شرحی مفید - وفات «اقبال لاهوری» (1317)

شرحی مفید

تاریخ وقوع: وفات «اقبال لاهوری» (1317)

 21 آوريل 1938
محمد اقبال لاهورى شاعر بلند آوازه پاكستانى از اهالى پنجاب هندوستان مى باشد كه در 22 فوريه 1873 ميلادى مطابق با 1289 ه‍ق شمسى در شهر سيالكوت  در خانواده محترم و متوسطى از نظر طبقه اجتماعى چشم به جهان گشود. جد اقبال ، محمد رفيق كه كه يكى از ساكنان قريه لوى هار بود به اتفاق سه برادرش از كشمير زادگاه آباء و اجدادى خويش هجرت كرد و در شهر سيالكوت ساكن شد او كه شغل بازرگانى داشت بسيار متدين بود.
اقبال در دوران تحصيل در دبستان ، استعداد خاصى از خود نشان داد و بدين جهت به دريافت جوايزى نيز نايل گرديد.
او در دوران تحصيل ، توجه به يكى از دوستان بزرگ پدرش ( مير حسين ) شمس العلماء را كه دانشمند و محققى توانا بود و به شغل معلمى اشتغال داشت ، به خود جلب كرد. از آنجايى كه اقبال داراى فكر متعهد و ذهن وقاد و ظرفيت كافى و وافى بود و با احراز حداكثر موفقيت ، سرآمد امثال و اقران شد. در همان اوقات تحصيل مربى اش نه فقط او را به سرودن اشعار تشويق كرد، بلكه به او توصيه نمود كه به جاى اينكه به سبك و اسلوب محلى بنويسد، بهتر آن است كه به زبان اردو بنويسد.
اقبال پس از طى دوره دبستان وارد دوره متوسطه شد و در همين اوقات بود كه بعضى از اشعارش را كه بيشترشان غزل بود براى تصحيح نزد شاعر معروف اردو زبان متخلص به داغ مى فرستاد. داغ پس از چند مرتبه تصحيح اشعار وى صريحا نوشت كه اشعار اقبال محتاج به رسيدگى و تصحيح نيست .
اقبال به سال 1895 م . اولين امتحان دانشگاهى را پس از طى دوره كالج برگزار كرد. سرانجام براى كسب تحصيلات عاليتر رهسپار لاهور شد و همان طور كه آرزومند بود شالوده و اساس پروفسورى خودش را در اين شهر ريخت (اقبال در اين هنگام بيست و دو ساله و فعال بود).
مقارن همين اوقات لاهور به سرعت رو به توسعه و ترقى گذاشته بود و مى رفت كه مركز فرهنگى عظيمى قرار گيرد. در آن هنگام زبان اردو جانشين زبان فارسى شده بود و براى ترويج اين زبان چندين محفل اردوى تاسيس ‍ شده بود.
اقبال در يكى از جلسات يك انجمن ادبى در لاهور، منظومه معروف خود (به زبان اردو) كه راجع به هيماليا بود را قرائت كرد. اين منظومه در ماه آوريل 1901 در يكى از جرايد كثير الانتشار اردو به نام مخزن منتشر شد. همين امر موجب شد كه اقبال در سراسر محافل ادبى كشور شناخته شود.
اقبال در شهر لاهور تحت نفوذ سرآرنولدقرار گرفت و طولى نكشيد كه او مواهب و امتيازات قلب و فكر اقبال را كشف كرد و در سال 1987 م . تحت تعليم و ارشاد وى موفق به اخذ درجه فوق ليسانس شد. اقبال از اورينتال كالج لاهور به منظور تحصيل و تكميل فلسفه وارد دانشكده دولتى شد. در اين زمان مقام اقبال به عنوان يك شاعر معروف و مشهور به شبه قاره هند و پاكستان كاملا تثبيت شده و اولين كتابش را درباره اقتصاد به زبان اردو تاءليف و منتشر كرده بود.
اقبال به توصيه سرآرنولد به سال 1905 براى كسب تحصيلات عاليتر عازم اروپا شد. اقامت او در اروپا سه سال به طول كشيد، و در اين مدت در رشته هاى فلسفه و حقوق تحصيل كرد.
اقبال در دانشگاه كمبريج براى اخذ درجه دكترا رساله اى به نام توسعه و تكامل ماوراء الطبيعه در ايران تهيه و تقديم كرد. بعدا طى مدت كوتاهى زبان آلمانى را نيز فرا گرفت و دانشگاه مونيخ نيز به مناسبت همان تاءليف سابق الذكر مقام استادى در فلسفه را به وى اعطا كرد.
او در ماه اوت سال 1908 به وطن خود مراجعت كرد. پس از بازگشت به لاهور براى تدريس فلسفه و تعاليم ادبيات انگليسى وارد دانشكده دولتى شد و ضمنا براى تدريس فلسفه و تعاليم ادبيات انگليسى وارد دانشكده دولتى شد و ضمنا به شغل وكالت نيز مشغول گرديد اما بعدها از شغل استادى دست كشيد و همان كار وكالت را پيگيرى كرد، در نتيجه مسؤ وليت سنگينى بر عهده گرفت . از سال 1908 تا سال 1934 علاوه بر شغل وكالت در دادگسترى كه با كمال امانت و دقت آن را انجام مى داد مسئوليتهاى گوناگونى از جمله شاعرى و نويسندگى تا فعاليتهاى سياسى را بر عهده داشت . از سال 1934 علاوه بر شغل وكالت در دادگسترى كه با كمال امانت و دقت آن را انجام مى داد مسئوليتهاى گوناگونى از جمله شاعرى و نويسندگى تا فعاليتهاى سياسى را بر عهده داشت . از سال 1934
به انواع بيماريها از جمله گوش درد و چشم درد گرفتار آمد و در سال 1937 بيمارى و كسالتش بيشتر شد.
و از 25 مارس 1938 ناراحتيهاى جسمانيش شدت گرفت و با وجود معالجات مدام و مستمر و پرستارى دوستانش روز 21 آوريل 1938 برابر با اول ارديبهشت 1317 در سن شصت و چهار سالگى به درود حيات گفت .

 

استاد علامه شهيد مطهرى درباره اقبال مى نويسد:
در خارج از جهان عرب برخى مصلحان كه بتوان آنها را
قهرمان ناميد كم و بيش ظهور كردند. اقبال لاهورى را قطعا يك قهرمان اصلاح در جهان اسلام بايد به شمار آورد كه انديشه هاى اصلاحيش از مرز كشور خودش هم گذشت .
اقبال مزايايى دارد و نواقصى .
از جمله مزاياى اقبال اين است كه فرهنگ غرب را مى شناخته است و با انديشه هاى فلسفى و اجتماعى غرب آشنايى عميق داشته تا آنجا كه در خود غرب به عنوان متفكر و يك فيلسوف به شمار آمده است .

ديگر اينكه با همه آشنايى و شناسايى فرهنگ غرب ، غرب را فاقد يك ايدئولوژى جامع انسانى مى دانسته است ، بر عكس معتقد بوده است كه مسلمانان تنها مردمى هستند كه از چنين ايدئولوژى برخوردار و بهره مندند. لهذا اقبال در عين دعوت به فراگيرى علوم و فنون غربى ، از هرگونه غربگرايى و شيفتگى نسبت به ايسم هاى غربى مسلمانان را برحذر مى داشت . اقبال مى گويد:
مثاليگرى اروپا هرگز به صورت عامل زنده اى در حيات آن در نيامده ، و نتيجه آن پيدايش من سرگردانى است كه در ميان دموكراسيهاى ناسازگار با يكديگر به جستجوى خود مى پردازد كه كار منحصر آنها بهره كشى از درويشان به سود توانگران است . سخن مرا باور كنيد كه اروپاى امروز بزرگترين مانع در راه پيشرفت اخلاق بشريت است . از طرف ديگر مسلمانان مالك انديشه ها و كمال مطلوبهاى نهايى مطلق مبتنى بر وحى مى باشند كه چون از درونى ترين ژرفاى زندگى بيان مى شود، به ظاهرى بودن آن رنگ باطنى مى دهند.
مزيت ديگر اقبال اين است كه در ذهن خود درگيريهايى كه محمد عبده گرفتار آن بوده داشته است . يعنى يافتن راه حلى كه مسلمانان بدون آنكه پا روى حكم يا اصول اسلام بگذارند مشكلات سياسى و اقتصادى و اجتماعى زمان خود را حل كنند. از اين رو درباره مسائلى از قبيل اجتهاد، اجماع و امثال اينها زياد مى انديشيده است . اقبال اجتهاد را موتور حركت اسلام مى شمارد.
از جمله مزاياى اقبال اين است كه برخلاف ساير پرورش يافتگان فرهنگ غرب شخصا معنويت گرا است و از بعد روحى عرفانى و اشراقى نيرومندى برخوردار است . از اين رو براى عبادت و ذكر و فكر و مراقبه و محاسبة النفس و بالاخره سير و سلوك و معنويت و آنچه امروز آن را درونگرايى مى خوانند و احيانا تخطئه مى نمايند ارزش فراوان قايل است و از جمله مسائلى كه در احياء فكر دينى طرح مى كند اين مسائل است . اقبال احياء فكر دينى را بدون احياء معنويت اسلامى بى فايده مى شمارد. مزيت ديگر او اين است كه تنها مرد انديشه نبوده ، مرد عمل و مبارزه هم بوده است . عملا با استعمار درگيرى داشته است . اقبال يكى از پايه گذاران و مؤ سسان كشور اسلامى پاكستان است .
مزيت ديگر اقبال قدرت شاعرى او است ، قدرتى كه در خدمت اهداف اسلامى او قرار گرفته است . اقبال از نوع شاعرانى است كه كواكبى آنها را ستود.
از قبيل كميت اسدى و حسان بن ثابت انصارى و دعبل بن على خزاعى .
سرودهاى انقلابى اقبال كه به زبان اردو بوده
، به عربى و فارسى ترجمه شده و همچنان اثر حماسه آفرين و هيجان آور خود را حفظ كرده است .
اقبال با آنكه به طور رسمى مذهب تسنن دارد، به اهل بيت پيغمبر علاقه و ارادتى خاص دارد و به زبان فارسى اشعارى انقلابى و آموزنده در مدح آنها سروده كه گمان نمى رود در ميان همه شاعران شيعى مذهب فارسى زبان بتوان نظيرى برايش پيدا كرد، به هر حال شعر براى اقبال هدف نبود، وسيله بوده است ، وسيله بيدارى و آگاهى امت مسلمان .
اقبال فلسفه اى دارد كه آن را فلسفه خودى مى نامد. او معتقد است كه شرق اسلامى هويت واقعى خود را كه هويت اسلامى است از دست داده و بايد آن را بازيابد. اقبال معتقد است همان طور كه فرد احيانا دچار تزلزل شخصيت و يا گم كردن شخصيت مى شود، از خود فاصله مى گيرد و با خود بيگانه مى گردد، غير خود را به جاى خود مى گيرد و به قول مولانا كه اقبال سخت مريد و شيفته او و تحت تاءثير جاذبه قوى او است در زمين ديگران خانه مى سازد و به جاى آنكه كار خود كند كار بيگانه مى كند، جامعه نيز چنين است . جامعه مانند فرد، روح و شخصيت دارد؛ مانند فرد احيانا دچار تزلزل شخصيت و از دست دادن هويت مى گردد؛ ايمان به خود را و حس ‍ احترام به ذات و كرامت ذات را از دست مى دهد و يكسره سقوط مى كند. هر جامعه اى كه ايمان به خويشتن و احترام به كيان ذات و كرامت ذات خويشتن را از دست بدهد محكوم به سقوط است .
اقبال معتقد است كه جامعه اسلامى در حال حاضر در برخورد با تمدن و فرهنگ غربى دچار تزلزل شخصيت و از دست دادن هويت شده است . نخستين كار لازمى كه مصلحان بايد انجام دهند بازگرداندن ايمان و اعتقاد اين جامعه به خود واقعى او، يعنى فرهنگ و معنويت اسلامى است و اين است فلسفه خودى .
اقبال در اشعار و مقالات و سخنرانيها و كنفرانسهاى خود همواره كوشش ‍ دارد مجدها، عظمتها، فرهنگها، لياقتها، شايستگيهاى اين امت را به ياد آورد و بار ديگر او به به خودش مؤ من سازد. اينكه اقبال ، قهرمانان اسلامى را از لابلاى تاريخ بيرون مى كشد و جلو چشم مسلمانان قرار مى دهند به همين منظور است از اين رو، اقبال حق عظمين بر جامعه اسلامى دارد.
اقبال اندكى مانند سيد جمال ، و نه در حد او، شعاع انديشه و فعاليتهاى اصلاحيش از مرزهاى كشور خودش گذشته و كم و بيش در همه جهان اسلام اثر گذاشته است .
نقصى كه در كار اقبال است ، عمده در دو چيز است : يكى اينكه با فرهنگ اسلامى عميقا آشنا نيست . با اينكه به مفهوم غربى واقعا يك فيلسوف است ، از فلسفه اسلامى چيز درستى نمى داند، اظهار نظرهاى اقبال كه از مسائل مهم الهيات است و همچنين فلسفه او درباره ختم نبوت كه به جاى آنكه ختم نبوت را اثبات كند و به ختم ديانت منتهى مى شود كه خلاف منظور و مدعاى خود اقبال است ؛ دليل ، ناآگاهى اقبال از فلسفه اسلامى است ، همچنان كه در زمينه ساير علوم و معارف اسلامى نيز مطالعاتش ‍ سطحى است .
اقبال با آنكه سخت شيفته عرفان است و روحش روح هندى و اشراقى است و بعلاوه سخت مريد مولانا است ، عرفان اسلامى را در سطح بالا نمى شناسد و با انديشه هاى غامض عرفان بيگانه است .
نقص ديگر كار اقبال ، اين است كه بر خلاف سيد جمال ، به كشورهاى مسافرت نكرده و از نزديك شاهد اوضاع جريانها و حركتها و نهضتها نبوده است و از اين رو در ارزيابيهاى خود درباره برخى شخصيتهاى جهان اسلام و برخى حركتهاى استعمارى در جهان اسلام دچار شخصيتهاى جهان اسلام و برخى حركتهاى استعمارى در جهان اسلام دچار اشتباهات فاحش ‍ شده است .
اقبال در كتاب احياى فكر دينى در اسلام نهضت وهابيگ
رى را در حجاز، و جنبش بهائيت را در ايران  و قيام آتاتورك را در تركيه ، اصلاحى و اسلامى پنداشته ، همچنان كه در اشعار خود برخى ديكتاتورهاى چكمه پوش ‍ كشورهاى اسلامى را ستوده است . اين خطاها بر اقبال مسلمان مصلح مخلص نابخشودنى است .

 

فعاليتهاى سياسى اقبال
نبوغ جامع الاطراف اقبال حكم مى كرد كه توجهش را به سياست نيز معطوف دارد؛ به همين مناسبت در سال 1927 دوستان وى وادارش كردند تا عضويت مجلس قانونگذارى پنجاب را بپذيرد، بدين مناسبت به عضويت مجلس شوراى ايالتى انتخاب شد. د
ر همان سال در كميسيون سيمون كه به منظور طرح نقشه اصلاحات سياسى براى شبه قاره هند و پاكستان تشكيل شده بود، سوگند وفادارى ياد كرد. در سال 1930 به رياست جلسه ساليانه حزب مسلم ليگ انتخاب شد. در سالهاى 1931 و 1932 در كنفرانسهاى ميزگرد كه به منظور طرح نقشه هاى سياسى براى شبه قاره هندوستان تشكيل مى شد شركت كرد. در سال 1932 نيز به رياست جلسه ساليانه حزب ليگ انتخاب شد و خطابه پر معنى و تكان دهنده اى ايراد كرد.
تنها عاملى كه اقبال را به شركت در سياست وارد كرده بود، همانا عشق او به آزادى بو، وى عقيده داشت كه شخصيت بشر فقط در محيط آزاد مى تواند رشد كند و بدين جهت مى كوشيد تا حقوق اوليه بشرى براى همه ملتها و همه مردم جهان ، بدون توجه به نژاد يا مذهب يا طبقه خاص تاءمين شود.

 

آثار و كتابهاى اقبال لاهورى
1 - كتاب اسرار و رموز:
الف : اسرار خودى
رمز اقبال در اينجاست . اسرار خودى پايه و اساس پيام اقبال است . اين پيام بعد از چهل سالگى در جان اقبال شگفت .
اقبال در وهله اول مى خواهد افراد انسان را بيدار كرده متوجه (خود) سازد. از همين جا نظريه خود اقبال آغاز مى شود. او نه صوفى بوده و نه فيلسوف نظريه اش كه اساس مكتب تربيتى او را تشكيل مى دهد در حقيقت ناشى از روح ديانت ، خاصه قرآن كريم است .
اقبال مى خواهد شمشير لااله الاالله را در درون مسلمان بكارد و خودى آنها را بيدار كند.
البته نظريه خودى
مولانا نه تنها در كتاب اسرار خودى بلكه در سراسر آثار او مطرح مى شود.
ب - رمز بيخودى :
قسمت دوم كتاب اسرار و رموز به رموز بيخودى اختصاص دارد.
در اينجا مولانا بعد از آنكه خود را جلا مى دهد و درخشان مى سازد رموز بيخودى را به سالك مى آموزد.
به طور كلى مولاناى لاهور، در اسرار خودى افراد، با جهان بينى صحيح دينى بار مى آورد. در رموز بيخودى جامعه ايده آل خود را بر اساس (نبوت و تعاليم اسلامى ) بنا مى سازد و در پايان اسرار و رموز، خلاصه مطالب مثنوى را در تفسير بديع سوره اخلاص بيان مى كند.
2 - زبور عجم :
در دو بخش و حاوى انواع مختلف شعر است . زبور عجم در سال 1932 چاپ شده است .
الف - گلشن راز جديد
مولانا لاهورى در اين كتاب ، كه قسمتى از زبور عجم است ، 9سؤ ال مطرح كرده و بدانها پاسخ فرموده است و در همين كتاب مولانا رمز انا الحق را گشوده و از هند و ايران رازها گفته است .
ب - بندگى نامه : آخرين قسمت مزبور عجم ، بندگى نامه نام دارد.
3 - پيام مشرق :
اين كتاب را اقبال در جواب ديوان غربى گوته شاعر و متفكر آلمانى سروده است .
افكار و مى باقى :
قسمت دوم كتاب پيام مشرق ، حاوى انواع شعر از قطعه و غزل و مثنوى و غيره است . قسمت بعدى كتاب چند غزل ناب تحت عنوان مى باقى آمده است .
نقش فرنگ :
آخرين قسمت كتاب پيام مشرق نقش فرنگ نام دارد كه پس از ذكر حقايقى چند كتاب را با اين دو بيتى به پايان برده است :
چه خوش بودى اگر مرد نكويى زبند باستان آزاد رفتى
اگر تقليد بودى شيوه خوب پيمبر هم ره ا
جداد رفتى
4 - جاويد نامه :
چهارمين كتاب اقبال مى باشد كه به سال 1932 منتشر شده است . اين كتاب ، به زبان ايتاليايى ترجمه شده است .
جاويد نامه حاوى دقيق ترين و لطيف ترين افكار عرفانى و نظرات سياسى و اجتماعى اقبال و بهترين معرفت وسعت نظر، ظرافت انديشه و طبع لطيف و شعر بديع اقبال مى باشد.
5 - پس چه بايد كرد؟
پنجمين كتاب اقبال ، پس چه بايد كرد اى اقوام شرق ؟ به ضميمه ، كتاب مسافر است كه در سال 1934 منتشر شده است . اين مثنوى ارائه طريقى است به اقوام شرق .
6 - مسافر:
كتاب مسافر يادگار سفر مولاناى لاهور در افغانستان است . اين كتاب بهترين معرفت تاءثرات او از اين سفر است و بلند نظرى و عشق و علاقه قلبى او را به ملل مسلمان خاصه (ايران و افغانستان ) به خوبى نشان مى دهد.
7 - ارمغان حجاز:
آخرين كتاب اقبال ارمغان حجاز مى باشد كه پس از رحلت مولانا منتشر شده است . ارمغان حجاز حاوى دوبيتى هايى است كه گوياى نظرات سياسى ، اجتماعى ، تربيتى ، دينى و روحانى مولاناست .
علاوه بر كتابهاى فوق ، مولاناى لاهور سه كتاب شعر نيز به زبان اردو دارد.

کلیه حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به پورتال انهار میباشد.

این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس