آتش سوزی در چادرهای حجاج (1354 ش)
تاریخ وقوع:
۲۱ آذر
فاجعه منا؛ ۴۰ سال پیش/ روایت یک شاهد زنده از سوختن و کشته شدن حجاج ایرانی در سال ۵۴
عصر ایران نوشت: فریدون صدیقی پیشکسوت و مدرس روزنامه نگاری و ارتباطات است که تجربه سال ها فعالیت مطبوعاتی در رسانه ها را دارد، او یکی از سه خبرنگار ایرانی بوده که در سال 1354 در جریان آتش سوزی در چادر حجاج ایرانی در عربستان که به مرگ ده ها حاجی ایرانی انجامید حضور داشته.
به بهانه فاجعه اخیر در منا به سراغ او رفتیم تا درباره آن حادثه و وظایف رسانه ها و خبرنگاران در جریان وقوع بحران های مشابه گفتگو کنیم.
آقای صدیقی به عنوان سئوال نخست درباره حضورتان در مراسم حج سال 54 بگویید.
سال 1354 از طرف روزنامه کیهان ماموریت پیدا کردم تا به همراه یک عکاس برای پوشش مناسک حج آن سال به عربستان بروم که در مجموع 43 روز هم آنجا بودم.
غیر از شما خبرنگار دیگری هم حضور داشت؟
خبرنگارانی از روزنامه اطلاعات و روزنامه رستاخیز هم حضور داشتند.
پس ماموریت اولیه شما پوشش مراسم حج بود تا اینکه آن اتفاق آتش سوزی رخ داد؟
ما در طول روز در آن ایام به پوشش اتفاقات جاری و اخبار روزمره به عنوان مثال چه تعداد کاروان وارد شده و یا اخبار مربوط به درمان حجاج و یا فوت آن ها می پرداختیم.
با امکانات آن دوران.
بله اصلا با الان قابل مقایسه نبود.
از نظر سخت افزاری؟
هم از نظر سخت افزاری هم نرم افزاری، همه چیز در حداقل های خودش قرار داشت به عنوان مثال اینطور نبود مثل الان هر کاروان پزشکی داشته باشد بلکه هلال احمر آن زمان تعدادی پزشک اعزام کرده بود که این افراد به صورت دوره ای در بین کاروان ها به حجاج سرکشی و رسیدگی می کردند. البته باید اشاره کنم آن موقع هم مثل بعد از انقلاب هلال احمر ایران از نظر امکانات بهداشتی و درمانی از سایر کشورها در وضعیت بهتری قرار داشت.
بررسی از طیف سنی حجاج در آن دوره وجود دارد؟
تقریبا 25 هزار نفر در آن سال اعزام شدند که 90 درصدشان بالای 50 یا 60 سال سن داشتند یعنی هم واجب الحج بودند و هم آستانه آسیبشان بالا بود.
آیا با خبرنگاران دیگر همراه هم بودید؟
خیر من با یک اکیپ پزشکی همراه بودم و محل استقرارم هم با آن ها مشترک بود به شکلی که 2پزشک ارشد و یک پزشک جوان تر که نامش را هم بخاطر دارم و فریدون فروهری نام داشت همراه بودیم.
از روز حادثه بگویید.
روز واقعه اگر اشتباه نکنم 5شنبه روزی بود که شنیدیم آتش سوزی رخ داده و خود را به محل رساندیم اما به هیچ وجه سعودی ها اجازه نزدیک شدن به محل را نمی دادند.
علت آتش سوزی چه بود؟
در آن ایام چند کاروان معروف بودند که سرویس های ویژه ای ارائه می کردند و قیمت تمام شده حاجی ها در این کاروان ها هم بر اساس نوع خدماتی که داشتند متغیر بود مثلا یادم هست اولین بار در آن زمان یک کاروان بود که پرتغال تامسون و موز به حجاج می داد که میوه های جدیدی بودند، و بر اساس همین سرویسهای خاص کپسول هایی هم در برخی کاروان ها قرار داشت تا غذاهای خاص طبخ شود و در یکی از چادرها به علت همین کپسول ها حریق رخ داد.
