داستان خنده دار - وفات آیةالله «ابوالقاسم قمی» (1353 ق)

داستان خنده دار

تاریخ وقوع: وفات آیةالله «ابوالقاسم قمی» (1353 ق)
داستان خنده دار شخصی دهاتی در محضر مرحوم حاج شیخ ابوالقاسم قمی
حضرت آیت الله آقای حاج سید علی لواسانی - دامت برکاته - قضیه شیرینی را از شخصی دهاتی نقل کردند که خود او این داستان را در محضر مرحوم حاج شیخ ابوالقاسم قمی می گفت و آن مرحوم بسیار می خندید و از این داستان به سرور می آمد با آنکه آن مرحوم اهل خنده نبود ولی هر وقت این شخص دهاتی را می دید می فرمود: قضیه را بیان کن.
قضیه از این قرار است که یک شخص دهاتی الاغی داشت که با آن رفع حوائج خود را می نمود و اجناس ده را با آن الاغ حمل می کرد همچون کره و ماست و روغن و به شهر می آورد و می فروخت و به جای آنها مایحتاج خود را در ده از قند و شکر و غیره بار می کرد و به ده می برد.
مدتها بدین عمل اشتغال داشت و از این باب زندگی می کرد و راهی غیر از این برای ارتزاق نداشت و سرمایه او هم فقط همین مقدار مختصری بود که بصورت جنس در روی الاغ بار می کرد.
یک روز که اجناسی را از شهر قم به ده برده بود با پول آنها یک مشک روغن خریده و به شهر حرکت کرد. نزدیک غروب شد و یادش آمد که نماز نخوانده است فوراً الاغ را نگه داشت و مشک روغن را بر زمین گذاشت و مشغول خواندن نماز شد.
در این حال شیطان به او وسوسه کرد که الاغ را نبستی و اگر الاغ الان بر زمین بخوابد و روی مشک غلط بزند مشک پاره شده و روغن را روی زمین می ریزد و الاغ هم در وقت خستگی در آوردن دوس دارد در روی زمین بغلطد به خصوص در جای نرم چون سبزه و چمن و زمین شن و از همه آنها نرمتر مشک روغن است.
خلاصه تمام این افکار از ذهن او عبور می کرد تا نمازش را سلام داد و تمام کرد. در این حال دید الاغش مشک را پاره نکرده است ولی خود را به روی زمین انداخته و مشغول غلط زدن است در همین حال یک غلط زد و خود را به روی مشک انداخت مشک پاره شد و روغن ها همه ریخت.
دهاتی می گوید: در این حال آمدم و بر سر روغن های ریخته نشستم و مدتی به آن نگاه کردم و پس از آن سر به سوی آسمان بلند کردم و گفتم: خدایا شکر   خدایا شکر
و باز به روغن ها قدری نگاه کردم و گفتم: خدایا شکر! خدایا شکر!
و باز به روغن ها نگاه کردم و سر به آسمان بلند کردم و گفتم: ای خدا پیش خودت گمان نکنی که من واقعاً شکر تو را به جای آوردم! نه چنین نیست! این شکر از هفتاد فحش خواهر و مادر بدتر است! معنایش را بدان.
مرحوم حاج شیخ ابوالقاسم با آنکه این قضیه را کراراً از این مرد شنیده بود باز هر وقت در منزل ایشان می رفت می فرمود: قضیه را بیان کن.(1)
پی نوشت:
(1) مطلع الانوار جلد اول صفحه 167-168
منبع
کلیه حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به پورتال انهار میباشد.

این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس