امام خميني(ره) در نجف و رويارويي با حزب بعث - اخراج حدود هشت هزار ایرانی از خاک عراق توسط دولت عراق (1350ش)

امام خميني(ره) در نجف و رويارويي با حزب بعث

تاریخ وقوع: اخراج حدود هشت هزار ایرانی از خاک عراق توسط دولت عراق (1350ش)
امام خميني(ره) در نجف و رويارويي با حزب بعث

« امام خميني از نخستين روزهاي كودتاي بعثي در عراق در سا ل 1347 به نقشه ها و توطئه هاي ضد اسلامي وخانمانسوز آنان پي برد و روي رسالتي كه در برابر جهان اسلام بردوش داشت برآن شد كه به مبارزه و رويارويي با آنان برخيزد و پيش از آنكه بتواند توطئه هاي خود را پياده كنند دست آنان را از سرنوشت ملت عراق و ديگر ملتهاي اسلامي كوتاه كند. امام برآن بود كه بر ضد رژيم بعثي عراق نهضتي ريشه اي گسترده و كوبنده پديد آورد و ملت عراق  را به خيزش و جنبش وادارد. از اينرو در نخستين روزهاي كودتاي بعثي ها در عراق براي روحانيون و دانشجويان در دو برهه و مناسبت سخنراني كرد و خطرات شوم و نكبت باري را كه به زودي گريبانگير حوزه نجف و كشور عراق مي گرديد به آنان گوشزد كرد و فردايي طوفاني را به آنان يادآور شد.[1]"

"در تاريخ 29/9/1350 كه رژيم عراق براي چندمين بار به اخراج ايرانيان از عراق دست زد امام با فرستادن تلگرامي به رئيس جمهور آنروز عراق «احمد حسن البكر» كوشيد او را از كژراهه باز دارد و از تباهي و روسياهي هميشگي برهاند."[2]
"ظلم و جنايات و هتاكي حكومت بعث به قدري است كه من خيال نمي كنم هيچ حكومتي در دنيا حتي اسرائيل چنين هتاكي وقساوتي داشته باشد. هنگامي كه اولين برنامه تبعيد ايرانيان از عراق شروع شد هر روز هموطنان زيادي را مي گرفتند زنداني و اذيت مي كردند، اموالشان را مي بردند. خلاصه آنها را با كمال اهانت و بي شرمي بيرون مي كردند تا اينكه دولت بعث اعلام كرد كه تمامي ايرانيان بايد ظرف شش روز از عراق خارج شوند. مردم هم درآن فصل زمستان بنا را بر اين گذاشتند كه از عراق بيرون بروند. در اين گيرودار كه همه در فكر رفتن بودند و حتي گفته مي شد كه بعضي از علما و مراجع هم خود را براي خروج از عراق آماده مي كنند و يكي از آقايان علما هم به دليل بيماري به خارج مسافرت كرده بود، امام هم تصميم گرفتند از عراق خارج شوند. دولت بعث با آن سياستي كه داشت نمي خواست امام از عراق خارج شود. لذا خبر دادند كه بعضي از اشخاص از بغداد براي ملاقا ت با امام و صحبت درباره اينگونه قضايا مي آيند. يكي از آن اشخاص معاون صدام به نام عليرضا[3] بود كه به  قساوت و هتاكي و خونريزي معروف بود، هنگامي كه اين گروه بعثي به نجف آمدند امام اعلام كردند كه  من اينها را راه نمي دهم و هيچ يك از اينها حق ندارند با من ملاقات كنند و من هم تذكره ام را فرستاده ام كه خروجي بزنند و با هموطنانم بيرون برونم.
