در اين روز در سال 11 هجري پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم به عده اي از صحابه و به خصوصاولي و دومي و سومي امر فرمودند براي سفر به روم و جنگ با روميان به اميري اسامه بن زيد آماده شوند، آنان از اين امر كراهت داشتند و نسبت به فرماندهي اسامه بر سپاه خاتم الانبياء اعتراض كردند. حضرت فرمودند: «خدا لعنت كند كسي را كه از لشكر اسامه تخلف كند» ولي با اين همه ابوبكر و عمر و عثمان تخلف كردند و بازگشتند.
تقويم شيعه، ص76
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رومیان را همیشه خطری جدی تلقی میکرد. به همین جهت در سال هشتم هجرت، سپاهی را به فرماندهی جعفر بن ابیطالب و زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه به سوی موته روانه کرد؛ اما هر سه فرمانده اعزامی پیامبر به شهادت رسیدند.
در سال نهم هجرت وقتی پیامبر خبر حمله رومیان به قلمرو مسلمانان را شنید، شخصاً با 30 هزار نفر عازم تبوک شد ولی بدون وقوع درگیری با آنها به مدینه بازگشت.
پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) در واپسین روزهاى عمر خود در این شرایط حساس که پایتخت اسلام آبستن حوادث بود، دست به اقدام مهمى زد که در خور همه گونه تأمل و بررسى است او، سپاه اسلام را براى جنگ با نیروهاى امپراتورى دوم که مستلزم طى مسافت دور و درازى بود، مأمور ساخت، و پرچم جهاد را با دست مقدس خود برافراشت و به دست "اسامه" که آن روز جوانى نورس بود، سپرد و او را به فرماندهى آن سپاه منصوب نمود و سران مهاجر و انصار را که ابوبکر عمر و ابو عبیده جراح از جمله آنان بودند، تحت فرماندهى اسامه به سوى شام گیسل داشت و دستور داد به ناحیه ابنى در سرزمین بلقاء شام رهسپار شوند و فرمود به محلى که پدرت در آنجا کشته شده حرکت کن، دشمنان را با قواى خود نابود ساز، من تو را به فرماندهى این سپاه منصوب نمودم، صبح زود به سوى نیروهاى مستقر در ابنى یورش ببر، آنان را نابود کن، سپاه را به سرعت پیش ران تا اخبار دشمن را زودتر به دست آورى اگر خداوند تو را پیروز ساخت در آن سرزمین کمتر توقف کن همراه خود، راهنمائى ببر، جاسوسان و پیشقراولان را جلوتر بفرست تا اوضاع دشمن را گزارش دهند. امّا همواره لشکریان از فرمان اسامه و پیامبر سرباز مى زدند تا این که حرکت سپاه صورت نگرفت و پیامبر رحلت فرمودند بعد از این هم که سپاه و سران به جوانى اسامه اعتراض داشتند و از وى پیروى نکردند.
اسامه در یک فرسخی ِ مدینه لشگرگاه ساخت، اما مردم به دلیل تشدید بیماری پیامبر و جوانی اسامه و ... از پیوستن به لشگر او خودداری کردند. چون این خبر به گوش پیامبر رسید، با حال بیماری به مسجد رفت و از مردم خواست که لشگر اسامه را راه بیندازند.
با این همه اسامه به مدینه بازگشت. ابوبکر که خود از کسانی بود که از رفتن به لشگر اسامه سر باز زده بود، پس از رسیدن به خلافت، سپاه اسامه را تجهیز کرد. اسامه با این لشگر به شام رفت و بعد از به چنگ آوردن غنایمی به مدینه بازگشت.
اسامه گر چه در آغاز خلافت امام علی علیه السلام با امام بیعت کرد، ولی اندکی بعد به جمع سه نفری سعد بن ابی وقاص، محمد بن مسلمه و عبدالله بن عمر پیوست و به بهانه گوشه گیری، حاضر نشدند به طرفداری از امام قیام کند.
میگویند که وی بعدها از کوتاهی و تقصیری که در حق امیرمؤمنان علی علیه السلام انجام داده بود، پشیمان شد و از شرکت نکردن در کنار امام جهاد عذرخواهی کرد. از این رو در حدیثی از امام محمد باقر علیه السلام توصیه شده است که در حق او جز خیر نگویید.
اسامه در صف یاران علی عليه السلام
گرچه او از اول در صف یاران امیر مؤمنان (علیه السلام) نبود امّا بعدها به سوى آن حضرت بازگشت و به همین جهت از طرف خاندان پیامبر مورد ستایش قرار گرفت. پیشواى پنجم حضرت باقر فرمودند: اسامه را جز به نیکى یاد نکنید و حال آنکه چرا اسامه در جنگهاى على (علیه السلام) شرکت نمى کرد دلیلى واضح داشت در یکى از جنگها او مسلمانى به نام مرداس را کشت و بسیار اندوهگین شد و از آن موقع عهد کرد که در جنگى شرکت نکند گرچه در مورد مرگ مرداس معذور بود. روزى اسامه به على (علیه السلام) پیغام داد که "سهم مرا از اموال مجاهدان بفرست" او اضافه کرد "من پیوسته طرفدار تو بودم و اگر در کام شیر درنده اى بودى، من نیز خود را به تو مى رساندم امیر مؤمنان (علیه السلام) در پاسخ او نوشت: این اموال متعلق به مجاهدان است ولى من در مدینه مالى دارم، هر قدر خواستى از آن بگیر، این قضیه از دو جهت قابل توجه است. اولاً: نشان مى دهد که اسامه از نظر امیر مؤمنان (علیه السلام) تا چه حد احترام و ارزش داشته که حضرت در خواست او را رد نکرده ثانیاً: روشنگر دقت امیر مؤمنان (علیه السلام) در اجراى عدالت است. على (علیه السلام) حاضر بود از اموال شخصى خود به وى بدهد ولى هرگز حاضر نبود دینارى از اموال مجاهدان را که اختصاص به آنان داشت به دیگرى بدهد!
چنانچه قبلاً اشاره شد اسامه همبستگى خاصى با خاندان پیامبر (صلى الله علیه و آله) داشت و در مواقع حساس، از حمایت و پشتیبانى خاندان رسالت برخوردار بود. مسعودى مى نویسد میان اسامه و عمرو، پسر عثمان بن عفان بر سر مالکیت قطعه زمینى اختلاف رخ داد، این اختلاف نزد معاویه مطرح گردید تا او در اینباره حکم کند. در این هنگام عده اى از بنى هاشم و گروهى از بنى امیه حضور داشتند در آغاز جلسه، سخنانى میان اسامى و عمرو، پسر عثمان بن عفان بر سر مالکیت قطعه زمینى اختلاف رخ داد، این اختلاف نزد معاویه مطرح گردید تا او در اینباره حکم کند.
در این هنگام عده اى از بنى هاشم و گروهى از بنى امید حضور داشتند در آغاز جلسه، سخنانى میان اسامه و پسر عثمان رد و بدل شد، در این هنگام مروان بن حکم به عنوان آمادگى براى شهادت به نفع پسر عثمان کنار او نشست امام حسن برخاست و کنار اسامه نشست سعید بن عاص کنار مروان و حسین بن على (علیه السلام) کنار امام حسن )علیه السلام) سپس عبدالله بن عامر در کنار سعید عبدالله بن جعفر کنار حسین بن على)علیه السلام) و عبد الرحمن بن حکم در کنار عبدالله بن عغامر، و ابن عباس در کنار عبدالله بن جعفر نشستند معاویه که وضع را چنین دید گفت: عجله نکنید من خود شاهد بودم که پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله) این رفیق را به اسامه بخشید.
وفات اسامه
اسامه سخت بیمار بود امام حسین (علیه السلام) براى عیادت او تشریف برد، اسامه اظهار اندوه و تأثر کرد امام از سبب اندوه او پرسید اسامه پاسخ داد: شصت هزار درهم مقروض هستم و سبب اندوه من همین است حضرت پرداخت آن را تقبل نمود اسامه گفت: مى ترسم مدیون از دنیا بروم امم حسین فرمود: از دنیا نمى روى مگر پس از پرداخت آن همینطور هم شد زیرا امام در زمان حیات او قرض وى را پرداخت. او پس از رحلت پیامبر (صلى الله علیه و آله) مدتى در (وادى القرى) سکونت داشت، سپس در مدینه اقامت گذیده بود و در همان ایام بود که در (جرف) چراغ عمرش به خاموشى گرائید پس از درگذشت او، جسدش را به مدینه انتقال دادند و امام حسین (علیه السلام) بر جنازه او کفن پوشاند و نماز گذازد.
او در ایام خلافت معاویه مدتی در شام اقامت گزید. اما در اواخر عمر به مدینه بازگشت و در سال 54 (یا به روایتی 58 یا 59 ) هجری قمری در مدینه درگذشت.
منابع:
· اعیان الشیعه
· الطبقات الکبری
· قاموس الرجال
· اسد الغابه
· معجم الرجال الحدیث
· الاصابه