مطلع شدید حریق رخ داده و سعودی ها اجازه نزدیک شدن نمی دادند ، در نهایت چه شد؟
شرطه ها برخورد شدیدی می کردند و من هم به لحاظ جسمی لاغر اندام بودم و بارها در صحنه برای ورود به محل تلاش کردم اما با برخورد فیزیکی مواجه شدم،طبیعتا من خبرنگار بودم و به همین دلیل باید خبر تهیه می کردم و دلواپسی و دغدغه و نگرانی داشتم، ضمن اینکه دو خبرنگار دیگر هم در حج بودند و رقابت با آن ها در کسب خبر هم این دلهره را بیشتر کرده بود.
پس از محل حادثه به نتیجه نرسیدید.
خیر، روز بعد از حادثه در مسیر اکیپ های پزشکی را می دیدم که در حال تردد و جستجو هستند من هم به دفتر رفتم آنجا دفتر های بزرگی مثل دفاتری که در ادارات ثبت اسناد وجود دارد قرار داشت و اعضای تیم پزشکی را دیدم که در جلوی برخی تیک میزدند، پرسیدم چرا تیک میزنی؟ جواب درستی نداد، دم ظهری دفاتر را جمع کرد و داخل کمدهای بزرگ و قدیمی که آن موقع بود گذاشت و درش را قفل کرد و رفت.
از اتاق خارج شدیم و بعد از دقایقی دوزاری ام افتاد که نکند آن لیستی که تیک می زدند مربوط به کشته های حادثه باشد به بهانه اینکه چیزی جا گذاشته ام از تیم جدا شدم و به اتاق برگشتم به سراغ کمد رفتم و با فشاری زیاد سعی کردم در کمد را باز کنم شاید یک نیروی ترمیناتوری و آرنولدی در آن لحظه به من دست داده بود که توانستم قفل را بشکنم و در لحظه ای صفحات را از داخل آن دفتر جر دادم بعد از تاکردن و پنهان کردن، خودم را به تیم رساندم و گفتم برای من کاری پیش آمده باید به جده بروم، یک ماشین سوبارو که راننده اش جوان دانشجوی یمنی بود با 20ریال ایران که معادل 21 ریال سعودی بود اجاره کردم ، در داخل ماشین نگاهی به لیست انداختم و همزمان لید خبرم را نوشتم و تنظیماتی اولیه ای انجام دادم که مثلا اکثریت کشته ها و مفقودان مرد هستند یا زن و ... و در نهایت خبر را داخل پاکتی گذاشتم و آن را تحویل خلبان هواپیمای ایرانی که از جده عازم تهران بود دادم و گفتم امانت روزنامه کیهان است که تحویل گرفته می شود در ادامه با شرایط سخت آن زمان تماسی با کیهان گرفتم و موضوع را اطلاع دادم و روز شنبه آن بسته به دستشان رسید و با توجه به اینکه در آن زمان روزنامه ها عصر چاپ می شدند روزنامه کیهان در همان روز تیتر اولش گزارش اختصاصی خبرنگار کیهان از اسامی کشته ها و مفقودان آتش سوزی در چادر حجاج.
واکنش دولت وقت چه بود؟
آن زمان اخبار ساعت 14 رادیو خیلی مهم بود چون عموم مردم به تلویزیون دسترسی نداشتند در اخبار ساعت 2 احمدی نامی معاون هویدا نخست وزیر وقت که رئیس سازمان حج بود بیانیه ای داد مبنی بر اینکه خبر کیهان دروغ و مزخرف است و اگر کسی می خواهد حاجی خود را ببیند ما مجانی او را به مکه می بریم!
در مکه برای شما مشکلی ایجاد نشد؟
روز بعد از چاپ خبر در ستاد در حال گشتن دنبال خبر بودم که دو نفر با عینک دودی با سه پسر بچه و نوجوان ده،12و15 ساله که حدس میزنم بچه ها و نوه هایشان بودند و آن ها را به مکه آورده بودند، به طرفم آمدند یکی از دو نفر که ساواکی بود از من پرسید صدیقی تو هستی؟ تا گفتم بله، محکم توی گوشم زد و پرسید خبر را از کجا آورده ای؟ گفتم نمی توانم بگویم و واقعا هم نمی توانستم بگویم چطور خبر را به دست آورده ام!
