درباره حزب مؤتلفه اسلامی
تاریخ وقوع:
شهادت مجاهدان مؤتلفه اسلامي (1344ش)
بسم الله الرحمن الرحیم
السَّلاَمُ عَلَى مَهْدِيِّ الْأُمَمِ وَ جَامِعِ الْكَلِمِ
درباره حزب مؤتلفه اسلامی
حزب مؤتلفه اسلامی (نامهای پیشین: جمعیّت مؤتلفه اسلامی و هیئتهای مؤتلفه اسلامی) یک حزب سیاسی–مذهبی در ایران است که در سال ۱۳۴۲ از ائتلاف ۳ هیئت مذهبی بنامهای؛ هیئت مسجد امینالدوله، هیئت مسجد شیخعلی و هیئت اصفهانیها، با پیروی از سید روحالله خمینی شکل گرفت.
هیئتهای مؤتلفه در زمان ایجاد به شدت تحت تأثیر اندیشههای سید روحالله خمینی بودند و برای نخستین بار، در تظاهرات ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و ترور حسنعلی منصور، نقش ایفا کردند و در انقلاب اسلامی نیز، علیه حکومت پهلوی فعالیت نمودند. پس از پیروزی انقلاب و تشکیل نظام جمهوری اسلامی، به منسجمترین نیروی سیاسی جناح راست بدل شدند و یکی از پرنفوذترین جناحها در حزب جمهوری اسلامی بشمار میآمدند. که دستِکم تا پایان دهه نخست انقلاب، این جایگاه را حفظ نمودند. در سال ۱۳۶۶ در پی انحلال حزب جمهوری اسلامی، حزب موتلفه اسلامی به عنوان یک حزب مستقل به فعالیت ادامه داد.
افراد سرشناس حزب
از افراد سرشناس این حزب میتوان به مرتضی مطهری، سید محمد بهشتی، محمدعلی رجایی، سید علی اندرزگو، محمدجواد باهنر، حبیبالله عسگراولادی، حسن عباسپور، اسدالله بادامچیان، محمد خرسند، محمدنبی حبیبی، سید اسدالله لاجوردی، علاءالدین میرمحمدصادقی، سید مصطفی میرسلیم، جعفر شجونی، حسن غفوریفرد و محسن رفیقدوست اشاره نمود.
مؤتلفه بازار
بخشی از هیئت مؤتلفه در فعالیتهای تجاری شرکت میکند و بازار را در دست دارد و به نام موتلفهٔ بازار یا بخش اصناف جمعیت موتلفه در بازار تهران شناخته میشود و قویترین شاخه موتلفهاست. هر چند موتلفه در زمینه سیاسی دولتگرا است ولی از نظر اقتصادی مخالف کنترل کامل وزارت بازرگانی و وزارت اقتصاد و دارایی بر همه فعالیتهای تجاری و مبادلات اقتصادی میباشد. انجمن جامعه اسلامی بازار و اصناف از تشکلهای اسلامی همسو با موتلفه است.
ارتباط موتلفه و فداییان اسلام
الگوی رفتاری و فکری هیئتهای مؤتلفه اسلامی، بیش از هر چیز منبعث از گروه فداییان اسلام به رهبری نواب صفوی بود چنانکه حتی برخی از اعضای موتلفه از جمله مهدی عراقی، از جمله فعالین جمعیت فداییان اسلام به حساب میآمدند و متناسب با شرایط و اوضاع و احوال سیاسی ـ اجتماعی رژیم، اقدامات متفاوتی در دستور کار قرار میدادند. مهدی عبدخدایی از بازماندگان نسل نخست فداییان اسلام در مصاحبه ای در سال ۱۳۹۱ در توضیح ترور حسنعلی منصور میگوید: «ترور حسنعلی منصور را دوستان موتلفهای انجام دادند. فداییان اسلام در سال ۱۳۲۴ تشکیل شد و در سال ۱۳۳۴ با مرگ رهبرانش فعالیتش متوقف شد. از سال ۱۳۴۲ به بعد که روح الله خمینی به دلیل سیستماتیک کردن مبارزات دستور ائتلاف هیئتهای مذهبی تهران با همدیگر را دادند، بخشی از اعضای باقی مانده فداییان اسلام وارد هیئتهای موتلفه شدند و شاخه نظامی هیئتهای موتلفه را تشکیل دادند. این شاخه نظامی بود که اقدام کرد برای کشتن حسنعلی منصور. همه روزنامهها نوشتند که منصور با هفتتیر نواب صفوی کشته شد زیرا کسانی چون مهدی عراقی، هرندی و نیکنژاد که در قتل منصور دخالت مستقیم داشتند، کاملاً متاثر از تفکرات نواب بودند.»
شهادت مجاهدان مؤتلفه اسلامي (1344ش)
تاریخ وقوع: ۲۶ خرداد
شهادت مجاهدان مؤتلفه اسلامي، عاملين اعدام انقلابي "حسنعلي منصور" (1344ش)شهادت مجاهدان مؤتلفه اسلامي، عاملين اعدام انقلابي «حسنعلي منصور» (1344ش)
پس از حادثه فيضيه و قيام خونين 15 خرداد 1342، عدهاي از متدينين و چهره هاي موجّه بازار تهران به اين نتيجه رسيدند كه مبارزه سياسي با رژيم شاه بي فايده است و بايد فكري براي براندازي آن كرد و تنها راه آن نيز اقدام مسلحانه عليه رژيم و عناصر اصلي آن است. لذا تعدادي از اين افراد شامل حاج صادق اماني، حاج مهدي عراقي، حبيب اللَّه عسكر اولادي، عباس مدرسي فرد، احمد شهاب، صادق اسلامي و سيد اسداللَّه لاجوردي و... دست به تركيب و تلفيق شش هيئت مذهبي مهم و داراي گرايش سياسي از ميان هيئتهاي عزاداري سنّتي تهران زدند كه نتيجه آن، پديد آمدن سازمان يا گروه "هيئتهاي مؤتلفه اسلامي" با مشي مسلحانه بود. اكثر اعضاي اين هيئتها از مقلدان حضرت امام خميني(ره) و وجه مشترك آنان، پذيرش اسلام به عنوان يك ايدلوژي سياسي و رهبري و مرجعيت امام خميني(ره) بود. پس از مدتي جمعيت مؤتلفه اسلامي، قصد آغاز مبارزه مسلحانه عليه رژيم پهلوي را داشتند كه در ابتدا امام آن را نهي نمودند. تا اين كه حضرت امام به تركيه تبعيد شدند و ياران مؤتلفه، پس از كسب اجازه از آيت اللَّه مرتضي مطهري و اذن آيت اللَّه العظمي سيد محمد هادي ميلاني، تصميم به ترورِ انقلابي حسنعلي منصور نخست وزير سرسپرده شاه گرفتند. حسنعلي منصور كسي بود كه براي تصويب و اجراي قانون ننگين كاپيتولاسيون تلاش زيادي از خود نشان داد و فرياد حق خواهي امام خميني(ره) در اعتراض به اين قانون را با تبعيد آن حضرت به تركيه پاسخ گفت. با اعدام انقلابي منصور در اول بهمن 1343، شهيد محمد بخارايي عاملِ اعدام منصور به دست مأموران ساواك افتاد و سپس ديگر يارانش نيز دستگير شدند. پس از مدتي، رژيم پهلوي در يك دادگاه فرمايشي اعضاي اين گروه را به اعدام و زندان طولاني مدت محكوم كرد. به طوري كه برخي از آنان تا پيروزي انقلاب اسلامي در زندان ماندند و در بين زندانيان سياسي به قَتَله (كشندگان) منصور معروف بودند. شهيد صادق اماني در دادگاه دلاورانه از خود و راهي كه در پيش گرفته بود دفاع كرد و با اشاره به حوادث خونين 15 خرداد 42 گفت: ما با بررسي اوضاع به اين نتيجه رسيديم كه پاسخ به اين مسأله از لوله تفنگ ميتواند خارج شود. سرانجام در سحرگاه 26 خرداد 1344 ش، حاج صادق اماني، محمد بخارايي، مرتضي نيكنژاد و رضا صفارهرندي اين چهار فرزند شجاع و برومند اسلام، در راه پاسداري از ارزشهاي متعالي اسلام و در مسير پربركت نهضت امام خميني(ره) جهت برپايي حكومت اسلامي در ايران، عاشقانه شربت شهادت نوشيدند و به لقاءاللَّه نائل آمدند.
