، فوات الوفیات، ج۳، ص۲۵۲؛ ابن عماد، ج۵، ص۲۷۱-۲۷۲؛ ابن تغری بردی، ج۷، ص۴۷؛ سیوطی، ص۴۶۶
-
منهاج، ص۱۹۰ به بعد
-
ر.ک:وصاف الحضرة، ص۲۳
-
ابن جوزی، ج۸(۲)، ص۷۴۷
-
ذهبی، ج۲۳، ص۱۸۳
-
اقبال، ص۱۸۵
-
ابن ابی الحدید، ج۱، ص۳-۴؛ ابن طقطقی، ص۴۵۶؛ هندوشاه، ص۳۵۸-۳۵۹؛ آقابزرگ، ج۱۴، ص۱۵۸-۱۵۹
-
آقابزرگ، ج۱۲، ص۱۲۹
-
هندوشاه، ص۳۵۸؛ میمنی، ص۴۷-۴۹
-
عزاوی، ج۱، ص۲۶۲
-
هندوشاه، ص۳۵۹