ممکن نبود متهم به سرقت شوید؟ آن هم در سفر حج؟!
من که واجب الحج نبودم برای تمتع به مکه رفته باشم،من ماموریت داشتم، البته ماموریتم هم این نبود که آن اتفاق آتش سوزی رخ دهد و من خبرش را بدهم بلکه این اتفاق مصادف با ماموریت من بود و من برای همین ماموریت پوشش اخبار به حج رفته بودم.
عذاب وجدان نداشتید؟
ملتهب بودم،با خدا حرف میزدم و از او طلب بخشش می کردم چون از یک طرف همسرم خواسته بود دستم به کعبه برسد از خدا بخواهم خواوند به ما بچه سالمی بدهد و من این فکر همراهم بود و از طرف دیگر باید کارم را هم انجام می دادم.
توانستید به کعبه برسید؟
خبرنگار رستاخیز خبرنگار تنومندی بود و همان موقع قهرمان پرورش اندام هم بود از او خواستم «شترمرغ» شود تا در حین طواف دستم به کعبه برسم و هم طلب مغفرت کنم و هم از خدا بچه سالم بخواهم.
شتر مرغ ؟
هرچه سعی می کردم دستم به کعبه برسد نمی شد، چون جثه کوچکی داشتم و در بین آن زوار که عمدتا آفریقایی و تنومند بودند قادر نبودم نزدیک کعبه شوم در بین طواف دیدم آفریقایی ها با یک روش خاصی حرکت می کنند به شکلی که دستشان را از جلو زنجیر می کردند و با تکان دادن آرنج راه باز می کردند من هم از دوستم از روزنامه رستاخیز خواستم شترمرغ شود.
به کسی نگفتید خبر از کجا آمده؟
نمی توانستم چون اگر می گفتم شرمنده فروهری می شدم اما در کل با دو موضوع آرامش می گرفتم یکی عذرخواهی از خداوند و دیگری انجام وظیفه ام چون من واقعا برای کار دیگری به مکه نرفته بودم.
ساواکی ها دیگر پیگیری نکردند؟
پیگیری نکردند چون روزنامه کیهان پشتم بود.
واکنش کیهان چه بود؟
وقتی برگشتم 5هزارتومان پاداش گرفتم.
چقدر می شد به پول الان؟
بخواهم با مثالی بگویم کل هزینه های ازدواج من 5هزار تومان شد، خودتان حساب کنید.
نگران نبودید خبرتان شاید مشکلی پیدا کند؟
در هر صورت بخشی از کار روزنامه نگاری ریسک است شما وقتی در یک پازل از ده قطعه 9 قطعه را داشته باشید می توانید با تکیه بر عنصر تخیل قطعه آخر را هم بگذارید. به عبارتی ریسک من در این کار نزدیک به یقین بود البته من وظیفه سرشماری کشته ها و مفقودان را نداشتم آن وظیفه افراد دیگری بود .
کسی از آن مفقودان زنده نماند؟
ده درصد از آن لیست زنده مانده بودند که آن ها از موج انفجار یا زمینگیر شده بودند یا دور شده بودند در کل کسی من را سرزنش نکرد بلکه تشویق هم شدم.
معتقدید در اتفاق اخیر خلا اطلاع رسانی داشتیم؟
گفته اند 300 نفر مفقود! من متوجه نمی شوم مفقود یعنی چه؟ از طرفی هلال احمر می گوید تعداد کشته ها بیش از این است. من امیدوارم این افراد زنده باشند اما آیا معنی این دو موضع گیری این نیست که افرادی کشته شده اند و می خواهیم اطلاع رسانی قطره چکانی کنیم؟ در اینکه سعودی کوتاهی کرده شکی نیست اما در این فضای ملتهب که من آن را تجربه کرده ام ممکن است هر اتفاقی رخ داده باشد که ندانستگی، خستگی، پریشانی و ... به اوج گرفتن بحران انجامیده باشد .