شرح ماجرا
تاریخ وقوع: شهادت مجاهدان مؤتلفه اسلامي (۱۳۴۴ ش)
26 خرداد ماه ياد آور سحرگاهى خونين است كه رژيم شاه چهار مؤ من مجاهد را به سبب ايمان به خدا و تعهد به مرجع و فقيه عادل زمان و رهبر انقلاب اسلامى و به جرم دفاع از اسلام ناب محمدى صلى الله عليه و آله و اعدام انقلابى حسنعلى منصور كه مزدور آمريكا بود، به ميدان تير آوردند تا با خيال خام خود آنها را بكشند و ياران امام خمينى قدس ره و اسلام را بترسانند. اما آنها همانند رهبرشان دلى آرام و قلبى مطمئن داشتند، و با لبى پر لبخند به شهادت لبيك گفتند و جاودانه تاريخ داراى حيات طبيه شدند و خون پاكشان ، شورى ديگر در دل مردم خداخواه آفريد. راهشان آغازگر جهاد مسلحانه اى شد كه تا پيروزى شكوهمند انقلاب اسلامى ، اسلحه را در دستان نيرومند مبارزان راه خدا نگه داشت . خداوند آنان را عزت بخشيد و دشمنانشان را رسوا و ذليل كرد و درخت انقلاب اسلامى با خون اين شهدا ثمرى ديگر گرفت و شاخ و برگش گسترده تر شد.
حاج صادق امانى ، محمد بخارايى ، مرتضى نيك نژاد رضا صفارى هرندى، و همرزمان دلير آنها از مؤ تلفه اسلامى ، شب سياه رژيم طاغوتى را با انفجار نور و برق گلوله در هم شكستند و در روزگارى كه رژيم ستمشاهى و فراماسونرى امريكايى و انگليسى و قيحانه رجز مى خواند كه انقلاب اسلامى به بن بست رسيده و رهبر انقلاب دستگير و به تركيه تبعيد شده ، و پس از دستگيرى و تبعيد ايشان قيامى مثل 15 خرداد پديد نيامده است و مبارزان راه خدا بايد مبارزه را كنار بگذارند، و دنبال زندگى بروند. در چنين روزگار خفقان و ديكتاتورى ، اين عزيزان ، حنجره پليد منصور را كه به ولايت فقيه جسارت كرده بود، پاره كردند و زبان پليدش را از كام هرزه گويش بيرون كشيدند، و او را به درك فرستادند، و هنگامى كه دستگير شدند با شجاعت و شهامت ، ابهت پوشالى طاغوت را در بازجوييها و بيدادگريها فروپاشيدند، و به مبارزان جراءت و قدرت ديگرى بخشيدند و چون در جامعه وجهه مذهبى داشتند و صداقت و تدبن و تعهد آنها بر همگان روشن بود به مبارزه مسلحانه مشروعيت اجتماعى دادند و راه را براى مجاهدان و هموار ساختند. هنگامى كه طاغوت و طاغوتيان فهميدند كه آنان يك فهرست 83 نفر از مزدوران بيگانه پرست را براى اعدام انقلابى آماده ساخته اند به وحشت افتادند و رجز خوانى ها به باد رفت . و قدرت اسلام و توان ياران خالص امام خمينى (ره ) آشكار شد و كاپيتولاسيون امريكايى از محتوا خالى گرديد و ديگر نوبت به كاپيتولاسيون انگليسى و صهيونيستى نرسيد.
تاريخچه جمعيت مؤ تلفه اسلامى
مؤتلفه اسلامى، در اوايل سال 1342 به نظر مبارك امام خمينى ره تشكيل شد. قبلا اعضاء مؤ تلفه بدون اين عنوان از مهر 1341 به نداى استنصار امام خمينى لبيك گفتند و در نهضت روحانيت عليه توطئه رژيم پهلوى ، كه در پوشش لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى شكل گرفته بود، فعاليت چشمگيرى كردند و در مقابله با رفراندوم دروغين شاه ، حضور جدى يافتند و در رسوا كردن نظام حاكم تلاش مؤ ثرى داشتند.
آنها پيشنهاد اعلام عزاى عمومى به سبكى جديد را قبل از نوروز 1342 به محضر امام راحل و مراجع معظم تقليد تقديم كردند كه مورد پذيرش قرار گرفت و اعلام شد كه ضربه سختى در سراسر كشور به رژيم پهلوى وارد آمد.
در اوايل سال 1342 ش . حضرت امام (ره ) سه گروه فعال از اين افراد را در منزل خويش ، به پيوند تشكيلاتى دعوت فرمودند و تشكلى نه شرقى و نه غربى با نام هياتهاى مؤ تلفه اسلامى تشكيل شد.
عنوان هياءت بدين سبب بود كه رژيم نتواند آن را به راحتى كشف كند و در بازجوييهاى ساواك ، اعضاى آن بتوانند فعاليتهاى خود را با عنوان فعاليت هياءتهاى مذهبى معمول در جامعه آن روز عادى جلوه بدهند.
اين تشكيلات ، خود را مطيع مرجع و ولى فقيه عادل و رهبر انقلاب اسلامى ، امام خمينى (ره ) مى دانست . اعضا و مديران مؤ تلفه ، خود را انصار ولى فقيه مى ناميدند و انگيزه آنها انجام تكليف شرعى بود و هدفشان ، به قدرت رسيدن و تشكيل حكومت توسط خود و تشكل مربوط نبود، بلكه بدنبال حاكميت اسلام بر اساس فقه و فقاهت بودند.
مؤ تلفه ، شورايى به نام شوراى روحانيت داشت كه بر حركت و برنامه هاى تشكل نظارت داشت تا امرى مغاير با شرع ، و يا كارى مغاير با اساس وظايف اسلامى نباشد. اعضاى اين شورا را مؤ تلفه به محضر امام خمينى (ره ) پيشنهاد كرده بود و امام آنان را تاءييد فرموده بودند.
اعضاى شوراى ياد شده عبارت بودند از: شهيد آيت الله مطهرى ، شهيد آيت الله دكتر بهشتى ، مرحوم حجت الاسلام والمسليمن مولايى و آيت الله انوارى كه حوزه هاى مؤ تلفه زير نظر شوراى روحانيت اداره مى شد.
شهيد حجت الاسلام و المسلمين دكتر باهنر، و حجت الاسلام و المسلمين هاشمى رفسنجانى و برخى از بزرگان ديگر برنامه آموزشى را اجرا مى كردند.
دوره هاى فعاليت مؤتلفه:
مؤ تلفه پس از تشكيل ، دوره هاى مختلفى را گذرانده است ؛ زيرا مقتضيات زمان در طول انقلاب اسلامى از سال 1341 متفاوت بوده است . اين دوره ها عبارتند از:
1 - از سال 1341 تا سال 1344 كه دوره طول است و با دستگيرى جناح مسلح ، و جناح سياسى ، پايان مى يابد.
2 - از سال 1344 تا سال 1349 كه مؤ تلفه توسط شهيد باهنر و شهيد رجايى و... اداره مى شد.
3 - از سال 1349 تا سال 1354 كه دوران شدت مبارزه مسلحانه است و مؤ تلفه ضمن انجام فعاليتهاى مخفى سياسى ، با شهيد اندرزگو، شهيد اسلامى و... در كار تاءمين تسليحاتى نهضت اقدام اساسى داشت .
4 - از سال 1354 تا سال 1356 كه پس از آشكار شدن انحراف سازمان مجاهدين خلق و خيانتهاى آنان و گروههاى كمونيست ، بار ديگر مؤ تلفه نقشى اساسى در سازماندهى افراد، و ارتباط با روحانيت مبارزه و اميد دهى و حفظ مبارزان مسلمان داشت .
5 - از سال 56 تا بهمن 1357 - در اين سالها مؤ تلفه تحت رهبرى امام (ره ) در خدمت روحانيت مبارز و جامعه مدرسين حوزه علميه قم ، نقش اساسى در تشكيلات مخفى اين دو سال سرنوشت ساز را داشت .مؤ تلفه در كميته استقبال از امام (ره )، و بسيج انتظامات 60 هزار نفر، و تاءمين امكانات و بودجه نقش محورى ايفا كرد.
6 - پس از پيروزى انقلاب 1357 تا سال 1366 مؤ تلفه در حزب جمهورى اسلامى بود و عناصر آن خدمات مؤ ثرى در اين حزب شهيد پرور داشتند.
7 - دوره سالهاى 1366 - 1367 پس از تعطيل شدن حزب جمهورى اسلامى بنا به نظر حضرت امام مؤ تلفه (انسجام احتياطى ) خود را حفظ كرد و در ايجاد تشكلهاى اسلامى صنفى - سياسى تلاش داشت .
8 - دوره سالهاى 1367 - 1371 در اين دوره با كسب اجاره و تاءييد صريح امام خمينى (ره ) و سپس تاءييد ولى امر مسلمين و مقام معظم رهبرى ، در تجديد سازمان تشكيلاتى و فعال پيدا كرد.
9- دوره سالهاى 1371 به بعد بر اساس تكليف شرعى ، در شرايط خاص زمان ، پيشنهاد مؤ تلفه زمان متشكل از همه عناصر و تشكلهاى خط امام و ولايت پذير را داد و موفق شد شوراى مركزى 30 نفره كه منتخب اعضا در كنگره دوم بودند انتخاب كند.
مؤ تلفه و قيام 15 خرداد
بعد از حادثه فيضيه و كشتار بى رحمانه روحانيان در قم ، مراسمهاى پى در پى و راهپيمايى عظيمى در عاشوراى 1342 برگزار شد. حضرت امام (ره ) در عصر عاشورا سخنرانى شديد اللحنى عليه رژيم انجام داد. شاه كه از بيانات حضرت امام (ره) به وحشت افتاده بود تصميم گرفت كه به هر نحوى نهضت را سركوب كند؛ بنابراين در شب و صبح 12 محرم مصادف با 15 خرداد، امام خمينى (ره ) و تعداد بسيارى از روحانيان را دستگير كرد.
خبر دستگيرى حضرت امام (ره ) آن چنان موج عظيمى در سراسر كشور پديد آورد كه براى هيچ كس باور كردنى نبود. مردم در 15 خرداد به پا خاستند و فرياد يا مرگ يا خمينى را سر دادند و به هرجا كه متعلق به رژيم بود، حمله بردند و تخريب عظيمى كردند كه رژيم را لرزاند.
جمعيت مؤ تلفه اسلامى همران با ديگران توانستند اين موج عظيم را كنترل و هدايت كنند و به نهضت ادامه دهند و با صدور و پخش اعلاميه در روزهاى بعد، اعلام عزاى عمومى و اعتصاب سراسرى در هفتم شهداى 15 خرداد كردند.
مبارزه در غياب حضرت امام ره كه زندان بودند با سختى ادامه يافت و درگيريها و تظاهرات و چاپ و پخش اعلاميه ها آن چنان گسترده بود كه شاه ناچار در افتتاح جاده هراز مجبور شد بگوييد كه من روحانيت را قبول دارم و احترام مى گذارم و اين سخن در آن روز به غلط كردم نامه شاه مشهور شد.
در قيام 15 خرداد تعداد محدودى اسلحه به دست مردم افتاد و اما نتوانستند از آنها استفاده شايسته انجام دهند. بعد از آزادى حضرت امام ره در فروردين 1343، كار مبارزه آن چنان ريشه دار شده بود كه ايشان فرمودند:
ملت اسلام زنده شده است ، زندگى از سرگرفته است . اگر خمينى هم با شما بسازد ملت نخواهد ساخت . بارك الله فيكم .
در همين زمان بحث قيام مسلحانه مطرح شد. مؤ تلفه اسلامى از امام قدس سره در ايجاد حركت مسلحانه كسب تكليف كرد. امام ره فرمودند:
خوبست به شرط آنكه از جايى اسلحه نگيريد كه وابسته بشويد بلكه بخريد و يا خودتان بسازيد
گروه مسلح مؤ تلفه با عنوان مبارزه مثبت تشكيل شد و براى اولين بار دست به ساخت نارنجك و بمب دستى زد و آن را در چند جا از جمله شمال و مسگر آباد آزمايش كرد.
پس از تشكيل تيم مسلح ، مؤ تلفه آمادگى خود را به محضر ولى فقيه عرضه داشت و پيشنهاد اعدام انقلابى شاه و برخى ديگر از مزدوران وى را نمود. امام در ابتدا نهى فرمودند و مصلحت را در مبارزه سياسى يا مبارزه منفى ديدند.
در نهايت چند روز قبل از دستگيرى مجدد فرمودند:
حالا موقعش نيست .
شهيد صادق امانى با لبخند گفت : الحمدالله امام نهى را برداشتند.
بعد از دستگيرى امام در آبان ماه سال 1343 و تبعيد ايشان به تركيه به علت مخالفت شديد با كاپيتولاسيون امريكايى شهيد آيت الله مطهرى فرمود:
لازم است چند نفر از اين طاغوتيها، به زمين بيفتند تا روحيه مردم بازسازى شود.
شهيد حاج صادق امانى و يارانش اين موضوع را اذن اعدام شاه و مزدورانش دانستند و چون حضرت امام در غياب و عدم دسترسى به خودشان نظر شهيد مطهرى و شهيد بهشتى را تاييد فرموده بودند حجت را تمام مى دانست ، اما براى مزيد اطمينان آقاى حاج تقى خاموشى و عباس مدرسى را مشهد فرستادند تا اذن آية اللة العظمى ميلانى را بگيرند و آنها اين اجازه را گرفتند و پس از كسب اذن در پى تدارك كار برآمدند.
نظر اكثر برادران در اعدام شاه بود و چند بار بر اين كار اقدام كردند. شهيد عراقى به جاده آبعلى رفت ، تا هنگام رفتن شاه با اسكى ، او را از پاى درآورد اما ميسر نگرديد. يك بار شهيد بخارايى به همراه شهيد محمد صادق اسلامى ، در بازديد شاه از اتحاديه كاميونداران ، تا نزديك شاه رسيدند، اما شهيد بخارايى وقتى خواست اسلحه را در آورد، متوجه شد كه اسلحه را جا گذاشته است . نفر بعد از شاه حسنعلى منصور بود و برادارن چون ديدند فعلا نمى توانند به شاه دسترسى پيدا كردند و زمان بسرعت در گذر است و بايد پس از تبعيد حضرت امام ره كارى انجام مى گرفت تصميم گرفتند اعدام منصور را جلو بياندازند.
در شب اعدام منصور ياران در منزل شهيد بخارايى كه در خيابان مولوى بازارچه سعادت بود، ابتدا نيات خود را بررسى كردند كه آيا نقطه مبهمى در خلوص نيست تا آن را بزدايند. سپس براى رعايت همه ضوابط و مراحلى كه اسلام در اجراى چنين عملياتى معين كرده است مرورى بر برنامه كردند كه چيزى باقى نمانده باشد. سپس دعا و نماز و نياز با معبود كه توفيق اخلاص و موفقيت در عمل را عنايت فرمايد. آن گاه به بررسى نحوه و شيوه اجراى عمليات و عواقب آن پرداختند و در نهايت براى آنكه در تاريخ نيت و اهداف اين عمل و عاملين قهرمان آن را تحريف نكنند، قطعنامه اى نوشتند و با صداى شهيد بخارايى در نوار ضبط كردند كه كلمه آن درس مردانگى و تقوا و شهامت بوده و بيانگر مواضع مؤ تلفه اسلامى در سخت ترين شرايط و مشكلترين كار، مى باشد.
متن قطعنامه :
بسم الله الرحمن الرحيم
ان الله يحب الذين يقاتلون فى سبيله صفا كانهم بنيان مرصوص .
ناله را هر چند مى خواهم كه پنهان سركشم
سينه مى گويد كه من تنگ آمدم فرياد كن
ما با قلبى سوزان آماده شهادتيم ، ديدن اين تنهاى برهنه ، شكمهاى گرسنه ، و بدنهاى ناتوانى كه در زير تازيانه هاى عمال استعمار، آنها را به پرستيدن پيكر منحوس شاه باز مى دارد ما و هر انسانى را رنج مى دهد.
ما براى اولين بار شليك گلوله را بر روى دشمنان شما ملت ايران طنين انداز مى كنيم ، باشد كه شما نيز پيروى كنيد. ان الحياة عقيدة و جهاد. ما زندگى را عقيده و جهاد در راه آن مى دانيم ...
شما اى ملت ايران و... با قلبى مملو از ايمان بپاخيزيد، و اين عاملين منفور استعمار و هياءت كثيف حاكمه را يك باره نابود سازيد.
ما از وراى اين جهان با شما سخن مى گوييم ، نترسيد، بپاخيزيد و خود را به كاروان شهدا ملحق سازيد...
در همان شب بحث شد كه فردا منصور در سه جا حضور دارد.
1 - در مسجد كه او را راحتتر مى شود به درك فرستاد.
2 - در افتتاح تعاونى ارتش .
3 در جلوى مجلس .
در مسجد راحتتر مى شود منصور را اعدام كرد و راه نجات بهتر ميسر بود، اما شهيد امانى نظر دارد كه برادران ما فدائيان اسلام )، در گذشته از مسجد براى اعدام انقلابى استفاده كردند و اين در نزد برخى از مردم اثر مطلوب نداشت و فكر مى كردند حرمت مسجد آسيب مى بيند، در مورد تعاونى هم ممكن است طاغوت تبليغ كند كه متدينين و مؤ تلفه اسلامى مخالف تعاونى هستند.
پس وظيفه بود كه آنها را به تعيين محل در بهارستان رساند و اين توجه به وظيفه مهمترين نكته در جريانات آن شب است .
در صبح اول بهمن 1343، حسنعلى منصور، در جلوى مجلس شوراى ملى در ميدان بهارستان با خونسردى و آرامش كامل توسط مؤ تلفه اسلامى و ياران صديق اسلام و انقلاب به سزاى اعمال خود رسيد و با اينكه برنامه در بهترين حد ممكن بود، اما شهيد بخارايى گير افتاد و به دنبال او با اينكه اعتراف نكرده بود، از طريق خانه و خانواده اش يارانش را شناختند و بجز چند نفر مانند شهيد اندرزگو، حاج حسين رضائى و حاج عبدالرضا مهديان و حاج شيخ حسين يزدى زاده ، بقيه گروه مسلح دستگير شدند.
سحرگاه 26 خرداد:
رژيم شاه ، عاجز و درمانده ، بيدادگاه را از مردم مخفى نگه داشت و از رزمندگان مؤ تلفه ، 6 نفر را به اعدام و بقيه را به حبسهاى ابد، 15 تا 10 سال محكوم ساخت .
معمول است محكومان به اعدام را از دوستانشان جدا مى كنند و اين كار را هم كردند. اما دوستان دست به اعتصاب غذا زدند و گفتند مى خواهيم اين شبهاى آخر را در كنار هم باشيم .
و افزودند: مرگ براى ما شادى آفرين است ، چرا كه لحظه انتقال به جوار يار است ، چه برسد به شهادت كه لحظه دريافت انعام و مزد از محبوب مهربان است .
آنان به قدرى پافشارى كردند كه بناچار همه را با هم يكجا جمع كردند. شب 26 خرداد به دو تن از محكومان اعدام به نامهاى شهيد حاج مهدى عراقى ، و حاج هاشم امانى اطلاع دادند كه با يك درجه تخفيف به حبس ابد محكوم شده اند.
سرانجام در سحرگاه 26 خرداد، سرداران رشيد اسلام شهيد حاج صادق امانى ، شهيد محمد بخارايى ، شهيد مرتضى نيك نژاد، شهيد رضا صفار هرندى ، ياران حسين زمانه را به شهادتگاه بردند و دژخيمان رژيم ناجوانمردانه جوانان صديق اسلام را به رگبار بستند و خون پاكشان را بر زمين ريختند.
روحشان شاد