مردم به علت سبعيت و ظالم بودن عليرضا خيلي وحشتزده بودند.« علما و مردم از مرحوم «شيخ نصرالله خلخالي» خواستند كه نزد امام برود و از امام بخواهد كه با آن گروه ديدار كنند. زيرا.عليرضا خيلي خطرناك است و نمي شود او را راه نداد. مرحوم شيخ نصرالله خدمت امام رسيد و عرض مردم را به امام رساند، امام فرمود: "من بنا دارم با او ملاقات كنم ولي بايد صولت و قدرت او را بشكنم، او خيال نكند حالا كه از بغداد به اينجا آمده است به آساني مي تواند با ما ملاقات كند، بگذاريد صولتش شكسته شود آن وقت او را راه مي دهم. [4]
پس از آنكه گروه به خدمت امام رسيدند امام با كمال صراحت به عليرضا فرمودند: شما از يهوديها بدتر كرديد، كاري كه شما انجام داديد اسرائيل هم انجام نداده است. آن موقعي كه يهوديها را از عراق بيرون مي كرديد به آنها شش ماه مهلت دادند و پس از انقضاي مهلت بازهم به آنها مهلت مي دادند كه تمام كارها و حسابهايشان را تمام كنند ولي شما شش روز به ايرانيان بيشتر مهلت نداديد. وانگهي شما را به طلبه ها چه كار؟
"حضرت امام در نجف ضمن تحصيل فقه و تدريس آن و فقيه پروري مسائل سياسي ايران را نيز تعقيب مي كردند و طيفي از روحانيت تحت عنوان روحانيون خارج از كشور در خدمت ايشان بود."[5]
" اين اواخر كه منزل امام در نجف در محاصره بود كم كم ما را هم از رفتن به خانه ايشان منع مي كردند ما از اين موضوع ناراحت بوديم[6]
"پس از شهادت حاج آقا مصطفي فعاليتها اوج گرفته بود. رژيم شاه بر مبناي قرارداد الجزاير به عراقيها فشار مي آورد تا جلوي فعاليتهاي مبارزاتي امام را بگيرند. عراقيها هم روز به روز محدوديت را شديدتر مي كردند تا اينكه يك روز مرا خواستند و رسماً پيامي براي امام به من دادند مبني بر اينكه ما درعين اينكه به شما احترام مي گذاريم ولي به خاطر روابط با شاه محذوراتي داريم. از اينرو از شما مي خواهيم كه رعايت شرايط را بكنيد و فعاليتها به صورت علني نباشد. وقتي اين پيام را براي امام بردم فرمودند:
اين آغاز كار است شما به بعثيها بگو من چنين چيزي را نمي پذيرم من نمي توانم ساكت باشم و در ايران كساني كه به من اعتقاد دارند، مبارزه كنند و خون بدهند اگر اينان نمي خواهند من اينجا باشم مي روم جاي ديگر و حرفم را مي زنم.
"عراقيها ابتدا نمي خواستند زياد سختگيري كنند. اما فشار ساواك و مسؤلان ديپلمات ايران به حدي زياد شده بود كه عراقيها ناگزير شدند جلوي فعاليتها را بگيرند. به همين منظور بيت حضرت امام را محاصره و چند تن از دوستان امام را دستگير كردند. امام به عنوان اعتراض به رژيم بعث به خاطر فشارها و اذيتها اعتصاب كردند و از منزل بيرون نمي آمدند.
خانه كوچك امام در نجف كانون قيام بود و نقطه اميد ملت و درعين حال مركز تحمل فشارهاي دو دستگاه جبار حكومتهاي ديكتاتوري شاه و رژيم عراق و همزمان نيز هدف تهاجم حملات و بي حرمتي ها و زخم زبانهاي كساني كه قيام امام، آرامش نكبت بار زندگي شان را برهم زده بود.
" در آن روزها به دليل شور و احساسات زائران ايراني و مردم عراق به نفع امام، مأموران دولت عراق منزل امام را محاصره كردند و اجازه ندادند كسي به آنجا رفت و آمد كند. اين خبر مثل بمب در ايران و كشورهاي اروپايي و آمريكا و در بين دانشجويان مسلمان طرفدار امام منفجر شد و عراق نتوانست مقاومت كند. محاصره منزل امام شكست. چند روز بعد دوباره منزل امام را محاصره كردند.[7]
"انعكاس اين مسئله در خارج براي رژيم عراق قابل تحمل نبود. پس به ناچار از امام  عذرخواهي كردند و به ظاهر حلقه محاصره را برداشتند. ولي در واقع تحت عنوان اينكه از طرف ايران مي خواهند به شما سوء قصد كنند و ما بايد از شما محافظت كنيم مراقبت و كنترل بيت امام را شديد كردند. امام در همين زمينه فرمودند:
« اينان حفاظت نمي كنند بلكه نظارت مي كنند.»
روزي از بغداد مرا خواستند به من گفتند «مركز عالي فرماندهي عالي انقلاب» تصميم گرفته است نماينده اي رسمي براي مذاكره با آيت الله خميني(ره) به نجف بفرستد لذا وقت آنرا تعيين كنيد. من پيام آنان را به امام عرض كردم. امام هم بعد از ظهري را براي مذاكره تعيين كردند. در روز موعود «سعدون شاكر» كه آن وقت رئيس تشكيلات امنيت عراق بوده به اتفاق استاندار و رئيس سازمان امنيت و رئيس اوقاف نجف كه فارسي مي دانست خدمت امام آمدند.
"با احترام و جدي گفت: مطابق تحولات جديد در رابطه با ايران قرار بر اين است كه به مخالفان يكديگر اجازه فعاليت ندهيم و ما به اين تعهد پايبنديم. لذا از شما درخواست مي كنيم كه به فعاليتهاي علني خود عليه شاه ايران خانمه دهيد. امام در پاسخ فرمودند:
من دست از فعاليت هاي خود برنمي دارم من نمي توانم مردم ستمديده ايران كه زير ستم شاه هستند فراموش كنم.      
دوباره او يادآوري كرد كه ما موظفيم به تعهدمان عمل كنيم و نگذاريم شما فعاليتي داشته باشيد و امام فرمودند:
شما اگر ناگزير هستيد، من از عراق خارج مي شوم. آنگاه به زيلوي زير پايشان اشاره كرده و فرمودند: هر كجا بروم زيلويم را پهن مي كنم و كار را انجام مي دهم. گفت كجا مي رويد؟ امام فرمودند: هر كجا كه مستعمره شاه ايران نباشد و مأموران او آنجا نفوذ نداشته باشند.
اين سخن خيلي بر آنان تلخ آمد. دو روز بعد از اين ديدار دوباره خانه امام را محاصره كردند و كساني را كه به آنجا مراجعه مي كردند دستگير مي كردند و مي بردند. در اين موقع بود كه امام پاسپورتشان را به من دادند كه پيش مسئولان امنيتي بغداد ببرم و اجازه خروج بگيرم."[8]  
وقتي پاسپورت را به مسئول امنيتي عراق دادم گفت: ما نمي خواهيم ايشان از عراق بيرون بروند فقط از ايشان مي خواهيم كه فعاليت علني نداشته باشند. پس از آنكه به نجف برگشتم و ماجرا را به عرض امام رساندم ايشان به حاج احمد آقا گفتند: معني مطالب اينان اين است كه در آينده دست به فعاليتهاي بدتري مي زنند و دوستان ما را اينجا باز داشت مي كنند بنابراين هرچه زودتر من بايد بروم. 
روزهاي هجرت:
"امام تصميم داشت از نجف بروند ولي نمي خواستند كسي بفهمد. ولي گفتند چون ما با اين رفقا مسائل مان يكي بوده بايد كه به آنها بگويم. به همين دليل توسط حاج احمد آقا پيغام فرستادند كه عازم كويت هستند.
چند روز پس از اين واقعه همگي به اتفاق امام(ره ) از نجف به طرف مركز كويت حركت كرديم. در طول راه چيزهايي از ايشان مي ديدم كه واقعا عجيب بود. اگرچه خود امام از هر جهت نسبت به ديگران اولويت و برتري داشتند ولي مثل يك دوست با همه رفتار مي كردند."[9]  
"ما روانه مرز كويت شديم، كار آقايان يزدي و فردوسي و املايي تمام شد. من و امام مانديم، معلوم شد كويت مطلع شده است. از مركز شخصي آمد كه خلاصه صحبتش اين بود كه «ورود ممنوع» بازگشتيم از ساعت دو بعد از ظهر تا يازده شب معطلمان كردند. مرحوم املايي با زرنگي خاصي روانه بصره شد و نجفيها را از چند و چون قضيه آگاه ساخت."[10] 
"عازم بصره شديم، من و امام در يك اتاق ... سه ساعت استراحت كرديم. نماز صبح را با امام خواندم، بعد از نماز از تصميمشان جويا شدم، امام گفتند: من سوريه را انتخاب مي كنم و به سوريه مي رويم. عرض كردم اگر سوريه راه نداد چه كار كنيم؟ خوب است به جايي برويم كه ويزا احتياج نداشته باشد و ما از آنجا بتوانيم به سوريه برويم چرا كه اگر از لب مرز سوريه هم ما را برگردانند ديگر براي رفتن جايي نداريم فرانسه را پيشنهاد كردم امام پذيرفتند.... شب را در بغداد بوديم، ... صبح به فرودگاه رفتيم هواپيما را معطل كردند دو ساعت تأخير داشت، هواپيما جمبوجت بود. ما پنج نفر بوديم به اضافه سه نفر كه آنها را نمي شناختيم، دو سه ساعت از پرواز هواپيما گذشته بود كه ما متوجه شديم آنجا زنداني هستيم .... به پاريس رسيديم ... همان شب شخصي از كاخ اليزه آمد پيش من و وقت خواست. امام گفتند بيايند آمدند و گفتند حق نداريد كوچكترين كاري انجام دهيد. امام فرمودند ما فكر مي كرديم اينجا مثل عراق نيست ...[11].
هجرت امام خميني(ره) از نجف اشرف به پاريس:
(اكنون كه من به ناچار بايد ترك جوار مولا اميرالمومنين را نمايم و در كشورهاي اسلامي دست خود را براي خدمت به شما ملت محروم كه مورد هجوم همه اجانب و وابستگان به آنان هستيد باز نمي بينم و از ورود به كويت با داشتن اجازه ممانعت نمودند به سوي فرانسه پرواز مي كنم. پيش من مكان معين مطرح نيست عمل به تكليف الهي مطرح است. مصالح عاليه اسلام و مسلمين مطرح است.) 
دوم مهرماه مصادف است با سالروز محاصره بيت امام خميني(ره) در نجف اشرف توسط  نيروهاي امنيتي رژيم بعث عراق و هجرت ايشان به پاريس كه در سال 1357 و در مقطع اوج گيري حركت انقلابي مردم مسلمان ايران بوقوع پيوست. بدون شك اين اقدام حكام غاصب عراق در آن مقطع حساس بيانگر مواضع ضد اسلامي اين رژِيم و هماهنگي و همسويي بغداد با رژيم آمريكايي شاه خائن بود. با تبعيد امام به عراق مركز ثقل انقلاب اسلامي و مبارزين مسلمان در اين كشور متمركز شد. به همين جهت رژيم بعث عراق كه به خاطر مسائل اختلافي در خصوص مرزهاي خاكي و آبي غرب و جنوب خصوصاً در ناحيه اروند رود (شط العرب) درگير تقابل ظاهري سياسي نظامي با دولت ايران بود فكر مي كرد كه مي تواند از حضور حضرت امام براي تحكيم خود و مقابله با رژيم شاه خائن استفاده و بهره برداري نمايد. ولي عليرغم تلاشهاي حكام بعث عراق امام امت همواره با ادامه مبارزات كوبنده عليه رژيم شاه از هرگونه هماهنگي و همراهي با رژيم كافر عراق بشدت اجتناب مي كرد و همين مسأله باعث خشم و غضب بعثيون بود، ولي رژيِم بعث به دلايل سياسي و همچنين نفوذ معنوي و انقلابي امام در ميان مردم ايران و عراق و مسلمين منطقه از اقدامات متقابل خودداري مي كرد. ولي گاهي از اوقات با دستگيري و بازداشت بعضي از روحانيون و طلاب مبارز ايراني در عراق و ايجاد مزاحمت براي اطرافيان، امام در مواقع مختلف سعي مي كرد تا خشم خود را نشان دهد.
در سال 1975 سرانجام دو رژيم ايران و عراق به اختلافات ظاهري خود پايان دادند و قرارداد الجزاير كه به امضاي شاه خائن و صدام حسين رسيد محصول اين تفاهم سياسي بود. انعقاد اين قرارداد افشاگر ماهيت وابسته حكام بغداد بود. با تفاهم سياسي ايران و عراق سختگيري حكام بعث عراق عليه مبارزين مسلمان ايراني و پيروان امام آغاز شد. تعطيلي فرستنده راديويي مانند «صداي روحانيت مبارز و ايجاد محدوديت براي روحانيون  مبارز مقيم نجف از مهمترين اقدامات رژيم عراق در اين رابطه بود.»
نكته جالب توجه در خصوص اين تفاهم سياسي رژيم بغداد با شاه خائن اين بود كه سران بعث فكر مي كردند كه حضور امام خميني(ره) در عراق موجب رشد نهضت اسلامي در اين سرزمين شده است. آنان برپايي انقلاب اسلامي را براي بقاي حزب بعث بسيار خطرناك مي دانستند. به هر حال با رشد نهضت اسلامي ايران در سال 1356 و 1357 و فعاليتهاي شديد رهبر انقلاب در اين مقطع مذاكرات سياسي ميان دولت هاي ايران و عراق براي متوقف كردن حركت امام خميني(ره) آغاز شد. در يكي از اسنادي كه از ساواك پس از پيروزي انقلاب اسلامي به دست آمده است متن مذاكرات هيأت اعزامي دولت ايران با رهبران عراق در اين خصوص به خوبي بيان شده است. بدون ترديد محتواي اين سند بيانگر هماهنگي كامل نظرات رهبران رژيم شاه و حزب بعث عراق براي مقابله با نهضت امام خميني(ره) مي باشد.
هيأتي از سوي ساواك در روز10/7/1357 به مدت سه ساعت و نيم با «سعدون شاكر» در بغداد مذاكره كرده و گزارشي با ده محور تهيه شد كه در يكي از محورهاي آن به اين نكته پرداخته شده كه سعدون شاكر با امام خميني(ره) ملاقاتهايي كرده كه ايشان را در اين ملاقاتها فردي مصمم و سرسخت در تعقيب نقشه ها خود ديده است. وي مي افزايد محدوديت نسبي از او و نگهداري وي براي مدت بيشتر را قرار شد در شوراي فرماندهي انقلاب مطرح كند. اما عقيده داشت كه آزاد گذاشتن امام خميني(ره) سبب تجري او و انجام فعاليتهاي شديدتر عليه ايران و عراق خواهد شد.
«حاج سيد احمد خميني» نيز در اين زمينه چنين مي فرمايند: "روابط ايران و عراق در اين  ايّام حسنه بود و همكاري اطلاعاتي بين دو رژيم براي حل مشكلات داخلي كه هر يك به نحوي با آن دست به گريبان بودند در سطح بالايي وجود داشت و همين امر موجب مي شد تا مأموران مخفي ساواك و مأموران رسمي سفارت ايران با همكاري مأموران اطلاعاتي عراق فعاليتهاي امام را كنترل كنند.[12]
به هر حال رهبر انقلاب در 16 مهر تصميم گرفتند كه به كويت بروند. ولي رژيم بعث وابسته و ارتجاعي اين كشور نيز از ورود ايشان به كويت بشدت جلوگيري كرد.
"تصميم گرفته شده بود كه ايشان اول به كويت بروند و از آنجا به سوريه عزيمت كنند. با مرحوم آقاي مهري نماينده امام در كويت تماس گرفتم تا ايشان براي امام دعوتنامه اي بفرستد. پس از مدتي فرزند آقاي مهري دعوتنامه اي تحت عنوان روح الله مصطفوي فرزند مصطفي از كويت براي امام آوردند. اين موضوع باعث شد كه كويتي ها وعراقي ها متوجه نشوند كه اين دعوتنامه مربوط به امام است.[13] 
"هدف اين بود كه از خروج حضرت امام و حاج احمد آقا رئيس گذرنامه نجف مطلع نشود.به همين دليل با همان شيوه اي كه ذكر كردم اين دو گذرنامه را مهر خروجي زدم و بدون اينكه اقامت امام را به آنها بدهم خروجي ايشان را ثبت كردم. خلاصه چنان عمل كرديم كه تا نيم ساعت به غروب آخرين روز اقامت امام در نجف اشرف هيچ كس غير از من و حاج احمد آقا از گرفتن خروجي براي امام اطلاع نداشت[14]
پس از مشورتي با حاج احمد آقا تصميم گرفته مي شود كه در مورد خروج امام به مأموران عراقي اطلاع داده شود. لذا "شب ساعت نه بود كه به سازمان امنيت نجف تلفن كردم و گفتم حضرت آقا تصميم دارند فردا اول وقت از عراق خارج شوند[15].
بعدها از گزارشها معلوم شد كه در آن موقع بين رژيم عراق و ايران دو تصميم متناقض وجود داشته است. رژيم ايران اصرار داشت كه امام از عراق خارج نشوند. زيرا با خروج امام از عراق و رفتن ايشان به كشور ديگر كه ايران با آنها چنين تعهدي نداشت، كنترل و مراقبت امام برايشان مشكل مي شد، از طرف ديگر رژيم عراق مي خواست كه امام با اختيار و اراده خود از عراق خارج شوند تا در برابر ايران دچار وضع پيچيده اي نشود. در هر صورت پس از در جريان گذاشتن مقامات امنيتي عراق صبح زود در خدمت حضرت امام به اتفاق حاج احمد آقا وعده اي ديگر از دوستان امام به طرف كويت حركت كرديم."[16]
«سيد محمود دعايي» در ادامه روايت مهاجرت مي افزايد: " در هنگام حركت مأموران عراقي در چند ماشين به ما پيوستند. آنها ضمن آنكه ما را تا مرز كويت همراهي مي كردند حركت امام را با بي سيم لحظه به لحظه گزارش مي كردند[17].
"در نجف در بيروني منزل امام خدمت آقاي رضواني رفتم ايشان با افسردگي گفتند مثل اينكه امام كويت نرفته اند و آقاي املايي از بصره تلفن كرده است كه الان در آنجا هستند[18].
پس از عزيمت امام ياران او بشدت غمگين و افسرده شدند. ولي ماجرا به همينجا ختم نشد. به روايت حجت الاسلام دعايي: " ابوسعد رئيس سازمان امنيت نجف در ملاقاتي به ايشان  پيغام داده كه از بغداد براي شما پيغام آمده است كه آيت الله خميني(ره) الان در يكي از هتلهاي بصره هستند و فردا صبح به بغداد مي آيند. تو موظفي به ايشان بگويي كه اگر مي خواهند به نجف برگردند حق هيچگونه ملاقاتي را ندارند و بايد در منزل بمانند.
فردا صبح در بغداد ملاقاتي بين امام و آقاي دعايي صورت مي گيرد و ايشان پيام عراقي ها را به امام انتقال مي دهند و در پاسخ امام مي فرمايند: تصميم گرفته ايم برويم پاريس، چون پرواز پاريس فردا صورت مي گيرد امشب اينجا اقامت مي كنيم.
ماموران امنيتي عراق لحظه به لحظه امام را زير نظر داشته و از آقاي دعايي مي خواهند كه پيامي سرشار از بي حرمتي و جسارت را در آخرين لحظه حركت هواپيما، به امام بدهند، محتواي اين پيام اين بود كه:
"به ايشان بگوييد اگر فرانسه ايشان را نپذيرفت ديگربه عراق برنگردند."[19]   
حوزه علميه  نجف:
نجف اشرف از دير زماني كه مركز فقه و اصول جايگاه فقهاي بزرگ عالم تشيع بوده است مع الاسف حوزه علميه كهنسال نجف كه سابقه هزار ساله دارد و آن همه افتخار براي اسلام آفريده است در اين دوران توسط حزب بعث پليد از بين رفته است.
"وضعيت در حوزه هاي علميه نجف اين طور نبود. در حوزه هاي علميه نجف عده اي بودند كه فقط مشغول زندگي بودند و فكرشان اين بود كه صبح چه جور غذايي بخورند، ظهر چه جور و شب چه جور. البته طلبه هاي جوان ايراني از اين وضع مستثني بودند ولي اغلب انگل بيت فلاني بودند. اينها در مراحل حساس هم با شاه بودند هم با سفارت وهم با پاكروان و هويدا و ديبا."[20]
"وقتي امام وارد نجف شدند پيش از هر تلاش براي به دست گرفتن رهبري نهضت در صدد شكستن جّو ارتجاعي حاكم بر نجف برآمدند. براي آنكه بتوانند درآن محيط تحولي به وجود آورند اولين سخنراني خود را درباره وظيفه علما و روحانيون و شيوه پيامبر اكرم(ص) و امامان معصوم(ع) در كشورداري و مبارزه با طاغوتيان و ستمكاران ايراد فرمودند. ايشان نقش مؤثري در زدودن انديشه استعماري جدايي دين از سياست در نجف اشرف ايفا كردند. يكي از خاطرات جالب در اين باره مربوط به روزي است كه امام با عده اي از علما و روحانيون ريش سفيد نجف در مجلسي نشسته بودند، بحث مجلس درباره آتاتورك بود و مي گفتند آتاتورك خائن و مزدور و عامل استعمار بوده است و يكباره امام حرف آنها را قطع كردند و فرمودند: آتاتورك نظريه امروز حوزه نجف را داشت. وي گفت بايد دين از سياست جدا باشد. اين فرمايش امام ضربه سختي براي علماي نجف بود."[21]  
درس و بحث در نجف:
"هنگامي امام را به نجف تبعيد كردند ما خيال مي كرديم امام با آن همه مشكلات و فشارهاي  سياسي از طرف دولت ايران و عراق چندان حال بررسي مسائل و معضلات فقه و اصول را ندارد و با اين مشغله هاي سياسي و آن همه كارهاي اجتماعي شايد وقت تدريس فقه و اصول را نداشته باشند. ولي هنگامي كه امام درس را شروع كردند ديديم در برابر دريايي بيكران واقع شده ايم كه هرچند مشكلات هم زياد بود، موقع درس دادن توگويي كاري جز درس و بحث ندارند. احاطه بر تمامي جوانب درسي و موشكافيهاي و تحقيق هاي ارزنده اي كه در مغز اين بزرگ مرد عالم بشريت تراوش مي كرد دوست و دشمن را به اعجاب و حيرت واداشته بود."[22]
"يكي از روشهاي جالب امام در تدريس اين بود كه قبل از درس دادن مدتي ملاقاتهاي خود را كاملا تعطيل مي كردند و به كسي اجازه ملاقا ت نمي دادند، بلكه به هيچ كاري جز مطالعه مشغول نبودند. همچنين پس از تمام شدن بحث نيز مدتي ملاقات نداشتند براي اينكه بلافاصله مشغول نوشتن و تحرير مطالبي كه فرموده بودند مي شدند.[23]
"[24]قبل از ورود امام به نجف در حوزه علميه آنجا تبعيضهايي وجود داشت. امام(ره) به لحاظ ويژگي اخلاقي خود پس از ورودشان اين تبعيضها را كه بين طلبه هاي افغاني، عرب و ايراني و ديگر مليت ها برقرار شده بود از بين بردند. ايشان فرمودند اگر بناست شهريه اي داده شود بايد در سطح واحد، طلبه اي كه واجد شرايط است پرداخت شود، عرب باشد يا افغاني يا هندي يا پاكستاني يا ايراني فرقي نمي كند. بعد از اينكه امام اين كار را كردند مراجع ديگر هم كه تا آن موقع به اين مسائل توجهي نداشتند مجبور شدند از اين كار خوب تبعيت كنند.
سياست تبعيد به نجف:
"دولت ايران مي خواست كاري بكند كه در نظر مردم امام حالت تبعيدي نداشته باشد. اينها مي دانستد در چنين اوضاعي مردم به امام بيشتر گرايش پيدا مي كنند. حتي بي خبرها هم كم كم پي مي برند. به اين دليل مي خواستند عنوان تبعيدي را از امام بردارند. بهترين جايي كه مي شد اين عنوان را از امام سلب كرد عراق بود. چون عراق هم حوزه شيعه داشت وهم مراجع بزرگ تقليد در نجف زندگي مي كردند. نكته قابل بحث اين است كه ساواكي ها نوعاً اهل علم نبودند و فضيلت امام را نمي فهميدند، لذا پيش خودشان خيال مي كردند كه اگر امام را به نجف ببرند علماي ديگر جمع مي شوند وعليه امام موضعگيري مي كنند. در نتيجه  مرجعيت امام در آنجا مطرح نمي شود و درسشان گل نمي كند، مردم شهريه به ايشان نمي دهند. چنانچه بعضي علما مي گفتند امام آمده اند نجف را درهم بريزند و حوزه نهصد ساله شيعه را به هم بزنند.[25]
"بر همين اساس بود كه تا امام به نجف رفتند هويدا و ديبا مادر فرح به اين شهر سفر كردند و خانم بدره اي و سپهبد بدره اي نيز با چهل نفر از خانمها ي درباري و سرلشكرها با يك گذرنامه جمعي به سرپرستي خانم بدره اي به نجف رفتند. اينها مقدمات ملاقات هويدا با بعضي از علما را فراهم كردند، خلاصه مي خواستند به هر طريقي كه بتوانند امام را بايكوت و حذف كنند و به انزوا بكشانند. ولي اين وضع از نظر ملت و طلبه هاي سراسر ايران، افغانستان و پاكستان و كشورهاي اسلامي ديگر ناهنجار بود. آنها مرجعيت امام را در سطح وسعي ترويج مي كردند و وجوه شرعي براي امام مي بردند. درس امام درس خيلي مهمي شده بود و شهريه امام بر قرار بود. به اين ترتيب موقعيت امام تثبيت شده بود و با وجود اينكه ايشان در تبعيد بسر مي بردند كفه ترازو به نفعشان سنگين شده بود.
[1] - نهضت امام خميني، جلد سوم، سيد حميد روحاني(زيارتي)، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1372ص 467
[2] - نهضت امام خميني، جلد سوم، سيد حميد روحاني(زيارتي)، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1372ص 469
[3] - نامبرده يكي از جلادان خون آشامي بود كه در سال 1349 از سوي رژيم بعثي به رياست دادگاه انقلابي عراق گمارده شد و در مدتي    كمتر از 24 ساعت بيش از 48 نفر از درجه داران ارتش عراق را به جوخه اعدام سپرد و سرانجام خود نيز مانند ديگر مهره هاي رژيم پليسي ديكتاتوري دچار خشم صدام شد و سربه نيست گرديد.   
[4] - پا به پاي آفتاب، جلد سوم، گردآوري امير رضا ستوده، تهران پنجره، 1375 ص32(به نقل از آيت الله سيد عباس خاتم يزدي)
[5] - پا به پاي آفتاب، جلد سوم، گردآوري امير رضا ستوده، تهران پنجره، 1375ص230(به نقل از حجت الاسلام سيدمحمد سجادي اصفهاني)
[6] - پا به پاي آفتاب، جلد سوم، گردآوري امير رضا ستوده، تهران پنجره، 1375ص230(به نقل از حجت الاسلام سيدمحمد سجادي اصفهاني)
[7] - پا به پاي آفتاب، جلد1، گردآوري امير رضا ستوده، تهران پنجره، 1375ص74(به نقل از سيد احمد خميني)
[8] - پا به پاي آفتاب، جلد2، گردآوري امير رضا ستوده، تهران پنجره، 1375ص21-22(به نقل از حجت الاسلام سيد محمود دعايي)
[9] - پا به پاي آفتاب، جلد سوم، گردآوري امير رضا ستوده، تهران پنجره،1375ص232(به نقل از حجت الاسلام سيدمحمد سجادي اصفهاني)
[10]- پا به پاي آفتاب، جلد1، گردآوري امير رضا ستوده، تهران پنجره، 1375ص72(به نقل از سيد احمد خميني)
[11]- پا به پاي آفتاب، جلد1، گردآوري امير رضا ستوده، تهران پنجره، 1375ص75-77(به نقل از سيد احمد خميني)
[12]- پا به پاي آفتاب، جلد1، گردآوري امير رضا ستوده، تهران پنجره، 1375ص72(به نقل از سيد احمد خميني)
[13]- پا به پاي آفتاب، جلد2، گردآوري امير رضا ستوده، تهران پنجره، 1375ص24(به نقل از حجت الاسلام سيد محمود دعايي)
[14]- پا به پاي آفتاب، جلد2، گردآوري امير رضا ستوده، تهران پنجره، 1375ص25(به نقل از حجت الاسلام سيد محمود دعايي)
[15]- پا به پاي آفتاب، جلد2، گردآوري امير رضا ستوده، تهران پنجره، 1375ص25(به نقل از حجت الاسلام سيد محمود دعايي)
[16]- پا به پاي آفتاب، جلد2، گردآوري امير رضا ستوده، تهران پنجره، 1375ص25(به نقل از حجت الاسلام سيد محمود دعايي)
[17]- پا به پاي آفتاب، جلد2، گردآوري امير رضا ستوده، تهران پنجره، 1375ص26(به نقل از حجت الاسلام سيد محمود دعايي)
[18]- پا به پاي آفتاب، جلد2، گردآوري امير رضا ستوده، تهران پنجره، 1375ص25(به نقل از حجت الاسلام سيد محمود دعايي)
[19]- پا به پاي آفتاب، جلد2، گردآوري امير رضا ستوده، تهران پنجره، 1375ص25(به نقل از حجت الاسلام سيد محمود دعايي)
[20]- پا به پاي آفتاب، جلد سوم، گردآوري امير رضا ستوده، تهران پنجره، 1375 ص67(به نقل از آيت الله صادق خلخالي)
[21]- پا به پاي آفتاب، جلد سوم، گردآوري امير رضا ستوده، تهران پنجره، 1375ص155(به نقل از سيد حميد روحاني)
[22]- پا به پاي آفتاب، جلد سوم، گردآوري امير رضا ستوده، تهران پنجره، 1375ص37(به نقل از آيت الله سيد عباس خاتم يزدي)
[23]- پا به پاي آفتاب، جلد سوم، گردآوري امير رضا ستوده، تهران پنجره، 1375ص37(به نقل از آيت الله سيد عباس خاتم يزدي)
[24]- پا به پاي آفتاب، جلد سوم، گردآوري امير رضا ستوده، تهران پنجره، 1375ص230(به نقل از حجت الاسلام سيدمحمد سجادي اصفهاني)
[25]- پا به پاي آفتاب، جلد سوم، گردآوري امير رضا ستوده، تهران پنجره، 1375ص65(به نقل از آيت الله صادق خلخالي)
مـنـبـع

کلیه حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به پورتال انهار میباشد.

این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس